✒️ امید غیاثی, دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه تهران
در شب مردمنامه که به همّت مجله بخارا و به مناسبت هفتمین سال انتشار مردمنامه برگزار شد، سخنان داریوش رحمانیان به عنوان سردبیر و بنیانگذار این مجله نکات مهمی در بطن خود داشت.
کانونیترین نکته، تدقیق کردن خط و مشیِ داریوش رحمانیان و فهمش از ژانر مردمنامهنویسی بود. از زمانی که مردمنامه متولد شد، بحث بر سر تعریف این ژانر و حدود ثغور آن نیز شکل گرفت، چنانکه نگارنده نیز به عنوان شاگرد ایشان در چندین نوبت، به ویژه درباره مراد از «مردم» در این ژانر تاریخنگاری با رحمانیان به گفتگو نشسته و درباره مفهومی که از این واژه مراد میشود و ابهامات و نظرات خود به پرسش و پاسخ پرداخته است.
اختلاف در اینکه اساساً ژانر تاریخ مردم چیست و کار مورخ این حوزه چه باید باشد، در سخنان استادانی که در این مراسم سخن گفتند نیز هویدا بود و مشخص گردید که تفسیر یکدستی از این ژانر تاریخنگاری وجود ندارد. سخنانی که دیشب در شب مردمنامه توسط داریوش رحمانیان ایراد شد، مراد خود او را از مجلهای که با همکاری جمعی از علاقهمندان و همراهان خود بنیاد گذاشته، مشخصتر نمود.
هر چند که ایشان اشاره کردند که درِ مردمنامه به سوی تفسیرهای دیگر گشوده است، اما مراد خود ایشان از این ژانر با people’s History رایج متفاوت است. در تلقی رحمانیان، هرچند نسبتی میان این ژانر عام و جهانشمول (Global) با مردمنامهِ مدنظر او وجود دارد، اما مولفهای بومی (local) در آن نهفته است که مردمنامه را به ژانری خاص و ویژه برای فهم تاریخ ایران، و نسبت میان حال و گذشته جامعه و مردم ایران بدل میکند.
مراد رحمانیان از مردمنامهنویسی، همزمان با دوقطب در تضاد است. از یکسو با آن سنخ از ناسیونالیسم تهاجمی که در پروژه nation سازی قرن نوزدهم به این سو نمایانگر است و به دنبال یکدستسازی و از بین بردن کثرتهاست، و از سوی دیگر با آن ژانر مردمگرای رادیکال چپ که هیچ نوع وحدتی را برنمیتابد و چنان در امر جزیی غرق شده است که جز انشقاق و تکهتکهسازیهای مدام حاصلی نداشته است. در این بین، منظورِ رحمانیان، در میانه میایستد!
در اینجا یک نکته مهم وجود دارد. تفسیر نگارنده از سخنان داریوش رحمانیان، آن است که این میانه ایستادن را نباید به معنای صوری فهمید. به بیان دیگر، اینگونه نیست که گویی قرار است دو ژانر متضاد در اینجا با هم آشتی کنند و آن مفهوم عامیانه «وسط کار را گرفتن» از آن مستفاد شود. این میانه بودن ویژگی خاص تاریخ و جامعه ایران است.
بر همین اساس است که رحمانیان به صراحت اعلام میکند: مردمنامه ایرانگراست. به چه معنا باید گفت این میانه بودن ویژگی تاریخ ایران است؟ به این معنا که شکلگیری دولت-ملت مدرن در ایران با الگوی عام دوران جدید یکسان نیست و به همین دلیل آن دو قطب نمیتوانند مهمترین ویژگی تاریخی-اجتماعی ایران را دریابند.
خود مفهوم ایران، در تاریخ پیشامدرن ما و پیش از آنکه ژانرها و مفاهیم تاریخنگاری مدرن از گرایشات چپ و راست رایج شوند، مفهومی بوده است که همزمان در ذیل خود هم سران و حاکمان و هم مردم عادی را نمایندگی میکرده است.
نمونه بارز آن، خردنامه فردوسی است که در آن، مراد از ایرانیان هم پادشاهان و حاکمان است(ستایش شده مانند فریدون و کیخسرو و نکوهش شده مانند کیکاووس)، هم پهلوانان و جنگاوران(مانند خود شخصیت رستم که همزمان با ویژگیهای مثبت و منفیاش روایت میشود) و هم مردمان عادی(چه نیک و ظلمستیز مانند کاوه آهنگر و چه شرّ مانند آن مردی که در داستان خسروپرویز مرزبان ری شد و با حکمرانی خود شهر را ویران کرد).
در مفهوم ایران از این دیدگاه، به بیان هگلی، نه خدایگان از نقد مصوناند و نه بندگان. این فهم از ایران، در توضیحی که از گادامر میتوانیم وام بگیریم، همان امر میانه(zwischen) است که همواره و در هر نوشدگی به واسطه کارکردش از ورای گسستها و شکستها گذر کرده و افق ساخته است.
میانهای که هم به کثرتها گشوده بوده و هم به عنوان وحدتبخش آنها عمل کرده است. بر این اساس میتوان گفت که اگر متفکری مانند کوزلک به دنبال نوشتن مفاهیم بنیادین تاریخی(Geschichtliche Grundbegriffe) در فهم مدرنیته بود، برای فهم ایران امروز، یک مفهوم بنیادین وجود دارد و آن خود ایران است و تمامی مفهومهای دیگر اگر ذیل آن قرار نگرفته و نسبت خود را با این مفهوم بنیادین مشخص نکنند، ره به جایی نخواهند برد.
نکته مهم دیگری که در سخنان داریوش رحمانیان به نظر نگارنده مهم است، در آنجا بود که از امید سخن گفت و هدف مردمنامه را نه امید دادنی واهی از سنخ اتوپیاهای آرمانی، بلکه سخن از امید به مثابه نقطه عزیمتی برای آینده در پیش رو دانست.
در این مردمنامهنویسی ایرانگرا که بناست همواره نامه ایران و مردمانش نو بشود، امید کلیدواژه ایست که میخواهد تلاش کند تا به سهم خود، راهی،کورسوی نوری، نشانهای به آینده نشانمان دهد. نشانهای که بیراه نیست اگر آن را از میانه این کلمات بیژن الهی بخوانیم:
اما تو نشانهای
تو، که یعنی
رویایی وجود داشت...