✒️ آرش صادقی؛ دانش آموخته مهندسی شیمی، دانشگاه صنعتی شریف
پیشگفتار
"قصه نمودار قسمت مهمی از میراث فرهنگی هر قوم و ملتی است. ارزشهای سنتی و زمینه های فرهنگی در آن انعکاس پیدا می کند." [1] "در پس ظاهر ساده و کودکانه این داستان ها هویت هر ملت نهفته است." [2] قصه خوانی تنها مساله متون نیست، بلکه عمل بازگو کردن آن متن توسط شخصی برای شخصی دیگر است. در فرایند قصه خوانی، به ویژه برای کودکان، پرورش و انتقال ارزش ها نیز مدنظر بوده و یا ناخواسته رخ خواهد داد. "میرچا الیاده اسطوره ها و قصه ها را الگوی رفتار انسانی می نامد که به زندگی معنا و ارزش می بخشند" [3]
"فولکلور یک پدیده ایدئولوژیکی است. بازتاب جهان نیست، بازتاب جهان ذهنی انسانهاست." [4] قصه گویی فرایندی است در خدمت انتقال ارزش ها. در نتیجه چنانچه بتوان ارزش های مستتر در قصه ها را یافت، می توان به نوعی از شناخت از قصه گو و جامعه اش رسید.
در این نوشتار تلاش شده با جستجو در تصاویر عشق و ازدواج در افسانههای عامیانه، تصوری از زندگی، ارزشها و باورهای مردمان عادی گذشته نزدیک مان به دست آوریم. به عنوان منبع، مجموعه افسانههای برگزیده پگاه خدیش [5] و مریم شریف نسب [6] به عنوان گزیده هایی معتبر از افسانههای عامیانه ایرانی مورد بررسی قرار گرفته اند.
توضیح ضروری: در متن حاضر عباراتی که داخل ( ) آمده اند همگی نمونههایی از افسانههای مورد بررسی هستند. نمونه هایی که عین عبارت متن افسانه هستند با حروف درشت مشخص شده اند. جز در مورد کلمات و عبارات کوتاه، نام افسانه هر نمونه در داخل { } آورده شده است. نمونههای متوالی با ؛ از یکدیگر مجزا گشته اند.
در جستجوی آیین
اگرچه فقط در اندکی بیش از 10% افسانههای مورد بررسی ازدواج امری کاملاً طبیعیست (زن و مرد رو ول کردن تو جنگل، شدن زن و شوهر {احمد و تقدیر پادشاه}؛ توی آسیاب خرابه تنها بودند، با هم عروسی کردند {پیرهنی}) ولی این بدین معنا نیست که در سایر افسانهها ازدواج آیینی پیچیده و پرمناسک است. عموماً ازدواج امری مربوط به خود زن و مرد است. رایج ترین شکل ازدواج توافق دو نفره بدون حضور دیگران است (توی چاه با هم دست زن و شوهری دادند {متل سیمرغ}).
نه تنها فقط یک سوم ازدواجها توسط عاقد شرعی (شیخ؛ آقا؛ آخوند؛ ملا؛ قاضی) انجام می شوند بلکه 80% از عروس و دامادهایی که به عاقد شرعی مراجعه می کنند موجودات غیر انسانی (پری زاد دنبال ملا فرستاد {فایز و زن پری}؛ دیوها رفتند آخوندی از روی زمین آوردند{یوسف شاه پریان و ملک احمد}) هستند! افزون بر این تصویر افسانهها از روابط دو تن که در دوران نامزدی هستند بدون پرهیز است: با هم سخن گفتن، دیدار پنهانی، در آغوش گرفتن، بوسیدن، و شراب نوشیدن و عیش و نوش.
نزدیک به یک پنجم افسانهها دارای اشاره مستقیم یا غیر مستقیم به رابطه جنسی هستند. اگرچه این تعداد اقلیتی از افسانهها را شامل می شود اما با توجه به جنبههای پیشتر ذکر شده اخلاقی و آموزشی افسانهها قطعاً نمی توان گفت که رابطه جنسی تابوییست مگو که افسانه خوانان آن را حذف کرده اند. خصوصاً اینکه اقلیت بسیار کوچکی از این موارد (کمتر از 10%) به روابط جنسی پس از ازدواج اشاره کردهاند و سایر موارد اشاره به رابطه جنسی پیش یا بدون ازدواج است.
اما این "نامشروع" بودن، مترادف "بد" بودن نیست و تنها در یک پنجم موارد مرتکبین چنین رابطه ای اشخاص شریر یا بدعاقبت داستان هستند. نکته تامل برانگیز آنکه در تقریباً 40% موارد بازنمایی رابطه جنسی، نوعی از اجبار برای شخصیت زن دیده می شود(نمکی در هفتم را نبسته، دیو وارد خانه شده و طلب همخوابه می کند {نمکی}؛ دختر در خواب است و ملک محمد او را می بوسد و بند شلوار او را باز می کند {برگ مروارید}؛ دختر در اسارت مردی است و بیدار که شد دید کار از کار گذشته {سنگ راز}) اما در نیمی از چنین داستانهایی در پایان بین دو طرف عشق ایجاد می شود و با هم ازدواج می کنند.
گفتنی ست که در افسانهها روابط غیر عاشقانه بین زنان و مردان ناممکن نیست و در موارد هرچند کم تکراری با خطابها (بهش گفت جان من {متل سیمرغ}) یا رفتارهایی مهرآمیز (او رو غرق بوسه کرد {متل سیمرغ} ؛ گفت سرتو بذار رو زانوی من بخواب {ملک محمد و دیو یک لنگو}) بدون هیچ جنبه جنسی مواجه می شویم.
از آنچه گفته آمد می توان برداشت نمود که ازدواج، رابطه جنسی و اختلاط زنان و مردان در افسانهها تا حد بسیار زیادی غیر آیینی هستند و بیشتر اموری طبیعی انگاشته شده و بی نیاز از چهارچوبهای صلب و سختگیرانه تصویر میشوند. میتوان گفت که راویان افسانهها در این امور خود را مقید به انتقال ارزشهای سختگیرانه آیینی نمی دانستند.
در افسانهها روابط همجنسخواهانه مطلقاً غایب است. در کل موارد مورد بررسی، فقط در یک مورد اشارهای بسیار منفی به چنین روابطی شده است (قهرمان می بیند که مورد شریر هر شب سر چاهی می رود و از اسیری درون چاه می پرسد آیا قبول می کنی یا آب جوش بر سرت بریزم؟ و پسر اسیر هر شب نه می گوید و شکنجه می شود {پسر شاه پریان}) که جنبهای بسیار شریرانه دارد.
در افسانهها با غیبت چهارچوب اخلاقی مواجه نیستیم، آنچه که غایب است چهارچوب اخلاقی خاصی است که در سالیان اخیر به چهارچوب فقاهتی شهرت یافته و این به معنی فقدان مطلق نظام اخلاقی در افسانهها نیست.
به عنوان نمونهای دیگر زنای محارم در افسانهها بسیار مذموم تصویر میشود (قهرمان برای جلوگیری از رابطه پدر و دختری که همدیگر را نمیشناسند، رازی را فاش و خود را در معرض خطر قرار می دهد ؛ علی رغم اینکه نشانهای قطعی و تقدیری مادره وصیت کرد بعد من فقط با کسی که این انگشتر به دستش بره ازدواج کن {شاهزاده و آهو} دختر را به ازدواج با پدرش سوق می دهد اما دختر به هیچ عنوان نپذیرفته از خانه فرار می کند).
هیچ مردی خیانت جنسی زن خود را به هیچ عنوان تحمل نمی کند و جدای از کیفر دادن خود او گاه حتی هر کسی را که بر این راز آگاه شود به قتل می رساند یا پس از فاش شدن آن، خود را می کشد.
مدعی این نوشته بیگانگی دنیای افسانه ها با مذهب نیست. افسانه های زیادی هستند که دلالتهای مشخص مذهبی دارند: موارد اندکی از حضور مستقیم اولیای دین (حضرت علی در نقش قهرمان افسانه) و بیش از آن در نقش یاریگر. عبارات و تاویلهای مذهبی (خدا خواست) در افسانهها غیر قابل چشم پوشی هستند، اما مشاهده کردیم که در زمینه روابط بین دو جنس، نقش برجسته ای ندارند.
مورد بکارت نیز بسیار شایان توجه است: اگرچه بکارت امری صرفاً زنانه معرفی می شود اما اساساً مساله مردان قصه است. چه خوبی آن (زنانی از غیب هدیه ای به دختر می دهند که از همه بهتر حسنی که داشت این بود که هر شب جمعه دختر میشد {خنده دسته گل}) چه ننگ نبود بکارت (پدر فهمید دختر روزگار خودشو سیاه کرده، نتونست اونجا بمونه {یک گردو بیانداز}) و چه رفتار جوانمردانه حفاظت از بکارت زنها (گفت چون پدرش راضی نبود دست به ترکیب دختر شاه نزدم {کره دریایی}) همگی اموری مربوط به مردان داستان هستند.
می توان ادعا نمود که اهمیت بکارت در افسانه ها نیز بیش از ریشه مذهبی، ریشه در تفسیر مردانه از شرافت دارد. نکته بسیار تامل برانگیز دیگر آنکه رابطه جنسی قهرآمیز، اگرچه بیشتر امری شریرانه تصویر می شود اما شگفت آور آنکه در یک سوم موارد، شکل پذیرفته شدهای از رابطه جنسی و بدون تفسیر گناه آلود و بدون عقوبت و گاه حتی عملی کاملاً مجاز و از سوی قهرمان داستان انجام میپذیرد.
در این محاسبه مواردی که پیشتر به عنوان رابطه جنسی اجباری مطرح شده بودند - که گفتیم نیمی از آنها مقدمه عشق و ازدواج است - در نظر گرفته نشدهاند و روابط مشخصاً متجاوزانه - شامل اجبار فیزیکی و اعتراض فعال اما ناموفق زن - مدنظر بوده اند. در مقابل، شهوت زنانه - اگر در قالب عشق به قهرمان مرد نباشد - چهرهای شریرانه دارد (زن کیفی که از دیو برده بود گفت بمون برادرمو بکشیم {حکایت نسل دختر}).
فریادها و نجواها
نمی توان انکار کرد که صدای قالب در افسانهها، صدای بلند مردسالارانه است. تصویر قالب زنان در افسانه ها، تصویری منفی و فرودست است: زنان وظیفه دارند شوهر کنند (آمده ام جانت را بگیرم چون تو هفتاد سال دخترنشینی کرده ای {جوان تیغ}) و فرزند بیاورند (گفت من برات بچه می آرم، بهش گفت پس تو بانوی این خانه ای{دختر چین و ماچین}) مردان مانند مایملکی بر سر آنان نزاع می کنند (یا دخترت رو بده یا آماده جنگ باش{خواب}) یا بزرگوارانه زنان را به یکدیگر هدیه می دهند (گفت این دختر من مال تو {حسن خاکباز}) گرچه همدم نیکویی نیستند (زن تنبل بود و وراج {گربه تنبل}) و مرد مجاز است زنان متعددی داشته باشد.
زنان بد، حسن فروشی می کنند (می آد اینجا خودشو نشون میده صد تومن می ستونه {سعد و سعید}) و برای مقاصدی پلید اغواگری می کنند (خواست راز پسر رو بدونه، پشت چشم نازک کرد و دستی به گیسو برد {وصیت تاجرباشی}) و فریبکار و نیرنگ بازند (3 تا زن دعواشون شد چون هر کدوم می گفت من حیله گر ترم {سه زن مکار}) چنانچه عنان در اختیار هوس خود بگذارند خطا کرده (زنم عاشق دیو شده این بلا رو سر من و خودش آورده {تک ترکمان}) و عقوبت سنگین می بینند (خنجر را تا دسته در کمرش فروبرد {مرد ماهیگیر}) ضعف دارند (زن که طاقت شکنجه و درد رو نداشت همه چی رو لو داد {دختر پادشاه}) و باید ضعف آنها را پذیرفت (حاجی گفت زن و دختر که زندان نداره، من خودم جاشون میرم {خارکن}) و البته انسان کاملی نیستند (حالا فهمیدم چرا پدر من دختر نمی خواست {نسل دختر}) و افسانهگو عامدانه این ضعف ها را بازگو می کند (بله جانم! زن این است {تک ترکمان}).
اما می بایست توجه داشت که این صدا مرز مشخصی با پدرسالاری دارد: در نزاع مادر و همسر، حق با همسر است. در نزاع خانواده پدری و خانواده هسته ای، حق با همسر و فرزندان است. در نزاع پدر و فرزند، حق با فرزند است.
می توان برای رسیدن به معشوق، از خانواده گذشت. گاه بر سر معشوق درون خانواده نزاع خونین در می گیرد. حسادت به همسر یکی از افراد خانواده و تلاش برای تصاحب او، مذموم اما رایج است. تصویر مادر به عنوان محور نمادین و حرمت دار خانواده پدری، در افسانه ها غایب است، مادر نیز همچون سایرین نقش شریر می پذیرد، مورد خشونت واقع می شود و عقوبت می بیند.
اما صدای زنانه، مطلقا غایب نیست. اگرچه سنت پژوهشی قدرتمندی تصویر کلیشه ای از بازنمایی مردسالارانه زنان در افسانه ها را پیش فرضی بدون تردید در نظر می گیرد (به عنوان نمونه منابع 2 و 1 )
اما در بررسی حاضر صدایی زنانه نیز، البته با پژواکی آشکارا کم صداتر، شنیده شد: زنان نیز قهرمان قصه می شوند. آگاهانه ایستادگی می کنند (هر کاری کرد دختر حاضر نشد {عرب زنگی}) و به هر قیمتی نه می گویند ( یه پی سوز داد براش بسازند که قد یه نفر با خوراک یه ماه جا داشته باشه، رفت توش قایم شد، از اون خونه رفت{پی سوز و شاهزاده}). عاشق می شوند، انتخاب می کنند (گفت من همین کچلو می خوام و بس {کره سیاه}) برای نجات معشوق اعمال قهرمانانه می کنند (هفت کفش آهنی پوشید و هفت عصای آهنی به دست گرفت و راه افتاد تا انقدر راه بره تا پاره بشند {خفته خمار و مهری نگار})، گاه قدرت فیزیکی بیشتری دارند (دختر چنان قوتی داد که زنجیر پاره شد {درویش و دختر پادشاه چین})
گاه قدرت جادویی بیشتری دارند (دختر ترکه رو درآورد، همه تا کمر سنگ شدن {ملک محمد و طلسم دختر شاپورشاه}) و گاه دانایی فزون تر (زن بهش گفت خاطرت جمع باشه، فردا بهش این جوابو بده {خواب}) که مرد می بایست بدان گردن نهد و گرنه در بلایی سخت گرفتار خواهد شد (مگه بهت نگفته بودم اون یکی اسب رو بیار {گل به صنوبر چه کرد}) و گاه شأنی چنان بالاتر که مرد مستحق ماندن با او نیست (تو لاق [لایق] من نبودی، دیگه هرگز منو نمی بینی {فایز و زن پری}).
این صدای دست پایین اما انکارنشدنی را می توان ناشی از میان متنیت افسانه گویی دانست. قصه گو ماشین تکرار قصه نیست. خصوصاً در خلوت خانه، زنان می توانسته اند قصه را "تصحیح" کنند، نقش ها را کمی دستکاری کنند، تفاسیر جدید اضافه کنند، شخصیت اضافه یا کم کنند و رنگ مطلوب خود را بر سراسر قصه بپاشند.
فرکلاف که تحلیل گفتمان انتقادی با نام او گره خورده، علی رغم اینکه اصولاً گفتمان را متاثر از نیروهای اجتماعی می داند و معتقد است: "برساخت گفتمانی جامعه محصول عملکرد آزادانه ی ایده ها در ذهن افراد نیست، بلکه عمیقاً در ساختارهای اجتماعی مادی و واقعی ریشه دارد" اما برای "فرد" ارزش قابل توجهی قائل است و می گوید: "انباشت اعمال خلاقانه ی فردی موجب شکل گیری نظم های از نو ساخته یافته ی گفتمان می شود" [7].
می توان گمان برد که میان متنیت بالای افسانه ها، وجود اگرچه کم صدا اما آشکار زن کنشگر و انتخاب گر در میانه مردسالاری شدید و قدرتمند، ناشی از آزادی قصه گو در لحظه بازروایت افسانه است. آزادی ای که هر اجرای شفاهی واجد آن است،
در کنار آزادی زنانی که در مقابل کودکان خود محدودیت ها و معذوریت هایی کمتر از محیط بیرون داشته اند. اگر افسانه ها را نه متونی منجمد که به ارث می رسند بلکه حاصل بیشمار اجرای شفاهی و انتقال سینه به سینه بدانیم، تصور وجود صدای آرام تر اما انکارناشدنی زنانه چندان سخت نخواهد بود.
---------------------
منابع
1- مارزلف، اولریش، طبقه بندی قصه های ایرانی، سروش، 1396
2- شریف نسب، مریم، روایت پژوهشی داستانهای عامیانه ایرانی، پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، 1394
3- شریف نسب، مریم، همان.
4- پراپ، ولادیمیر، ریشه های تاریخی قصه های پریان، انتشارات توس، 1371
5- خدیش، پگاه، ریخت شناسی افسانه های جادویی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1391
6- شریف نسب، مریم، همان.
7- یورگنسن،ماریان؛فیلیپس،لوئیز؛ نظریه و روش در تحلیل گفتمان، نشر نی، 1397