بدن مرد و زن و تفاوت‌های جنسیتی از نظر پزشکان یونان باستان: ژان باپتیست بونارد

✒️ فریما دستیار، دانشجوی دکتری تاریخ، گرایش ایران اسلامی

 

 

این یادداشت، متن مقاله‌ای انگلیسی به همین نام است که با دخل و تصرف اندکی به زبان فارسی برگردانده شده و به بررسی ادبیات پزشکی از دوران پیشاسقراط تا جالینوس می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه متون زیست‌شناختی و پزشکی یونان، مفهوم خاصی از بدن مرد و زن ایجاد کردند. [۱]

 

به گفته زیست شناسان و پزشکان یونان باستان، این تمایز از زمان جنینی انسان شروع می شود و در طول رشد جنین ادامه می‌یابد. در این تفکر پزشکی که تحت سلطه فیزیولوژی و آناتومی بود، بدن زن مرطوب‌تر و سردتر از بدن مرد و رحم به عنوان یک موجود زنده تصور می شد. تفاوت بین بدن مرد و زن، خواه به عنوان رادیکال (تفاوت در طبیعت) یا نسبی (درجه کمال بیشتر یا کمتر) حضور دائمی داشت و بدن زن همیشه با اشاره به بدن مرد، که نمونه‌ای کامل از آن به‌حساب می‌آمد، دارای معانی سلسله‌مراتبی بود.

 

مقدمه

اگر سلامتی و بیماری را یک تجربه مشترک جهانی در نظر بگیریم، روش‌های زندگی زنان و مردان و همچنین روش‌های این دو جنس در برخورد با آنان - برای فرد و همچنین جامعه - از سنین مختلف و از مکانی به مکان دیگر متفاوت است. یکی از ویژگی‌های متمایز اندیشه یونانی، این است که قبل از هر سنت غربی، پاسخی عقل‌گرایانه به این پرسش‌ها داده است.

 

در واقع در جهان یونانی بود که در پایان عصر باستانی، پزشکی به عنوان یک فن (technē) شکل گرفت؛ اصطلاحی که می‌‎‌‌تواند همزمان به عنوان «هنر» و «علم» ترجمه شود. این تکامل که در ایونیه اتفاق افتاد، به یک جنبش فکری گسترده تعلق دارد که بر بسیاری از حوزه‌های دانش تأثیر گذاشت.

 

در این منطقه بود که در فاصله دو یا سه نسل، اکثر متفکرانی که تاریخ نگاری قرن نوزدهم آن‌ها را در زمره «فیلسوفان پیشاسقراط» طبقه بندی کرد، شکوفا شدند. حوزه وسیع مطالعاتی این متفکران به عنوان یک کل علمی مطرح می‌شد و آن‌ها را به سمت علوم مختلفی چون نجوم، فیزیک، زیست‌شناسی یا ریاضیات سوق داد که در ربط با یکدیگر قرار داشتند. مطابق با این تعریف، اصطلاح فیلسوف در این دوره، با واژۀ حکیم یا عالم در سرزمین‌های شرقی مطابقت بیشتری دارد.

 

در آغاز دوران کلاسیک، تولید این تفکر خردگرایانه به سمت تخصص‌گرایی رفت. درست همانطور که حوزه تاریخ با کار هکاتائوس ملطی و مهمتر از همه هرودوت هالیکارناسوس از سایر علوم ادبی مستقل شد، حوزه پزشکی نیز شکل گرفت و با نام بقراط پیوند خورد.

 

جنسیت بدن

گفتمان پزشکی در این دوره، عمدتاً از شیئی صحبت می‌کند که دارای جنسیت است و آن را بدن می‌نامد. دلفین گاردی و ایلانا لووی شرحی از روشی از  متون زیست‌شناختی و پزشکی یونانی با ساخت بدن مردانه و بدن زنانه در شکل‌گیری مقوله‌های مرد/مرد و زن/مونث ارائه داده‌اند و به روشن‌تر شدن این بحث کمک می‌کنند.

 

این مطالعه بر اساس پیکره متون بقراط شکل گرفته است؛ با این حال، از دایره پزشکی صرف فراتر می‌رود و به تمام دستنوشته‌های زیست‌شناختی -مرتبط با بحث- در یونان باستان می‌پردازد. برای مثال، ارسطو که فرزند یک پزشک بود در تمام زمینه‌های دانش به کنجکاوی می‌پرداخت و سختگیری تحلیل‌های منطقی خود را در همه رشته‌ها به کار می‌برد. او به شدت به زیست‌شناسی توجه داشت و نزدیک به یک سوم از رساله‌ها و آثار ارسطو[2] به آثار زیست‌شناختی اختصاص دارد و به همین منظور، برخی او را بنیانگذار علم زیست‌شناسی می‌دانند.

 

در میان پزشکان یونانی که نوشته‌هایشان تا حدی به ما رسیده است، هروفیلوس و اراسیستراتوس را که در آغاز عصر هلنیستی در اسکندریه می‌زیستند، و همچنین سورانوس افسوسی (اوایل قرن دوم میلادی) و جالینوس را به عنوان پیشگامان پزشکی در نظر می‌گیریم که در آثار آن‌ها می‌توان تصورات جنسیتی، نسبت به جسم را مشاهده کرد.

 

به لطف نقدهای ارسطو می‌توانیم به درکی بسیار جزئی و غیرمتنقی از آموزه‌های پزشکان دوران باستان برسیم. به نظر می رسد که این متفکران، زن و مرد را در تقابل با یکدیگر قرار می دهند و آن‌ها را با صفاتی مانند گرما و سرما (امپدوکلس)، سریع و کند، قوی و ضعیف، راست و چپ پیوند می دهند. علاوه بر این، نظریه‌ها به وضوح دلالت دارند که مطلوب‌ترین وضعیت، تولید و سپس تولد پسری است که شبیه پدرش است. [3]

 

رساله‌های بقراط

چندین رساله بقراط به شکل‌گیری لقاح و رشد جنین می‌پردازد. در واقع او در یک رساله کامل، به مبحث جنین‌شناسی پرداخته که «درباره طبیعت کودک» نام دارد. در این رساله تأیید می‌شود که جنین‌های پسر که از لحاظ جسمی قوی‌تر هستند، سریع‌تر از جنین‌های دختر شکل می‌گیرند: «اینک بچه‌ای که قبلاً شکل گرفته است: دختر در چهل و هشت روز به این نقطه می‌رسد و پسر حداکثر در سی روز. [ 4] بر اساس همین منطق، جنین‌های پسر زودتر زنده می‌شوند:« هنگامی که انتهای بدن کودک از خارج منشعب شد و ناخن ها و موها ریشه دار شد، شروع به حرکت می کند. این برای پسر در سه ماهگی و برای دختر در چهار ماه اتفاق می افتد[5]

 

پسر زودتر حرکت می‌کند، چون قوی‌تر از دختر است، همانطور که زودتر که لقاح او زودتر لخته می‌شود و این نیز به این دلیل است که نر از دانه‌ای قوی‌تر و ضخیم‌تر از ماده سرچشمه می‌گیرد. بنابراین، نباید تعجب کنیم که ببینیم جنسیت جنینی که او حمل می‌کند، به عنوان پیامدهای مهمی برای مادر آینده توصیف می شود. چنان که در رساله دیگری در رابطه با بیماری‌های زنانه آمده است:« زنانی که در دوران بارداری لکه‌هایی روی صورت خود دارند، حامل یک دختر هستند، در حالی‌که جنسیت فرزند زنانی که چهره خوبی دارند، اغلب پسر است.» [6]

 

پزشکان یونانی قرن دوم، به دلیل تأثیرات پایداری که بر زیست‌شناسی داشته‌اند، در عصر ما از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. سورانوس افسوسی، که می‌توان او را نابغه زنان دوره باستان دانست، در اثر گمشده‌ای با عنوان درباره نسل و در اولین کتاب بیماری‌های زنان خود، شکل‌گیری و تکامل جنین را بررسی کرد. او علاوه بر تجربیات شخصی خود، به دانشی بزرگ از ادبیات پزشکی متکی است و انتقادات جدی به آرائ برخی از پیشینیان خود وارد می‌کند.

 

سورانوس، معتقد بود که اصل وراثت به مرد بر می‌گردد. از نظر او فقط اسپرم فعال است و تحرک آن به آن اجازه می دهد وارد رحم شود. رحم تنها محلی برای نگه‌داری جنین است؛ مطمئناً زن در عمل لقاح دخیل است؛  اما نقش هورمون‌های او برای تولیدمثل بی‌فایده است.

 

سرانجام، جالینوس از پرگامون، چندین مورد از صدها رساله‌ای را که در طول کار طولانی خود نوشت، به جنین شناسی اختصاص داد. [7] علیرغم اینکه جالینوس برای اندیشه ارسطو احترام زیادی قائل است، عقیده دارد که زن نیز بذر مفیدی برای نسل تولید می‌کند؛ اما با این وجود اهمیت و تأثیرگذاری آن از اسپرم مرد پایین‌تر است، به ویژه از نظر چابکی و گرما. او نیز اصل خلاقیت را در شکل‌گیری نطفه از آن مردان می‌داند و هنگامی که جالینوس در مورد تعیین جنسیت جنین صحبت می‌کند، چنین توضیحی بر حور محل قرارگیری اسپرم، ارائه می‌دهد: «اگر اسپرم در سمت راست رحم بیفتد، نوید از تولد یک پسر می‌دهد و اگر در سمت چپ بیفتد، یک دختر.» [8] در این معیار یک‌بار دیگر همان تعصباتی را می‌بینیم که در عهد پیشاسقراطی به آن اشاره کردیم.

 

یکی از ویژگی‌های طب بقراطی، اهمیتی است که برای فیزیولوژی قائل است. در این زمینه، بدن مرد و زن به وضوح بر اساس معیارهای معناداری، در تقابل قرار می‌گیرند. در واقع، آنطور که پزشکان بقراطی نشان می دهند، بدن غیرعادی زن تقریباً همیشه در مقایسه با بدن هنجاری مرد در نظر گرفته می‌شود. تغییر در میزان رطوبت بدن (رطوبت بدن زنان بیشتر از مردان است)، حتی در بافت گوشتی تأثیرگذار است- بافتی که در زنان اسفنجی‌تر از مردان تصور می‌شود. از آن‌جایی که بدن مرد به قاعدگی دچار نمی‌شود، مشکلات رطوبت بیش از حد را ندارد و در نتیجه در برابر برخی بیماری‌ها مصون است، مگر در مورد مردانی که ساختارشان با جنسشان مطابقت ندارد.

 

در دو بخش از رساله بقراط به این مسئله اشاره شده است:«... در تابستان تب‌های حاد و اسهال خونی به‌ویژه در زنان و در مردان در کسانی که بدنشان مرطوب است، دیده می‌شود.» [9] بنابراین، در حالی که بدن زن به دلیل رطوبت زیاد در معرض بیماری است، بدن مرد تا زمانی که به اندازه کافی مردانه باشد، سالم است و نیازی به دفع منظم رطوبت اضافی ندارد. بنابراین، برای این نویسندگان، تفاوت بین جنسیت‌ها صرفاً یک قطبیت نیست. این از تفاوت ماهیت ناشی می‌شود و در یک فرآیندی که در طول زندگی ادامه دارد، منجر به یک چرخه معیوب در بدن زن می‌شود.

 

اگرچه طب بقراط اساساً فیزیولوژیکی است، با این وجود بخشی از پیکره طب بقراطی به آناتومی زنانه توجه دارد. این رساله‌ها که به عنوان رساله‌های زنان بقراط شناخته می‌شوند، مربوط به دوره‌های مختلف هستند. در این رساله‌ها بدن زن و مرد کاملاً متفاوت نشان داده می‌شود. تفاوت اساسی بین این دو آناتومی، وجود یک اندام کانتینری مکمل، یعنی رحم است که به عنوان نوعی موجود زنده و متحرک درک می‌شود. این متحرک در واقع دارای حرکت است و می‌تواند باز یا بسته شود و به طور طبیعی تمایل دارد به سمت منابع مرطوب حرکت کند. برخی از حرکات آن به اراده او نسبت داده می شود. مثلاً بقراط در رساله طبیعت زنان، در مورد یک مورد افتادگی، توضیح می‌دهد که رحم «دیگر نمی‌خواهد به جای خود بازگردد.» [10] یا در جای دیگر می‌نویسد:«  بدن ماده، مشتاق باردار شدن است.» [11] افلاطون نیز در تیمائوس می‌نویسد: «آنچه را که در زنان رحم می‌خوانیم، حیوانی درونی است که میل به بچه دار شدن دارد.» [12]

 

این تصور به این ایده منتهی می شود که بدن زن از نظر ساختاری هیستریک است. همچنین ادامه می‌دهد:« هنگامی که [رحم] پس از گذراندن سن مناسب، برای مدت طولانی استریل باقی بماند، این عضو بی‌تاب می‌شود، این حالت را نمی‌پذیرد و چون شروع به سرگردانی در بدن می‌کند و منافذی که از آن نفس خارج می‌شود را می‌بندد و از تنفس جلوگیری می‌کند، بدن را به شدیدترین حالت ها می‌اندازد و انواع بیماری‌ها را تحریک می کند.»[13]

 

این سخنان ما را به یاد کلیشه‌ای تاریخی-فرهنگی درباره ذهن و بدن زنان می‌اندازد: زنان به دلیل فیزیولوژی ناقص‌الخلقه خود، غیرقابل کنترل هستند. تنها هدف این بدن، تولید مثل کردن است و در غیر اینصورت از کنترل خارج می‌شود. عدم تمایل زنان به تولید مثل، طغیانی علیه طبیعت است و موجب بروز بیماری‌های دماغی می‌‎شود.

 

چهار قرن بعد، سورانوس در اولین کتاب بیماری‌های زنان خود به آناتومی زنان و به طور خاص‌تر به رحم پرداخت. دیدگاه تازه او نسبت به رحم، کلیشه اراده مستقل آن را به چالش کشید و سایر پزشکانی که آن را با یک حیوان وحشی مقایسه می‌کردند به باد سخره می‌گیرد.

 

ارائه سورانوس از بدن، برای قرن‌ها به کتاب مقدس زنان تبدیل شد. با این حال جالینوس، یکی دو نسل بعد، مفاهیم پزشکی پیشینیان خود را با روحی ترکیبی و انتقادی، با جهت‌گیری آشکارای ارسطویی، توسعه داد. او با تکیه بر اکتشافات آناتومیکی پزشکان اسکندریه، بدن زن را در پرتو بدن مرد تفسیر کرد.

 

بر مبنای نظریات او، تفاوت بین جنسیت‌ها در رشد اندام‌های تولید مثل دیده می شود: اندام‌های زنان با مردان یکسان است (شباهت‌هایی بین تخمدان‌ها و بیضه‌ها، بین رحم و کیسه بیضه وجود دارد). [14] اما به دلیل کمبود گرمای حیاتی، در داخل بدن باقی مانده‌اند. بنابراین، آناتومی صرفاً بازتابی از تفاوت بین جنسیت است که از فیزیولوژی نشأت می‌گیرد. زن با مرد فقط در کمال تفاوت دارد: همانطور که نوع انسان از همه حیوانات کامل‌تر است، در انسان‌ها نیز، مرد کامل‌تر از زن است و دلیل کمال او حرارت بیشتر اوست، زیرا گرما اولین ابزار طبیعت است. [15]

 

در حالی‌که برای ارسطو، طبیعت زنانه نوعی طبیعت مردانه مثله شده و کم و بیش هیولایی بود که در هر صورت بسیار منفی تلقی می شد، برای جالینوس ناقص بودن نسبی بدن زن امری مثبت است؛ از آن جهت که به تولید مثل موجب می‌شود. بنابراین مدل بدن تک جنسیتی که توسط توماس لاکور مورد مطالعه قرار گرفت، با مطالعات ارسطو ساخته شد و توسط جالینوس که به سادگی سلسله مراتبی از درجه را جایگزین سلسله مراتب طبیعت کرد، رسمیت یافت.

 

با شروع دوران باستان، این سلسله مراتب بدن پیامدهای مستقیمی بر فرهنگ جنسیتی و و عملکرد پزشکی داشته است. این جهانبینی در ساختار جنسیتی و طبقه بندی بیماری‌ها و درمان‌ها نیز منعکس شده است، به خصوص که اکثریت قریب به اتفاق این پزشکان مرد بودند.

 

با ظهور مسیحیت، ملاحظات الهیاتی نیز با این دیدگاه در هم آمیخته شد، زیرا مطابق با آیات کتاب مقدس، ان تصور وجود داشت که حوا از دنده اضافی آدم برخاسته است. در سراسر دوره قرون وسطی و بخشی از دوران مدرن، پزشکی این دو بدن را در یک رابطه سلسله مراتب بالا به پایین در نظر می گرفت و بدن زن را در مقایسه با بدن مرد کم و بیش ناتوان می‌دانست، زیرا رطوبت، گرمای ناکافی و رحم مزاحم تکامل آن بود؛ همانطور که یک ضرب المثل پزشکی قرون وسطایی می گوید: "گرم ترین زن، سردتر از سردترین مرد است."

 

-------------

 

منابع و یادداشت‌ها

  1. Bonnard, Jean-Baptiste, Lillian E. Doherty, and Violaine Sebillotte Cuchet. “Male and Female Bodies According to Ancient Greek Physicians.” Clio. Women, Gender, History, no. 37 (2013): 19–37. https://www.jstor.org/stable/26238679.
  2. Corpus Aristotelicum.
  3. Bonnard, Jean-Baptiste. 2006. “Il paraît en effet que les fils ressemblent aux pères”. Théories biologiques et médicales grecques dans le domaine de l’hérédité. In Penser et représenter le corps dans l’Antiquité, ed. François Prost, and Jérôme Wilgaux, 307-318. Rennes. Presses universitaires de Rennes, pp 308-312.
  4. Hippocrates, Nat.mul. : Hippocrate, Nature de la femme, ed. and trans. Florence Bourbon, Paris, Belles Lettres, 2008, 18.1.
  5. Ibid, 20.1.
  6. Soranos, Gyn. path. 1988-2000, Maladies des femmes, ed. and trans. w. notes by Paul Burguière, Danielle Gourevitch and Yves Malinas, Paris, Belles Lettres, p216.
  7. De semine، De uteri dissectione، De feetuum formatione، De septimestri partu.
  8. Gerlach, Wolfgang. 1938. Das Problem des “weiblichen Samens” in der antiken und mittelalterlichen Medizin. Archiv für Geschichte der Medizin und der Naturwissenschaften xxx/4-5: p. 188.
  9. [Hippocrates], Aph. : Hippocrate, Aphorisme, trans. Émile Littré, Paris, J.-B. Baillère, 1844 (1973). 3.11 and 14. On the homology between women and “moist” men, see Dean-Jones, Lesley. 1994. Women’s Bodies in Classical Greek Science. Oxford. Oxford Clarendon Press, p 123.
  10. Hippocrates, ibid. mul. 5.
  11. Rousselle, Aline. 1980. Observation féminine et idéologie masculine : le corps de la femme d’après les médecins grecs. Annales ESC xxxv/5:p 1098. and Dean-Jones, ibid, 1994: 65-79.
  12. Plato, Timaeus 91c, based on the translation of J.-B. Bonnard, Jean-Baptiste. 2004. Le complexe de Zeus. Représentations de la paternité en Grèce ancienne. Paris. Publications de la Sorbonne.Bonnard 2004: ch. 6.
  13. Plato, Timaeus 91c, Tim. : Platon, Timée, trans. Luc Brisson, Paris, Flammarion, 1992.
  14. Galen, De sem. : Galien, De semine, ed. Karl Gottlob Kühn, Hildesheim, G. Olms, 1997 (reprod. of vol. IV of Leipzig edition, 1821, cf. online edition: Paris, Bibliothèque Interuniversitaire de Médecine, Collection Médic@, 2003).2.1 (= K. 4, 596).

 

Galien, De uteri dissectione, ed. Karl Gottlob Kühn, Hildesheim, G. Olms, 1964 (reprod. of vol. II de Leipzig edition, 1821, also online: Paris, Bibliothèque Interuniversitaire de Médecine, Collection Médic@, 2003).  K. 2.630 (trans. based on Laqueur 1990).