✒️ فریما دستیار، دانشجوی دکترای ایران بعد از اسلام
کلیشهها یا تصورات قالب، مجموعه سازمانیافتهای از باورها، درباره خصوصیتها است. کلیشههای جنسیتی نیز، دربردارنده اطلاعاتی درباره ظاهر جسمانی خاص (صدای آرام، ظریف و زیبا) و صفتهای روانی خاص (مهرورز، وابسته، ضعیف و عاطفی) هستند.[۱]
طبقهبندی افراد بر اساس جنسیت، جنبه ضروری و خودکار ادراک ما از دیگران است؛ بهطوریکه این تمایز، اغلب ناخودآگاه صورت میگیرد. البته این بدان معنا نیست که کلیشهها الزاماً منعکسکننده واقعیت خواهند بود؛ بلکه گاهی کلیشهها، صرفاً معرف باورهای مشترک درباره چگونگی افراد خاص بهشمار میروند و تنها از تفاوتهای ضمنی بسیار میان زنان و مردان خبر میدهد.
هنجارهای مردانگی بر نحوه نگرش مردان و پسران نسبت به زنان و دختران (هویت جنسیتی) و شکل دادن به رفتار آنها و رفتاری که از دیگران - مرد یا زن - انتظار دارند، تأثیر میگذارد. این هنجارها در بافتهای مختلف فرهنگی و گروههای اجتماعی متفاوت است. در حالی که برخی از این نُرمها میتوانند روابط اجتماعی را تسهیل کنند، برخی دیگر از نابرابریهای جنسیتی حمایت میکنند.
در اینجا مایلم به طور خاص در مورد درک هایدگر از یک انسان جنسیتی یا جنسیت انسان صحبت کنم. مهمتر از آن، میخواهم تأکید کنم که چگونه تصور هایدگر از انسان بهعنوان یک امر احتمالی، ممکن است در مورد سیال بودن امر جنسیت در تاریخ مفید باشد. در حالی که زبان هایدگر برای بررسی انسان ممکن است در طول زمان از «من تاریخی» به «دازاین» تغییر کرده باشد، جنبه مهمی از معنای انسان بودن در خط مقدم اندیشه او باقی مانده است که به طور ویژه از منظر تاریخ جنسیت حائز اهمیت است.
هایدگر برای اولین بار در دوره سخنرانی فرایبورگ خود در سال ۱۹۲۳م. به جنس و جنسیت اشاره می کند که بعدها تحت عنوان هستی شناسی: هرمنوتیک واقعیت ترجمه شد، این متن متعلق به همان ایده مشهوری است که هایدگر به صراحت به اجتناب خود از اصطلاحات[1] «انسان» دازاین یا «وجود انسان» اشاره میکند.[2] هر دو اصطلاح، "انسان" (human) و " انسان بودن" (being a man) در متن کتاب مقدس در زبانهای مختلف از زیرشاخهٔ لاتین، برساختی جنسیتی است و بر اساس محمولات از پیش تعیین شده، بر اساس فرضیات عقلی، طبقه بندیهای سلسله مراتبی و رابطه با خدا شکل گرفتهاند. بهعلاوه، هایدگر نشان می دهد که چگونه «وجود انسان» از ابتدا دارای جنسیت است.
او پس از استناد به نقل قولهای کتاب مقدس که «مرد» را به شکل خدا شبیهسازی کرده است (و بنابراین لازم نیست سر خود را بپوشاند) سؤالی جنسیتمند را مطرح میکند و گرهای در متن میافکند. هایدگر میپرسد، "مشکل: زن چیست؟" او تمایل دارد با موشکافی متن، یک دوگانه جنسیتی طرح کند؛ با این حال هدف اصلی او پاسخ دادن به این سؤال نیست. او نمیخواهد زن را تعریف کند؛ بلکه توجه مخاطبان را به این امر جلب میکند که با توجه به خوانش و تفسیر متن، به نظر میرسد که زن هر چه هست؛ مسلماً مانند مرد/خدا نیست.
با این حال، سه جریان فکری از این پرسش سرچشمه میگیرد. اولاً، مفهوم مرد با ریشههای یهودی-مسیحی، زن را از داشتن رابطه مستقیم با هستی (اگر هستی خدا باشد) محروم میکند، زیرا فقط مرد به شکل او ساخته شده است. ثانیاً، مرد، از آنجایی که مجبور نیست سر خود را بپوشاند، از قبل در سلسله مراتبی از تفاوتهای جنسی قرار گرفته است، و چنین تفاوتهایی قبل از بررسی تفسیری متن مطرح میشود. ثالثاً، مسئله زن مشکلی از جسم را مطرح میکند که از مرد (روح)/زن (جسم) رابطهای دیالکتیکی میسازد.
هایدگر در مورد دیالکتیک میگوید: «این برداشت به یک زمینه از قبل ساختهشده قدم میگذارد، اگرچه در اینجا واقعاً زمینهای وجود ندارد... هر مقولهای یک امر وجودی است و صرفاً در رابطه با مقولات دیگر تعریف نمیشود» ( GA 63 : 43/35 ).
گرچه هایدگر به صراحت توضیح نمیدهد که چرا مسئله زن را مطرح میکند، اما به نظر میرسد این موضوع با مسئله روز در نسل دانشمندان عصر هایدگر پیوند خورده بود. هایدگر سنت آگوستین را به عنوان اولین فیلسوف هرمنوتیک معرفی میکند زیرا نخستین کسی است که درباره نابرابری هستیشناختی بین جنسیتها سخن گفته است. آگوستین اعلام میکند که مرد برای زندگی متفکرانه (روح) آفریده شده است، در حالی که زن غایت هستیشناختی خود را در جسمانیت (جسم) و هدف زایشی مییابد. بنابراین هدف از آفرینش و وجود زن، زایش و تداوم تولید مثل است. بدین ترتیب، زن از اساس برای جنسیت خود آفریده شده است و از آن معنا مییابد.
رابطه خاص زن با باروی جنسی موجب میشود که از ابتدای پیدایش، با نوعی احساس گناه دست به گریبان باشد. به این ترتیب، رابطه خاص زن با باروری و خصیصه جنسی بدن او، ایجاب میکند که همواره خود را بپوشاند. چنین گناه از پیش تعیین شدهای بر خلاف تصور هایدگر، در «گناه اولیه» ریشه دارد که بر اساس یک بطلان و بدون دلیل قانعکنندهای شکل گرفته است (GA 2: 329/SZ 284). گویی ما به عنوان دازاین، بدون برنامه، بدون نقشه به جهان «پرتاب میشویم». بنابراین، زن را نمیتوان در قالب جسمش به مقام انسانیت رساند؛ دست کم نه همانطور که مرد برای زندگی متفکرانه (بخوانید عقلانی) طراحی شده است.
هایدگر با آگاهی از توشه تاریخی «انسان» که از قبل نه تنها به عنوان یک حیوان عقلانی، بلکه به عنوان فردی که سلسله مراتبش از طریق نابرابری هستی شناختی جنسی/جنسی از پیش تعیین شده است، ترجیح میدهد از واژه دازاین در تحلیل وجودی خود استفاده کند.
در حالی که اصطلاحات «Human» و «Man» مفاهیم «ایستایی» را به لحاظ جنسیتی تداعی میکنند، دازاین بیشتر به «چگونگی» چنین ساختی توجه دارد. دازاین به عنوان «هستی» همیشه در یک زمان خاص، در یک لحظه معین از تاریخ وجود دارد. بنابراین با هستی شناسی تاریخی هایدگر، این نتیجه حاصل میشود که جنس و نه جنسیت مفاهیم ایستایی نیستند و تحت تأثیر تاریخ به چالش کشیده میشوند.
چنین تفکری پیامدهای مهمی برای نحوه برخورد ما با بحث های مربوط به جنسیت و جنسیت امروزی دارد. برای مثال، هایدگر در «مبانی متافیزیکی منطق » ادعا میکند که دازاین هیچ یک از دو جنس نیست، بلکه در درون خود یک امکان ذاتی برای جنسیتمند شدن را در خود دارد (GA 26:173/137 ). به طور کلی، تحقیق هایدگر، "مشکل: زن چیست؟" سلسله مراتبی از دانش جنسیتی را تولید کرد که بر نقد واژههای «انسان- Man» و «انسان بودن- Human» تأکید میکند و میتواند برای تفسیر متون تاریخی راهگشا باشد.
--------------------------
منابع و مآخذ:
۱. گولومبوگ، سوزان، (۱۳۷۷)، رشد جنسیت، ترجمهٔ مهرناز شهرآرای، تهران: ققنوس، ص۴۶.
2. Ontology: The Hermeneutics of Facticity. Most feminist interpretations of Heidegger begin with his 1928 Marburg course, later translated as The Metaphysical Foundations of Logic. This “problem” concerning woman is perplexing.
[1]. در این یادداشت بخصوص، برای اجتناب از پراکندگی بحث حول محور زبانشناسی، از معادل انگلیسی واژه« انسان» و «انسان بودن» استفاده شده است که بار جنسیتی آن را به خوبی نشان دهد.
[2]. Later published as Ontology: The Hermeneutics of Facticity. Most feminist interpretations of Heidegger begin with his 1928 Marburg course, later translated as The Metaphysical Foundations of Logic. This “problem” concerning woman is perplexing, particularly as he leaves it open-ended.