خواستم تماشا کنم، تماشا شدم! نگاهی به عکس‌های منتشر شده از آلبوم‌خانه‌ي کاخ گلستان و امکان‌های مردم‌نامه‌نویسی

✒️اشکان شریعت، دانش‌آموخته‌ی کارشناسی‌ارشد ادبیات‌نمایشی از دانشگاه تربیت‌مدرس، پژوهش‌گر حوزه‌ی اسطوره‌شناسی و تاریخ

 

 

 Wie es eigentlic gewesen

«واقعا چگونه رخ داده است.»

 

نزدیک به دو قرن از این جمله‌ي لئوپولد فن رانکه[1] که در ابتدای کتاب تاریخ ملل لاتین و توتونی[2] نوشته می‌گذرد و از آن زمان تا به امروز سنت تاریخ‌نگاری دست‌خوش تحولات گسترده‌ای شده است.

 

این تحول بی‌شک تا حد زیادی مدیون رانکه است که با نگاه انتقادی خویش به منابع مورد نظرش شیوه‌ي رونویسی تاریخ را آن‌طور که پیش از این رایج بود کنار گذاشت. رانکه، همان‌طور که بولت می‌نویسد، دو چیز را مورد توجه قرار داد که زمینه‌ ساز تحول مهمی در سنت تاریخ نگاری و ظهور تاریخ‌نگاری مدرن شد: نخست این‌که تاریخ‌نویس باید «در همه‌ي آثارش از منابع متنوعی از جمله منابع دست اول، منابع دست دوم و فرعی، منابع ادبی و منابع شفاهی استفاده کند»‌ و دوم این‌که «دوره‌های تاریخی را نباید بر اساس ارزش‌ها یا افکار امروزی از پیش تعیین شده مورد قضاوت و داوری قرار دهد، بلکه باید بکوشد آن را بر اساس شرایط تاریخی‌شان، همان‌گونه که واقعا بوده‌اند، بفهمد.»[3]

 

پر واضح است که عکس‌ها از این منظر منبعی بسیار مهم و البته دست اول برای مورخ به حساب مي‌آیند؛ نه فقط عکس‌های تاریخی یا مستند یا درباری، بلکه حتی عکس‌هایی که در آلبوم‌های خانوادگی نیز تل‌انبار شده‌اند، برای مورخ و به خصوص برای مردم‌نگار، گنجینه‌ای است که امکان بررسی نادیده‌ها را فراهم می‌آورد. از این منظر می‌توان نتیجه گرفت که هرعکس به طور ویژه، تکمله‌ای است بر متون تاریخی.

 

هم‌چنین عکس می‌تواند شاهدی مناسب برای تصدیق یا تکذیب روایت تاریخی در نظر گرفته شود. مهم‌تر از همه این‌که هر عکس خود متنی تاریخی است و جنبه‌های متنوع یا متناقضی را نیز دربرمی‌گیرد که لزوما شامل بی‌طرفی محض نمی‌شود. به همین جهت «زیگفرید کراکائر، مورخ فیلم، زمانی لئوپولد فون رانکه را (...) با لوئی داگر (مخترع داگرئوتیپ) مقایسه کرد تا این نکته را بیان کند که مورخان، مانند عکاسان، انتخاب می‌کنند که چه جنبه‌هایی از دنیای واقعی را نشان دهند.»[4] چنان‌چه روی استرایکر نیز برآن بود که «لحظه‌ای که یک عکاس سوژه‌ای را برمی‌گزیند، بر اساس نوعی جانب‌داری عمل می‌کند که شبیه جانب‌داری بیان شده از سوی مورخ است.»[5]

 

 

تصاویر منتشر شده از آرشیو کاخ گلستان که اخیرا توسط شخص یا اشخاص ناشناس در اختیار عموم قرار گرفته‌اند به خوبی این وضعیت را به نمایش می‌گذارند. این تصاویر در کنار یادداشت‌های روزانه‌ي ناصرالدین‌شاه، سفرنامه‌های عصر قاجاریه یا گزارش‌های اشراف و غیره قرار گرفته و نقش تکمیلی‌شان را به خوبی ایفا می‌کنند.

 

هم‌چنین در سال‌هایی که تاریخ‌نویسان و حتی نظریه‌پردازان علوم‌انسانی، پویاتر از سابق به بازخوانی، آسیب‌شناسی و غبارروبی از تاریخ ایران‌زمین و به خصوص ایرانِ عصر قاجاریه مشغول شده‌اند، چنین اسنادی می‌تواند شواهدِ مطرح شده توسط مورخان را تایید و تکذیب کرده و به اندیشه‌ي عمومی امکان قضاوت بدهند.

 

در مورد بسیاری از عکس‌های این آرشیو اما ماجرا فرق مي‌کند، به بیان بهتر این عکس‌ها صرفا شاهدی بر تاریخِ مکتوب نیستند؛ بلکه بسیاری از این‌ عکس‌ها خودشان امر تاریخی‌اند.

 

همانطور که می‌دانیم، عکاسی از آن دست هنرهایی بود که خیلی زود وارد ایران شد. از سال ۱۸۴۴ که سفارش عکسی از ناصرالدین‌میرزا در تبریز به ژول ریشار فرانسوی داده شد، این هنر نوظهور مورد توجه دربار قرار گرفت و خیلی زود پای دیگر عکاسان خارجی هم به ایران باز شد.

 

بعد از ریشار، لوئیجی پسه به ایران آمد و سفارش عکاسی از پارسه و برخی ابنیه‌ی تاریخی در تهران را پذیرفت که در قالب یک مجموعه، در سال ۱۸۶۲ در لندن به نمایش درآمد.[6] بعدتر نیز فوچتی از ایتالیا روش عکاسی کلودیون مرطوب را جا انداخت و به عنوان معلم در دارالفنون مشغول شد. عکاسی روی کاغذ نیز از سال ۱۸۵۱ با حضور آگوست کارل کریزیز مرسوم شد.

 

از سال ۱۸۵۷ «از اعضای هیئت فرانسوی؛ چارلی و هنری کولیبوف.د.بلکوئلو، در زمینة عکاسی فعالیت مي‌کردند و بعدها بلکوئلو از طرف ناصرالدین‌شاه به عنوان عکاس سلطنتی به کار گماشته شد.»[7] سپس لوئيجی منتابون در سال ۱۸۶۲ از «۶۲ آلبوم رونوشت گرفت و در سال ۱۸۶۷ این عکس‌ها در نمایشگاه بین‌المللی به نمایش گذاشته شدند و عکاسش جایزه‌ي مانسیون را دریافت کرد. عکاسان غربی در ایران از سال ۱۸۷۰ به صورت سیستماتیک و علمی فعالیت می‌کردند.»[8]  

 

جالب‌تر این‌که بسیاری از اشراف قاجار نیز چنان شیفته‌ي این هنر نوظهور و فراگیر شدند که مثلا دوست‌‌محمد‌خان معیرالممالک که جد اندر جد‌ش از عصر صفویه در منصب خزانه‌داری خدمت مي‌کردند و خودش نیز داماد ناصرالدین‌شاه بود، به منصب اجدادی پشت کرد و «به وسوسه‌‌ي میرزا احمد نام که سالها پیش نظام‌الدوله او را برای آموختن فن عکاسی به اروپا فرستاده بود، بدون کسب اجازه از شاه، از راه عتبات عزم فرنگستان کرد.»[9]

 

 

مواجهة شخص ناصرالدین‌شاه در فرهنگ با عکاس‌هایی که با روش‌های خلاقه و جاه‌طلبانه‌ي خود دنیا را دگرگون کردند نیز حکایتی است که مجال دیگری می‌طلبد، کسانی هم‌چون فلیکس‌نادار که عکاسی با بالون‌ را امتحان کرد تا نقطه‌عطفی در تاریخ بشر شود و هوس بالون‌هوا کردن را هم در دل شاه شهید انداخت.

 

در میان عکاسانی که در آلبوم‌های مختلف آرشیو کاخ گلستان ثبت شده‌اند، اسام مهمی هم‌چون یوسف‌خان یا همان هوسپ‌خان هوسپیانتس ارمنی، عبدالله قاجار مشهور به عبدی یا خانه‌زاد عبدلله، از نوادگان فتحعلی‌شاه که در دارالفنون عکاسی را یاد گرفت و بعدا عکاس مخصوص همایونی لقب گرفت، رضا (که همان ریشار فرانسوی است که مسلمان شد و نامش را به رضا تغییر داد)، میرزا ابراهیم‌خان عکاس‌باشی که فرزند میرزا احمد صنیع‌السلطنه (نقاش دربار ناصری) بود، ملک‌قاسم میرزا از جالب‌ترین شخصیت‌های قاجاری و فرزند بیست‌ و چهارم فتحعلی‌شاه که به روش داگرئوتایپ در تبریز عکاسی کرد و آلبومی از اندرونی و حرم نیز جمع‌آوری کرد، حسن‌ قاجار و شخص خود ناصرالدین‌شاه به چشم می‌خورد.

 

بدیهی است که این خود فرصتی است برای کشف شباهت و تفاوت سبک عکاسی هریک از این نخستین عکاسانِ ایرانی. هم‌چنین نباید فراموش کنیم که با توجه به شرایط عکاسی در این عصر، «عکاس‌ها در هنگام ساختن صحنه به آدم‌ها مي‌گفتند که کجا بایستند و چگونه رفتار کنند، خواه در استودیو کار می‌کردند یا در فضای باز، آنان گاهی صحنه‌های روزمره زندگی اجتماعی را بر اساس قواعد آشنای «نقاشی ژانر» (نقاشی زندگی رومزه) می‌ساختند.»[10]

 

پس برای هرعکس، مسئله‌‌ی ترکیب‌بندی، چیدن اشیاء و اشخاص برای عکاس یا هدف عکاسی اهمیتی خاص داشته که خود مي‌تواند تصدیقی بر این باشد که هرعکس خود متنی تاریخی است، با تمام امکان‌های متنوع آن؛ به بیان بازیگوشانه‌تر، هرعکس، تلاشی برای جعل و بازسازی واقعیت است و این فهم همین امر برای هر مورخی اهمیت دارد.

 

 

پس حین پرسه در این آرشیو مي‌توانیم از خودمان بپرسیم که آن‌‌ها چه دیده‌اند؟ آن‌ها سوژه‌ها را چگونه دیده‌اند؟ چه سوژه‌ای در نگاه هریک از عکاس‌ها شاخص است؟ چقدر تلاش کرده‌اند که به ترکیب‌بندی نقاشی نزدیک شوند و یا وضعیت نمایشی ایجاد کنند؟ چه تفاوتی در نگاه آن‌ها وجود دارد؟ چه حقیقتی جعل شده یا چه تلاشی برای بازسازی حقیقتِ مطلوبِ عکاس صورت گرفته است؟

 

با این‌که تنوع موضوعی در این آرشیو فراوان است، اما به طور کلی می‌توان دسته‌بندی مختصری نیز ارائه داد:

 

بخش مهمی از این تصاویر، به اماکن مربوط مي‌شوند. تصاویری از ابنیه‌ی تاریخی، کاخ، منازل، محله‌ها و غیره، فراوان به چشم می‌خورد و این خود می‌تواند در مکان‌نگاری، مطالعه‌ي روند توسعه‌ي شهری و البته بررسی روند ترمیم یا تخریب اماکن تاریخی و غیرتاریخی در دوره‌های مختلف به پژوهشگران این حوزه کمک شایانی بخشد.

 

توجه به چنین امری تا حد زیادی از نخستین واکنش‌هایی بود که اندیشه‌ی عمومی را به خود مشغول داشت، مسئله‌ي «توسعه» از نخستین کلیدواژه‌هایی بود که طیف‌های مختلفی را در شبکه‌های اجتماعی به خود جلب کرد و بحث‌های فراوانی درباره‌ي تفاوت توسعه شهری از عصر قاجاریه تا پهلوی دوم را به وجود آورد.

 

بخش قابل توجه دیگری از این عکس‌ها به سفرهای خارجی، اشخاص خارجی، مقامات خارجی، گروه‌های نمایشی خارجی و البته برخی از سوژه‌های شگفت‌انگیز مثل زنِ ریش‌دار مبتلا به هایپرتریکوزیس (سندرم گرگینه) همراه دو فرزندش اختصاص یافته است.

 

به گمان من مطالعه‌ي این عکس‌ها در کنار انبوه متونی که از سفرنامه‌‌ها به فرنگ گردآوری شده است بسیار راهگشاست و سوژه‌های بسیار جذاب و البته غریبی در این میان به چشم مي‌خورد که هریک امکان تبدیل شدن به یک مقاله یا جستار را دارا هستند.

 

 

در میان آلبوم‌ها، عکس‌های فراوانی از حیوانات شکارشده نیز به چشم می‌خورد که خود شاهدی است بر حجم عظیم یادداشت‌های شخصی شاه و درباریان که به ذکر دقیق روایت شکار‌ها پرداختنه‌اند. مهم این‌که هریک از این عکس‌ها برای پژوهشگران حوزه‌ی محیط‌زیست نیز می‌تواند قابل تأمل باشد و بحث‌های بینارشته‌ای بسیار جذابی ایجاد کند.

 

عکس‌های فراوانی نیز از شخص شاه و درباریان گرفته شده که حائز اهمیت است. همچنین چند عکس محدود برهنه‌نگاری از اندرونی نیز به چشم مي‌خورد که در مقابل عکس‌های مجموعه‌ي دوست‌محمد‌خان و سوریوگین، از اهمیت کمتری برخوردارند و شوربختانه مورد سانسور نیز واقع شده‌اند. عکس‌های فراوانی از روحانیون نیز به چشم مي‌خورد که بررسی آن نیز مجال دیگری می‌طلبد.

 

 

اما از همه‌ي این‌ها مهم‌تر، به گمان من، عکس‌هایی‌اند که به وضوح نمایشی‌اند. هرچند این نمایشی‌ بودن در عکس‌های شخص شاه و درباریان نیز به چشم می‌خورد، اما در این میان عکس‌های عجیبی از دسته‌ی متکدیان، مطربان و غیره نیز وجود دارد که می‌تواند برای مردم‌نگاران حائز اهمیت فراوانی باشد.

 

تصاویری از دراویش به وقت تدخین یا استعمال مخدر، اداهای اغراق شده‌ي دسته‌ي طرب یا عکس عجیبی از پیرمردی که توسط دسته‌ای نوجوان احاطه شده و بوته‌ي خاری در تنبان‌اش قرار داده‌اند نیز پرسش‌ها و شبهات فراوانی را ایجاد می‌کند. آیا قصد آزار یا مضحکه بوده؟ آیا نمایشی سنتی در حال برگزاری است؟ لازم به ذکر است که عکس‌هایی از برگزاری مناسک آئینی و مذهبی نیز وجود دارند که برای پژوهشگران این حوزه مفید است.

 

در یک کلام؛ نمی‌توان از هیچ‌یک از این عکس‌ها ساده گذشت. وضعیت سلامت، پوشش، معیشت، بهداشت و اموری مشابه نیز از جمله مسائلی است که به وقت پرسه در این آرشیو نظر هر پژوهشگری را به خود جلب می‌کند.

 

در پایان باید متذکر شویم که مواجهه گروه‌های نامتخصص با این مجموعه نیز بسیار جالب است، جدا از تمام امکان‌های تاریخ‌نگارانه‌ی آکادمیک و حتی بینارشته‌ای، برای پژوهشگر و مورخ، این مواجه هم می‌تواند به اندازه‌ي غور در عکس‌ها و بازنویسی تاریخ قاجاریه حائز اهمیت باشد که مردم ایران امروز چگونه با این تصاویر ارتباط می‌گیرند؟ این عکس‌ها چه شکافی در ذهن آن‌ها ایجاد کرده و حتی چگونه از دریچه‌ي طنز، این تصاویر را معاصر خود کرده‌اند؟ حجم طنازی گروه‌های گوناگون در شبکه‌های اجتماعی خود امکان بسیار مهمی برای مطالعه و بررسی است. گویی این عکس‌ها سرانجام از آرشیو بیرون آمده‌اند تا برای عامه‌‌ی مردم نیز دیدنی شوند. 

 

 

[1] Leopold von Ranke

[2] Histories of the Latin and Teutonic Peoples from 1494 to 1514

 

[3] بولت، آندره‌آس ، فهم، نگارش و شرح تاریخ اروپا: لئوپولد فن رانکه و بسط و فهم وی از تاریخ‌نگاری مدرن، ترجمه امیر علی نیا، پژوهش در تاریخ، سال نهم، شماره ۲۸ و ۲۶، پاییز و زمستان ۱۳۹۸، ص ۹۷-۸۳.

 

[4] برک،‌ پیتر، شاهد عینی، تاریخ به روایت گواهی تصاویر، ترجمه‌ي اشکان صالحی، تهران، نشر بان، ۱۴۰۲، ص ۳۱ و ۳۲.

[5] همان، ص ۳۲.

[6] اوزون، تولگا، قاجار و هنر عکاسی در ایران قرن ۱۹م. ، ترجمه‌ي صادق محمدزاده و شادی جنگی، نشریه‌ي آفاق علوم انسانی، مهر ۱۳۹۶، شماره ۶.

 

[7] همان، ص ۲۴.

[8] همان.

[9] معیرالممالک، دوست‌علی، رجال عصر ناصری، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۱، ص ۱۴۴.

[10] برک، همان، ص ۳۲.