✒️ فریما دستیار، دانشجوی دکترای ایران اسلامی، دانشگاه تربیت مدرس
کلود آنه که در آغاز مشروطیت به ایران سفر کرده بود؛ در گوشهای از خاطرات خود مینویسد:« برای یک اروپایی دانا و آگاه اندیشه ایرانی حکم یک رشته معنا را دارد که باید حلشان کرد. حکم قفلی سخت پیچیده را دارد که باید آن را گشود؛ اما غالباً رمز آن تغییر میکند. در دوره اقامتم در ایران… با آشنایی با روحیات ایرانی، جهانی در برابر دیدگان من گشوده شد که افقهایش از دنیایی که من تازه آن را ترک کرده بودم، بسی گستردهتر بود.(۱)
گادامر در بحث شناخت و درک دیگری (که ممکن است هر فرد، سنت، فرهنگ و… باشد) سهنوع رابطه را میان «من – تو» برقرار میکند. سلطهجویانه، شخصی و برابر، گفتگو محور.(۲) شناخت سفرنامهنویسان از جامعه ایران عصر قاجار، غالباً بر شناخت نوع دوم متمرکز است. از این منظر، دیگر بررسی تطابق حقیقی میان فهم هر سفرنامهنویس با واقعیت جامعه ایرانی مطرح نیست؛ چرا که فهم او از آن اوست و در سنت و تاریخ اثر او. به هر حال، در هر نوع مواجهه فرهنگی، ذهن و فرهنگ ناظر عاملی است که عملاً، هر گونه ادعای اصالت و مطابقت با واقعیت بیرونی سایر فرهنگها را در توصیفات رد میکند.(۳)
در سال ۱۶۶۶ م، چارلز دوم پادشاه انگلستان، در پی وقایع ناگواری چـون آتـشسـوزی بـزرگ لندن و شیوع طاعون، و متعاقب آن تهی شدن خزانه ی دربار، بهیكباره دستور به تغییرشكل لباس مردانه داد و خود شخصاً آن را آغاز كرد. لباس مردان تا پیش از موعد مـذكور، عبـارت بـود از بالاتنه و شلوار كوتاه بسیار پفداری كه سرتاسر پوشیده از روبانها و پاپیونهای تزئینی بود كه مجموعاً ظاهری بسیار مزین و-با معیارهای امروزین- زنانهای به مردان میداد. لباس مذكور اساساً به سبك فرانسوی بود و در تمام اروپا رواج داشت.
چارلز دوم، به دلایل مذكور، و همچنین با انگیزهای سیاسی ضد فرهنگ فرانسوی، كه بهشدت مورد استقبال پارلمان انگسـتان در سدهی هفدهم بود، دستور به رواج لباسی داد كه قرار بود نشانهی سادگی و روحِ آزادیخواهی و قناعت انگلیسی باشد. ایـن لبـاس عبـارت بـود از كُـت راسـتهی سـاده و بیتزئینی كه ظاهری باوقار و مردانه به اندام مرد میداد، و اتفاقاً مقتبس از ردای مردان ایرانـی در دوران صفوی بود، كه انگلیسیها بهخوبی آن را –بهواسطهی ارتباطات فرهنگی با ایران صفوی و رفتوآمد نمایندگانی چون آنتونی و رابرت شرلی- میشـناختند.(۴)
بدینسان، ریشـههـای پیدایش كت وشلوار مردانه در بحران سیاسی، اقتصادی، مذهبی و اجتماعی انگلستان بود با توجه به توضیحات بالا، بهطور واضح قابل مشاهده است که این رفرم پوشاک انگیسی، قیامی تمامعیار برای دفاع از مردانگی بود. کت و شلوار انگلیسی که بزودی به پوشاک تمام مردان اروپایی تبدیل شد، نمودی از وقار مردانگی اروپایی بود.(۵)
ریش، مهمترین نشانه مردانگی مردان
با توجه به نقوش تخت جمشید و آثاری که از دوره باستان برجای مانده، می توان مشاهده کرد که شاهان دوره باستان از ریشی مجعد و فر برخوردار بودهاند و چون شاه به عنوان یک شخص عالیرتبه باید دارای ویژگی هایی میبود که نشاندهنده شأن و منزلت او در میان مردم باشد، ریش بلند نشان از بزرگی شخصیت او داشت. ریشدوستی ایرانیان پس از ورود اسلام نیز ادامه یافت. دین اسلام، ریش و محاسن را یکی از ویژگیهای برجسته مردانه میدانست و تراشیدن آن یک گناه کبیره بود که عملش مطابق با محاربه با امام زمان بود.(۶)
آقا محمدخان، بنیانگذار سلسله قاجاریه، در شش سالگی توسط عادلشاه افشار اخته شد و با توجه به شرایط ویژه جسمانی که داشت، موی سر و صورتش به درستی رشد نمیکرد. پس از او، برادرزادهاش باباخان با نام فتحعلیشاه برتخت نشست. او ریش خود را بلند کرده و اینگونه نگهمیداشت و در اکثر سفرنامههایی که مولف با فتحعلیشاه دیدار داشته درباره ریش بلند او سخت رفته است. فتحعلیشاه بسیار به مرتب بودن ریش و محاسن خود اهمیت میداد و در پاکیزگی و زیبایی آن میکوشید. موریس دوکتز بوئه درباره شاه مینویسد:« مردم ایران وقتی میخواهند قسمی یاد کنند به ریش شاهانه قسم میخورند.(۷)
ژان گوره فرانسوى در مورد ریش مردان ایرانی می نویسد:«ریش بلند نزد مردان ایران نشانه وقار و حیثیت بود و جوانان آرزو داشتند که داراى ریش بلند بشوند تا اینکه بتوانند در سلک مردان درآیند.» موریه در سفرنامه خود درباره اهمیت پیراستن ریش برای ایرانیان مینویسد:« همه مردان جوان برای رنگ کردن ریش خود آه میکشند، چانه خود را چرب میکنند تا هرچه زودتر ریششان درآید. زیرا تا زمانیکه زنخدانشان از پوشش ارجمند ریش بیبهره باشد، فرض بر این است که درخور اعتماد نیستند.(۸)
رویش کامل ریش مشخصه مردان بالغ بود یا به عبارتی مرحله انتقال پسران و نوجوانان از ابژه میل به سوژه میل. سختگیری دستورهای منع تراشیدن ریش مردان در کتابهای آداب معاشرت و اخلاق بر همین امر انتقال مردان از وضعیت ابژه به سوژه میل دلالت دارد. در ایران قرن نوزدهم، مردان بالغی که ریششان را میتراشیدند، امردنما نامیده میشدند و نشان برتر عمومی مردان ریش آنان بود. مرد بالغی که ریشش را میتراشید، گویی تمایل خود را به قرار گرفتن در مقام ابژه جنسی مردان دیگر اعلام میداشت. در این رابطه از واژه «ابنه» که در گفتمان پزشکی بر نوعی بیماری دلالت دارد، استفاده میشد.(۹)
بدیهی است که دستکم تا دوره ناصرالدینشاه و حتی پس از آن، اروپاییان قادر نبودند با صورت بیمو و تراشیده در محافل ایرانی حاصل شوند. در نگاه اول، یک مرد جوان انگلیسی بیریش، برای مردان ایرانی صحنهای از دیدار با یکی از غلمان بهشتی بود. تمایز فرهنگی که ایرانیان میان «ما» و «آنها» میدیدند، آنچنانکه توکلی طرقی نشان داده است، تنها معطوف به این نبود که زنان آنها عریاناند و زنان ما پوشیده. این تمایز فرهنگی همچنین بر این نکته تمرکز داشت که مردان آنها بدون ریش و مردان ما با ریش کامل هستند. نداشتن ریش و زنصفتی، از این دوره به هم مرتبط شدند.
ویلیام اوزرلی، علاوه بر پسران نوجوان رقاص، شرحی از نقاشیهای بسیاری بهدست میدهد که در آن پسران نوجوان بیریش، بهصورت جفت و با چهرهای زنانه به تصویر کشیده شدند. مردان اروپایی این چهرههای بیریش را بهزنرفتاری تعبیر میکردند، درحالیکه مردان ایرانی، چهرههای بیریش مردان اروپایی را همچون غلامان (یا امرد) میدیدند.(۱۰)
اروپاییان از نگرش ایرانیان به مردان بالغ بیریش آگاه بودند. موریه در کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی در انگلیس، به بیان برخی از این نگرانیها میپردازد:« آن جوان انگلیسی [کنایه از خود موریه] از سر احترام به ما، ریش گذاشته بود و در نتیجه این معما بالاخره حل شد که اصلاً فرنگیها ریش درمیآورند؟ خارجیانی که به ایران میآمدند از آنجا که ریش نداشتند به نظر میرسید برای خدمت در حرمسراها آماده شدهاند، ولی حالا که معلوم شد در کشتزار چهرهشان تخم ریش کاشته شده، از اینکه خود و کشورشان را اینچنین به ما مینمودند به خشم میآمدیم».موریه در پانوشت واژه بیریش، همچون مترجمی چیرهدست توضیح میدهد:« اصطلاحاً به جوانان، بهویژه جوانانی با ظاهری زنانه گفته میشود.» (۱۱)
تا پیش از بر هم خوردن توازن قدرت میان شرق و غرب و تسلط سیاسی، نظامی، اقتصادی و بعدها فرهنگی و اجتماعی اروپا بر جهان، اروپاییان ناگزیر بودند تا برای زندگی ساده تر در میان مردمان مشرقزمین خود را مطابق با سنت آنها مزین کنند. امری که در سالهای بعد و در زمان جانشینان فتحعلیشاه بهکلی وارونه گشت. از میـان شـاهان قاجـار، اولین بار محمد شاه بود كه لباس غیرنظـامی بـا كُت كوتاه در بر كرد و به درباریان نیـز توصـیه مینمود «لباس بلند را كه علامت تكبر بیموضوع است ترك گویند»(۱۲) اشتراک نظر محمدشاه با چارلز دوم در زمینه تحول پوشاک نیز در نوع خود جالبتوجه است.
به تقلید از محمدشاه، شاهزادگان و درباریان و اعیان، امرا وحکام نیز لباسهایشان را تغییر دادند. دوسرسی مشاهداتش را در این زمینه اینگونه بیان کرده است:« کامران میرزا برعکس شخصیتهای دیگر ایرانی ریش بلند نداشت ولی آن را کوتاه کرده بود و سبیلهایش بلند بود و این یکی از عادتهای خاندان قاجار است. بهعلاوه لباس قدیم ملی و لباده گشاد ایرانی برتن نداشت.»(۱۳)
ظاهر فتحعلیشاه و محمدشاه تفاوت زیادی با یکدیگر داشت. فتحعلیشاه ردای مزین و بلند ایرانی به تن میکرد و کفشهای پاشنه بلندی به پا داشت، درحالیکه جانشین او محمدشاه لباس نیمهاروپایی به تن داشت و ریشش را کوتاه نگهمیداشت.(۱۴) اما جانشینان دیگر او بهطور کلی ریش را حذف کرده و بهجای آن سبیل بلند داشتند که یکی از نشانههای خاندان قاجار درآمد.
بهتدریج، لباس مردان بـا وجـود مخالفـت شـدید روحـانیون، خصوصـاً در فضـای اجتماعی دوران ناصری، كوتاهتر و سادهتر شد؛می توان گفت مهمترین تحولی که در رابطه با مردانگی ایرانی رخ داد، تحول در دیگریانگاری بود که مستقیماً با فرهنگ مد و نوع پوشش در ارتباط بود. پولاک، در این زمینه مینویسد:« هر چند که رویهم رفته مد لباس شرقیها بهندرت دچار تغییر و دگرگونی میشود و تقریباً میتوان آن را ثابت انگاشت باز گاهی از لحاظ رنگ و برش، دگرگونیهایی در آنها رخ میدهد. اما در این دو دهه اخیر تماس بیشتر با اروپاییان تاثیر خود را به جا گذاشته است.(۱۵)
اولین مردان ایرانیِ ملبس به پوشاك اروپایی در عكسهای دوران قاجار، تجددگرایانی بودند كه فرهنگ اروپایی را بیواسطه میشناختند و میستودند، و حتی گاه بهتندی آداب پوشاك ایرانی را به باد انتقاد و سخره میگرفتند.(۱۶) این تحولات نه تنها دربار و اشراف را شامل میشد، بلکه به تدریج در میان نخبگان تجددگرا و طبقات شهری نیز رایج شد.
مردان تجددگرا برای تمایز از سنتگرایان مذهبی و اشراف، خود را مطابق فرهنگ و پوشاک اروپایی میساختند. این گروه، لباس سنتی را نشانه کهنسالی سیاسی و مذهبی میدانستند و با پیروی از مد اروپایی، ارزشهایی چون عقلانیت، وطنپرستی و مردانگی را بازتعریف میکردند. آن گسست نسلی كه در اثر آموزههای مدرن و شناخت فرهنگ اروپایی حتی در برخی خانوادههای بسیار سنتی پدید آمـده بـود و كسانی چون تقیزاده را به اكتساب فرهنگ پوشاك اروپایی سـوق مـیداد، در خـانوادههـای بازاری كه همواره بسیار متعهد به لباس سنتی ایرانی بودند نیز مشـاهده میشد و ایـن نیـز محتملاً ناشی از نیاز این گروههای اجتماعی به تعامل با جهان بیرون بود.(۱۷)
كـرزن در دهـهی ۱۳۰۰ ق./۱۸۹۰ م. اشاره میكند كه دستكم در مورد مردان، آن سبك لباس پوشیدنِ شرقی كه در هندوستان یا پایتختهای قدیمی آسیا دیده میشود در تهران وجود ندارد: عمامه بهتدریج از میان رفته و حالا فقط حاجی ها و سیدها و ملاها بر سر دارند؛ لبـاس بلند و رنگهای تند شرقی كه شاید هنوز در خیابانهای بنارس و بخارا دیده میشود... به طرز تمام یا نیمهاروپایی درآمده، افزایش حضور اروپاییان در این دوره در شهرهای بـزرگ ایـران و دیـدن سـروریخت آنها دیگر به ندرت موجب تحریك و توجه مردم ایرانی میشد و مردم طبقات اعیان و اقشار نظامی و مستخدمین شهری از مرد و زن، روز به روز بیشتر مایـل بـه تقلیـد از طرز لباس و آداب و رفتار آنان میشدند.(۱۸) در این دوران شمار زیادی از مردان تجددگرا، وقتی در ممالك اروپایی بهسر میبردند اغلب به آخرین مدهای لباس مردانهی اروپایی ملبس میشدند و شـماری از آنـان در ایران همـواره لبـاس كامـل اروپـایی مـیپوشـیدند.
تا دوران حكومت احمدشاه، نه تنها خیاطان زیـادی بودنـد كه پیراهن و كت وشلوار اروپایی میدوختند، بلكه كت وشلوار مردانه تولید انبوه اروپـایی نیز به بازارهای ایران وارد می شد، و به قول جعفر شهری، به تدریج عبا و قبا و لباده، به كُت و رِدنگُـت، و شـلوارِ اتـو دار و كفـش شـبرو و ورنـی مبـدل شـد و قشـر «اداریهـا»، «متجددمآبها»، و «فكلی مآبها»، پوشیدن كت وشلوار و آراستگی موی سر و ریش و سبیل به شیوهی اروپایی، جزء شئونشان به حساب آمـد.(۱۹)
لباس اروپـایی در ایـران صـرف نظـر از كـاركرد و مناسـبت بـا اقلـیم و آدابِ ایرانـی، بهواسطهی ارزش نمادیناش به عامل تمایزبخش نخبگان تجددگرا در جامعهی شهری ایران بدل شد. پوشاك مدرن نشانهای برای میل به برابری با جهان مترقی بود، با نهادهـای مـدنی مدرن متناسب و دلالت بر تحرك و پویایی جسمانی و سادگی، عقلانیت و وقار مردانه داشت و تجددگرایان را آشكارا از گروههای اجتماعی سـنتی متمـایز جلـوه مـیداد. بدین ترتیب، تا اواسط دوره قاجار، با کنار رفتن مردانگی اروپایی به عنوان غیر و دیگری، مردانگی متجدد ایرانی اینبار به نمایندگی از او، در مقام تعارض در شمایل و ظاهر با مردانگی سنتی ایرانی برآمد.
--------
منابع:
۱. کلودآنه، (۱۳۶۸)، اوراق ایرانی، ترجمه ایرج پروشانی، تهران: گویا: ص ۴۰.
۲. آزاد ارمکی،ت. و لاجوردی، ه. (۱۳۸۲)، «هرمنوتیک، بازسازی گفتگو»، نامه علوم اجتماعی، شمارهٔ ۲۱، دوره ۱۱، صص ۱۰۷.
3. Rubel, P. & Rosman,A. (2003) Translating Cultures: Perspectives on Translating Cultures, New York: Berg, p 197-199.
4. Hollander, Anne (1994). Sex and Suits, NY:Alfred A. Knopf Inc, 63-64
۵. رایـت، دنیس، (۱۳۶۸)، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامی، تهران: نشر نو، ص ۱۲۰.
۶. محمدی، منظر و احمدی زاویه، سعید. (۱۳۹۷)، سیمای مرد مدرن، پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال هشتم، شماره اول. ص ۴۶.
۷. بوئه، موریس دوکتز. (۱۳۶۵)، مسافرت به ایران، ترجمه محمود هدایت، تهران: جاویدان، ص ۲۶۱.
۸. موریه، همان: ۲۷۷.
۹. نجمآبادی، افسانه، (۱۳۹۹)، چرا شد محو از یاد تو نامم؟، تهران: نشر بیدگل، ص۴۲.
۱۰. همان،ص ۷۵.
۱۱. موریه، همانجا، ج۱: ۵۰-۵۱، ۸۸، ۱۰۴-۱۰۵.
۱۲. مستوفی، عبدالله، (۱۳۸۴)، شرح زندگانی من، تهران: زوار، ص۵۳.
۱۳. دو سرسی،(۱۳۹۰)، سفارت فوقالعاده کنت دوسرسی، ترجمه احسان اشراقی، تهران: سخن، ص ۹۶۰.
۱۴. امانت،عباس. (۱۳۸۱)، ناصرالدینشاه قاجار و پادشاهی ایران، ترجمه حسن کامشاد، تهران: کارنامه، ص ۵۸.
۱۵.پولاک، یاکوب، (۱۳۸۸)، سفرنامه پولاک، تهران: خوارزمی، ص ۱۰۳.
۱۶. (آدمیـت، فریدون (۱۳۵۷)، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران: خوارزمی، ص ۲۵۷.
۱۷. محمدی و سید احمدی زاویه، همانجا: ص ۱۶۸.
۱۸. کرزن، جورج ناتانیل. (۱۳۴۷)، ایران و مسئله ایران، ترجمه علی جواهرکلام، تهران: ابنسینا: صص ۱/۴۳۸ و ۴۴۰.
۱۹. شـهری، جعفری،(۱۳۷۱) طهران قدیم، تهران: معین: ص ۱/۱۳۱