معرفی تراژدی پارسیان اثر آیسخولوس – یادداشت اول

✒️ محمدحسین پیوند، دانش‌آموختۀ کارشناسی‌ دانشگاه تهران

 

لیک آن‌گاه که آدمی به هلاک خود می‌کوشد، ایزد نیز رأی به‌ دلخواه او می‌گرداند.

پارسیان. آیسخولوس

 

در همین ابتدای یادداشت باید یک نکته را یادآوری کنم. آن هم اینکه این یادداشت برای مطالعۀ عموم مردم نوشته شده است، گرچه موضوع و سوژۀ آن دست‌کمی از داستان‌های شاهنامۀ فردوسی یا حماسۀ ایلیاد و اودیسۀ هومر ندارد. مگر نه اینکه داستان‌های ایلیاد و اودیسه و قصه‌های شاهنامه هم با اینکه روایت داستان و کنش‌های خارق‌العادۀ شاهان و فرماندهان نامدار بوده، باز هم در دهان نقالان و در ذهنیت مردم کوچه‌ و بازار جاری بوده و روایت می‌شده است؟

 

نگارنده با در نظر داشتن دایرۀ مخاطبان این مطلب، از مدل نوشتاری کلیشه‌ای و ارجاع دادن‌های پایان‌نامه‌ای و زبان ملال‌آور آکادمیک پرهیز کرده و مجموع شناخت و آگاهی خود از مطالعه منابع را به زبان ساده تقریر می‌کند. نیت آن است، همان‌طور که گوته به ما گوشزد کرده است: «گرانبهاترین نصیب ما از تاریخ، شور و شوقی است که برمی‌انگیزد»، مخاطب را به دانستن تاریخ ایران سر ذوق آوریم. منظور اینکه موضوع بحث ما در این سلسله‌ یادداشت‌ها، توصیف جنگ میان شاهان و جنگ روایت بین مورخان و شاعران و پیکار اندیشه‌های غرب و شرق با هم است و این ممکن است در ظاهر با مرام‌نامه و هدف مردم‌نامه جور در نیاید، اما اگر مخاطب این یادداشت‌ها عموم مردم باشند باز هم مردم‌نامه به هدف خود رسیده است، چراکه جریان رسمی تاریخ‌نگاری دانشگاهی ما در حال حاضر فقط برای یک دایرۀ بسیار محدود از متخصصان همین رشته مطلب ارائه می‌کند و باید با صراحت و البته با تأسف به این اقرار کرد که از طریق پژوهش و کار علمی در حوزۀ علم تاریخ، ارتباط منطقی و منسجمی میان ذهنیت مردم و مسائل تاریخ ایران وجود ندارد.  

 

با این وجود، نیاز و ضرورت به دانستن تاریخ (ریشه‌ها) برای مردم از میان نمی‌رود، چون بی‌تردید وضع امروز ما محصول همان تاریخ و ریشه‌ها است. با این مقدمه، می‌توان از حیثیت موضوعی این یادداشت دفاع کرد. در غیر اینصورت مطالعه و بررسی محتوای یک نمایشنامۀ 2500 سالۀ یونانی چه کمکی به مردم حال حاضر ایران می‌کند؟

 

نمایشنامۀ ایرانیان آیسخولوس اولین سند معتبری است که شکل و صورت اولین برخورد جهان غرب با ایرانیان را نشان می‌دهد و متعاقباً پیامدها و چرایی پدید آمدن ذهنیت، تلقی و احساسات برآمده از این برخورد تا به امروز را روایت می‌کند. چه به مذاق ما خوش بیاید و چه نیاید، پیامدهای این اولین برخوردها تا امروز روی روابط فرهنگی و روابط بین‌الملل ما با دنیا تأثیر گذاشته و با این‌حال کمتر مورخی تاکنون سعی کرده است به زبان ساده و برای مردم دربارۀ این مسائل صحبت کند.

 

من در این یادداشت قصد دارم چنین هدفی را دنبال کنم. اگر شایستۀ این عنوان باشم و از نظر استانداردهای گروه‌های درسی تاریخ در زمرۀ مورخان وارد شوم. اینکه تا چه میزان در رسیدن به این هدف موفق یا ناکام بوده‌ام به قضاوت مخاطبان محترم بستگی دارد.    

 

با این مقدمات و با طرح یک پرسش بنیادین، یک‌راست به‌ سراغ مسئله می‌رویم: چطور ممکن است باور کنیم که اولین نمایشنامۀ باقی‌مانده در تمدن بشری (به‌صورت کامل و حائز کیفیت یک متن نمایشی حتی با استانداردهای هنرهای نمایشی امروز) با قدمتی نزدیک به 2500 سال، با موضوع ایران و جنگ خشایارشا با یونانیان، امروز هم بتواند چراغ راه پرمخاطره سیاست خارجۀ یک حاکمیت درمعرض جنگ باشد؟ چرا باور نکنیم؟ آن هم زمانی که می‌توانیم شاهد این باشیم که دولت مدرنی مانند ایالات متحدۀ آمریکا بر پایۀ اندیشه‌های سیاسی عصر باستان و مدل باستانی دولت جمهوری رم استوار شده است. کسی که عمق اندیشه‌های باستانی را دست‌کم بگیرد، حتماً به آفت نگاه خطی به تاریخ مبتلا شده و طبیعتاً از درک واقعیت «امر معاصر» هم عاجز خواهد بود.

 

آیسخولوس یا آن‌طور که نامش در ترجمه‌های فارسی آمده: «آشیل»، قدیمی‌ترین تراژدی‌نویس جشنوارۀ دیونوسیای آتن است که هفت اثر از او در سدۀ پنجم پیش از میلاد به‌ صورت کامل باقی مانده و احتمالاً جایزۀ سیزده‌ دوره از این جشنواره را از آن خود کرده است. یعنی همان‌طور که امروز برای آثار هنری از قبیل فیلم یا موسیقی فستیوال و جشنواره برگزار می‌کنند و به مقام‌های اول جایزه اعطا می‌کنند مثل جایزه‌های اسکار یا گلدن‌گلوب در سینما، جایزۀ گرمی در موسیقی و جایزۀ تونی در تئاتر آمریکا و جشنوارۀ موسیقی و جشنوارۀ فیلم فجر در ایران، در2500 سال پیش هم در آتن چنین اتفاقی رخ می‌داده است و آشیل با نمایشنامۀ پارسیان در سال 472 پیش از میلاد توانسته جایزۀ جشنواره در آن سال را به نام خود ثبت کند. به عبارت ساده‌تر، مجاز هستیم این‌طور تلقی کنیم که جشنوارۀ دیونوسیای آتن در 2500 سال پیش بزرگ‌ خاندان تمام جشنواره‌های ادبی و هنری امروزی است و این سنت سیاسی (تأکید می‌کنم سیاسی، نه فرهنگی) ریشه‌ای تنومند در دل تاریخ مغرب‌زمین دارد.

 

جشنواره دیونوسیای آتن در ابتدای پیدایش خود نوعی آیین دینی در ستایش ایزد سرمستی و باروری، «دیونیزوس» بوده که در سدۀ ششم قبل از میلاد با شعر و شاعری (به‌ صورت بداهه‌سرایی یک نفر سرخوان) پیوند خورده و شکل و صورت اجرای آن رفته‌رفته از جنبه بدوی و آیینی خارج شده و به مراسمی کاملاً ادبی- هنری یا مراسم ذوقی تغییر ماهیت داده است. درست مانند سیر تحول تعزیه در ایران از دورۀ صفوی تا اواخر دوره قاجار.

 

در تعزیۀ عصر صفوی، صرفاً حرکت دادن یا نمایش دادن نمادین‌ترین لحظات واقعۀ عاشورا محور برگزاری آیین قرارگرفته است. این بسیار طبیعی است، چراکه این اولین نسخه یا اولین مرتبه است که آیین و شیوۀ برگزاری آن شکل می‌گیرد. متولیان برگزاری تعزیه (مردم)، حمل تصاویر ثابت از وقایع در یک دسته یا کارناوال عزاداری را به بازنمایی ذوقی و فکرشدۀ اتفاقات عاشورا ترجیح می‌دادند احتمالاً به‌دلیل اهمیت فوق‌العادۀ خود آیین عزاداری. این سنت تا ابتدای دورۀ قاجار که کم‌کم ذوق ادبی یا نمایشی (یک کار از پیش فکرشده و برنامه‌ریزی‌ شده) در این بازنمایی دخیل ‌شود، تداوم پیدا می‌کند. با اینکه متن روضةالشهدای کاشفی سبزواری، هم در عصر صفوی و هم در عصر قاجار، مبنای بازنمایی وقایع عاشورا بوده است، با این‌حال نوع برخورد با آن در دو دورۀ تاریخی متنوع و طبیعتاً شکل و صورت برگزاری تعزیه در این دو دورۀ تاریخی هم متفاوت بوده است. در یک دوره، خود آیین اهمیت دارد. در دورۀ دیگر دخالت ذوق و فکر و احساسات برگزارکنندگان آن.

 

شعرای تراژدی‌سرای آتن در سدۀ ششم و پنجم پیش از میلاد فقط با در نظر داشتن این نکته قابل‌شناسایی و قابل‌ دسته‌بندی هستند: نسل اول شعرای تراژدی‌سرا، صرفاً محض خوشایند و رضایت ایزد سرمستی (دیونیزوس) و نسل دوم، فقط به‌ نیت ارضای ذوق ادبی خود شعر تراژدی را می‌سرودند. یعنی سرخوان گروه همسرایان در ابتدا به‌ نیت نیایش و به جا آوردن رسم ادب در قبال ایزد سرمستی به‌ صورت بداهه مشغول روایت اسطوره‌ای قصۀ جنگ‌ و جدال خدایان می‌شد، اما رفته‌رفته این سرخوان یا شاعر یاد گرفت که پیش از اجرا، با اندیشه، با وسواس و با فکر کلمات روایت خود را انتخاب کند یا با قصد و غرض آهنگ کلمات را انتخاب کند و قافیه و وزن را در نقل‌قول خود تنظیم کند. اینجا جایی است که تراژدی به‌عنوان گونه‌ای ادبی فکرشده متولد می‌شود، بااینکه موضوع باز هم روایت سرگذشت خدایان و ایزدان دراسطوره‌های یونانی است. در مرحلۀ بعد، در سدۀ پنجم پیش از میلاد، در خلال رقابت این شاعران با یکدیگر درجشنوارۀ دیونوسیای آتن، اولین شکل تئاتر و نمایش در جهان پدید می‌آید، اما چرا باید روی سیاسی بودن این رویداد به‌ ظاهر ادبی تأکید داشته باشیم؟

 

پیش از هر چیز مبنای دینی بودن آیین دیونوسیای شهر(آتن) و ارتباط زایش تراژدی با باورهای دینی را توضیح دادیم. مسئله اینجاست که در عصر باستان زمینۀ دینی و الهیات مستقیماً بر آرا و اندیشه‌های سیاسی اثرگذار بوده است. در عصر باستان، ساختمان یک واحد سیاسی (دریونان مورد بحث ما شهر یا polis)، قوانین و سنت‌ها و هویت مردم آن واحد سیاسی بیش از هر چیز محصول اندیشه‌های دینی آن مردم است. همان‌طور که ایرانشهر زاییده از دل الهیات مزدیسنا دارای کیفیتی دینی است، یونان و رم باستان هم در عمیق‌ترین نقاط خودبازتابی از باورهای دینی و فرهنگ‌های دینی هستند. کتاب مصاحبتی با اندیشۀ سیاسی یونان و رم گردآوری دکتر  رایان بالوت (چاپ سال 2009 از انتشارات بلک‌ول) دو مقالۀ مهم از دو استاد مهم در این زمینه دارد.   

 

پروفسور رابین آزبورن در مقاله‌ای به نام «زمینه‌های دینی اندیشۀ سیاسی در عصر باستان» به‌ تفصیل در رابطه با ارتباط عقاید دینی و ساخت سیاسی در یونان و رم باستان توضیح داده است. این مقاله، در ابتدای صفحۀ 118 از کتاب مصاحبتی با اندیشۀ سیاسی یونان و رم چاپ شده است. پیش از این، مقالۀ پروفسور پیتر رودز را به‌ همراه این مقاله از پروفسور رابین آزبورن به فارسی ترجمه کرده بودم، اما فرصت انتشار آنها دست نداد. علاقه‌مندان برای مطالعۀ بیشتر می‌توانند به متن لاتین این کتاب رجوع کنند: 

A Companion to Greek and Roman Political Thought by Ryan K. Balot  

 

همچنین، پروفسور پیتر رودز تحت عنوان «نگرش مدنی و مسئلۀ شهروندی» مقالۀ دیگری نوشته است و در خلال آن به این نکته اشاره می‌کند که جامعۀ سیاسی آتن بیش از هر چیز از طریق برگزاری آیین‌های دینی یا کاری شبیه به برگزاری مناسک دینی به‌ شکل نهایی دموکراسی سدۀ چهارم پیش از میلاد دست پیدا کرده است. او در این نوشتار، این‌طور استدلال می‌کند که نمی‌توان فاصله یا شکافی بین عمل دینی و سیاسی پیدا کرد و هر عملی که در یونان باستان دینی باشد الزاماً سیاسی هم خواهد بود. جالب اینکه، مردان قدرتمند و فرماندهان و اعضای هیئت‌های اداره کنندۀ  امور، چه در آتن، چه در رم، از طریق دست‌و‌دل‌بازی در تقبل مخارج برگزاری آیین‌های دینی در نظر مردم وجاهت بیشتری پیدا می‌کردند.

 

در قسمتی از مقالۀ پیتر رودز دربارۀ برگزاری آیین‌های دینی در آتن با این جملات روبه‌رو می‌شویم: اجرای مراسم‌ آیینی (جشنواره‌های ستایشگری ایزدان) توسط ثروتمندترین شهروندان اجباری بود، اما مردان جاه‌طلب حتی زمانی که اجباری در کار نبود خود داوطلب تأمین مالی مراسم‌ می‌شدند تا از این طریق عضو فعال‌تری در جامعه سیاسی به حساب بیایند.

 

با این مقدمه و با توجه به اسناد و گزارش‌ها می‌توان این‌طورگفت که همیشه چهره‌های شاخص دولت‌شهر متولی برگزاری آیین دیونوسیای شهر می‌شدند تا به این ترتیب نفوذ و جایگاه خانواده خود و بعدتر نفوذ منطقۀ خود را در ادارۀ امور و در بدنۀ حکمرانی و دموکراسی آتنی بهبود بخشند. گویی که رسم بر این بوده افراد سرشناس آتنی برای کسب اعتبار بیشتر بین شهروندان، هزینۀ برگزاری این جشنوارۀ ادبی-نمایشی را تقبل می‌کردند تا با این کار به‌ نوعی نذورات خود را پیشکش ایزدان کنند و در عمل از نظر سیاسی هم جایگاه بهتری کسب کنند. 

 

باز با در نظر داشتن این حقیقت تاریخی که در سال 534 پیش از میلاد قانون حمایت مالی از برگزاری جشنوارۀ دیونوسیای شهر تصویب شد (به تعبیر امروزی)، طبیعی است که این‌طور استدلال کنیم با پیدایش درام و اجرای شعر تراژدی توسط بازیگران و گروه همسرایان، رفته‌رفته کارکرد دینی و آیینی این جشنواره از بین رفت و کارکرد سیاسی آن برای آتن پررنگ‌تر شد. جشنواره های ادبی و هنری امروزی هم هر چقدر ادعای جهانی بودن و متعهد بودن به انسانیت را داشته باشند، باز در نقطۀ خاصی با در نظرداشتن منافع ملیِ متولی برگزارکنندۀ جشنواره رنگ‌ و بوی سیاسی به خود می‌گیرند و این سابقه‌ای 2500 ساله دارد.

 

توضیح این مقدمات از این حیث واجب است که کارکرد و جایگاه تراژدی در آتن را قدری سیاسی‌تر تفسیر کنیم (در نسبت با ادبیات). درست است که نمایشنامۀ پارسیان را بیشتر در دانشکده‌های هنرهای نمایشی یا دانشکدۀ ادبیات موضوع بررسی قرار می‌دهند، اما فارغ از این جنبه‌های ادبی و نمایشی، این اثر به‌ طور ویژه مضمون تاریخی و سیاسی در خود دارد که کمتر کسی به آن توجه کرده؛ موضوعی که دلیل اصلی پدید آمدن این نوشتار است.

 

 

ترجمه‌های فارسی از تراژدی ایرانیان

ترجمه‌های متعددی از نمایشنامۀ پارسیان آشیل در زبان فارسی موجود است. اولین‌ بار علی اصغر شمیم در سال 1308 شمسی این اثر را ترجمه کرد. پس از او، عطاالله دیهیمی در 1333 شمسی یک‌بار دیگر این نمایشنامه را ترجمه کرده است و به گفتۀ کامیاب خلیلی در مقدمه ترجمه‌اش از این متن، سهیل افنان و احمد قراچه داغی هم حوالی همین سال‌ها دست به ترجمۀ این اثر زده‌اند. اما از اینکه دو شخص مزبور که هستند و متن ترجمه شدۀ  ایشان کجا چاپ و منتشر شده چیز زیادی نمی‌دانیم. مهم‌ترین ترجمۀ موجود همین ترجمۀ کامیاب خلیلی در سال 1356 شمسی است (نشر سروش وابسته به سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران). 

 

با وجود اینکه آقای عبدالله کوثری هم در سال 1376 در مقدمۀ ترجمۀ  اورستیا، یکی از نمایشنامه‌های سه پرده‌ای (تریلوژی)، آشیل دربارۀ این نمایشنامه اطلاعاتی به دست داده است و دیگربار به‌ طور کامل در سال 1390 تحت عنوان مجموعۀ آثار آیسخولوس این نمایشنامۀ باستانی را ترجمه کرده است (نشر نی)، با این‌حال، باید ترجمه کامیاب خلیلی از ایرانیان آشیل را با اتکا به چند دلیل مقدم برترجمه آقای کوثری بدانیم.

 

دلیل اول اینکه، کامیاب خلیلی متن را مستقیم از یونانی برگردانده و این کار را مطابق با مصرع‌های شماره‌بندی‌شده در تصحیح بین‌المللی از آثار آیسخولوس (انتشارات Penguin) انجام داده است. هم چنین، با تسلطی که او به زبان‌های مختلف داشته ازجمله زبان‌های آلمانی، فرانسوی و انگلیسی بهترین قوۀ تشخیص را در فهم تعبیرهای یونانی می‌توانسته داشته باشد، چه اینکه از ترجمه‌های معتبر دیگر زبان‌ها از متن ایرانیان در ترجمۀ فارسی خود بهره برده است. دلیل دیگر تقدم اعتبار ترجمۀ خلیلی نسبت به کوثری در فهم زیرمتن تاریخی ماجراست. گرچه از مقدمۀ عبدالله کوثری بر مجموعۀ آثارآیسخولوس می‌توان دریافت که او تا چه میزان نسبت به ادبیات و تراژدی یونانی در عصر کلاسیک و به‌ ویژه آثار وسبک آیسخولوس شناخت عمیق و تسلط کافی دارد، با وجود این از فهم زیرمتن تراژدی به‌ کمک تاریخ غافل بوده است.کاری که کامیاب خلیلی به‌ درستی آن را انجام داده است و زمینۀ درک عمیق‌تر این متن برای مخاطب را مهیا کرده است. به تعبیر ساده می‌توان گفت ترجمۀ کوثری مدیون ذوق و اشتیاق مترجم نسبت به ادبیات و ترجمۀ خلیلی نتیجۀ افکار و دغدغه‌های سیاسی مترجم به تاریخچۀ مواجهۀ ایران با دنیا یا تاریخ سیاست جهانی ایران بوده است.

 

باید در نظر داشت که کامیاب خلیلی در شرایطی اقدام به ترجمۀ ایرانیان می‌کند که «مسئلۀ هویت» در سایۀ اقدامات فرهنگی حکومت پهلوی دستخوش خوانش‌های ملی‌گرایانه با رویکرد مباهات به تاریخ پرشکوه سیاسی قرار گرفته است و در این اثنا، هر گزاره‌ای که بتواند به کارگرفته شود مانند تیری یا فشنگی در مخزن تفنگ حکمرانی قرار می‌گیرد تا دهانۀ آن اسلحه بتواند به‌سمت هیکل پرهیبت چشم‌آبی‌های اروپایی بچرخد و به آنها هشدار دهد که اگرامروز قدری جلوتر از ایران درحال ترقی هستند، در عوض در تاریخ و قدمت موجودیت سیاسی خود به گرد پای ایران و ایرانیان نخواهند رسید.

 

این قصد و غرضِ ناخودآگاهِ کامیاب خلیلی در ترجمۀ ایرانیان آیسخولوس دقیقاً با روح متن این نمایشنامه هماهنگ شده و این شعر تراژدی آن‌طور که باید «سیاسی» ترجمه شده است. خلیلی به‌ عنوان مترجمی که باید نتیجۀ کارش را بر تمامی ترجمه‌های فارسی از پارسیان ترجیح داد، یک مزیت دیگر هم دارد: اعتمادبه‌نفس در ترجمه و پرهیز از استفادۀ نابجا از واژگان ناملموس و پرطمطراق ادبی. برعکس، ترجمۀ کوثری به‌ دلیل استفاده از ترکیب‌های پیچیده و کلمات ناآشنا، به زبانی بسیار سخت و ثقیل تبدیل شده است و مخاطب را آزار می‌دهد. البته نیت مترجم این بوده تا آنجا که می‌تواند ذهن مخاطب را به حالت باستانی و زبان کهن یا آرکائیک درهنرهای نمایشی نزدیک کند، اما از نظر راقم این سطور نتیجه مطلوب نبوده است.

 

ادامه دارد...