✒️سیّدسعید میرمحمدصادق، پژوهشگر تاریخ
در دست کسانی است نگهبانی ایران
کاصرار نمودند به ویرانی ایران
ملکالشعرای بهار
این بیت شاعر نامدار و استاد فقید دانشگاه تهران، نشان میدهد، ایران ارجمند ما تاریخ پرتکراری دارد؛ تاریخی که در دوسال اخیر چندباره تکرار شده است.
کمی به عقب برگردیم، ایران معاصر ما استادان گرانمایهای داشت که اکنون خاک آرامگاه آنها شده است. آنها در دهههای بیست تا چهل بالیدند و قرار بود بهارستان علم را رقم بزنند، اما در سال ۵۷، به خزان بیفرهنگی رسیدند، شد آنچه که نباید میشد. چه بزرگانی که قطع حقوق شدند و آنانی را که بهانه نداشتند، به اجبار بازنشسته کردند.
در نیمههای دهه هفتاد، این روند باز هم ادامه داشت و استادی را در دانشگاه علوم سیاسی، با انگ لیبرالی از دانشگاه تسویه کردند. با ظهور معجزهٔ هزاره سوم و در هشتمین سال از دههٔ هشتاد نهاد دانشگاه افزون بر مشت آهنین بر بدنه دانشجویی آن - که در سال ۷۸ یکبار آن را تجربه کرده بود - به بهانه اسلامیکردن دانشگاه، با بیرونکردن تعدادی دیگر از استادان دانشگاه ازجمله استادانی در دانشکدههای ادبیات، علوم سیاسی دانشگاههای تهران و تربیت مدرس و ... رفتار با دانش و دانشگاهی رنگ دیگری گرفت.
کمی پیش از این دوران هم، حضور به اصطلاح استادان رانتی در دانشگاه، زمینههای انهدام علمی و تهیکردن دانشگاه از دانش را فراهم کرد. در اینباره کافی است سر بچرخانیم در مجلات دانشگاهی و پژوهشهای این استادان تزریقی را بیابیم و ببینیم چگونه با چندبار چاپکردن یک مقاله با عنوانهای مختلف و کپیبرداری بدون ارجاع برای خود سابقه علمی فراهم کردند.
حال افزون بر نامدیریت در حوزههای گوناگون سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، انرژی، محیط زیست و از همه مهمتر آب، به نظرم اکنون رسیدیم به انهدام علمی و انحلال نهاد دانشگاه آن هم در چه زمانی؛ زمانی که در ۱۴۰۴ قرار بود در همه عرصهها قطب علمی و فرهنگی منطقه و آسیا شویم.
پرسشی که پیش میآید این است که چرا بهرغم مستندات مهم در حوزه آزادیهای عمومی و بیان، به ویژه در محیطهای علمی ما دچار تنگنظری و نگاه حذفی شدیم. به نظرم ابتدا باید به اسنادبالادستی رجوع کرد تا دید چه اندازه آزادی نظر و کار وجود دارد؛ این اسناد می تواند در وهله نخست قانون اساسی و سپس سخنان مقام رهبری باشد. پس بر همین اساس، طبق:
ردیف ب و ج بند ۶ اصل دوم قانون اساسی كرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او در برابر خدا (استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها/ نفی هرگونه ستمگری و ستم كشی و سلطه گری و سلطه پذیری، قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تأمین میكند)
بند ۷ و ۸ اصل سوم تاکید شده است بر: تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون/ مشاركت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش.
اصل نهم تاکید دارد که: در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی كشور از یكدیگر تفكیك ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران كمترین خدشهای وارد كند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی كشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب كند.
اصل یکصدوبیستیکم که رئیس جمهور قسم یاد میکند: از آزادی و حرمت اشخاص و حقوقی كه قانون اساسی برای ملت شناخته است حمایت كنم.
همچنین بنا به تعریف مفهوم آزادی در سخنان رهبر انقلاب اسلامی ـ که در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی جمهوری اسلامی در تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۹۱ برگزارشد و در پایگاه اینترنتی ایشان مندرج است:
"رهبر انقلاب با تأكيد بر اينكه ما در مقوله آزادي به دنبال شناخت نظر اسلام هستيم، مهمترين تفاوت ميان ديدگاه اسلام و غرب درخصوص آزادی را، منشأ و پايه بحث آزادی دانستند و افزودند: در انديشه ليبراليستی، منشأ آزادی، تفكر انسان گرايی يا همان اومانيسم است در حاليكه در اسلام مبنای آزادی، توحيد به معنای اعتقاد به خدا و كفر به طاغوت، است.
حضرت آيت الله خامنهای تأكيد كردند: در ديدگاه اسلام، انسان از همه قيود به غير از عبوديت خدا آزاد است. ايشان كرامت انسانی را از ديگر مبانی اصلي آزادي در اسلام دانستند و با اشاره به طرح بحث آزادی در منابع اسلامی از چهار منظر «حق در قرآن»، «حق در فقه و حقوق»، «تكليف» و «نظام ارزشی» افزودند: «حق» در قرآن به معنای مجموعه نظاممند و هدفدار است كه بر اين اساس، عالم تكوين و عالم تشريع، هر دو حق هستند و آزادی انسان حق است و در مقابل باطل قرار میگيرد.
رهبر انقلاب اسلامی آزادی از منظر حق در «فقه و حقوق» را به معنای ايجاد توانايی مطالبه كردن دانستند و درخصوص آزادی از منظر «تكليف» خاطرنشان كردند: از اين منظر، انسان بايد به دنبال آزادی خود و ديگران باشد."
پس، با توجه به چنین اسناد بالادستی و راهبردی، باید از دستاندرکاران آموزش عالی و قوای قهریه پرسید، کنشگری و مطالبات دانشجویان و استادان و انجمنهای علمی چگونه باید باشد که کرامت دانشگاه، استادان و دانشجویان حفظ شود؟
چرا اکنون زمانه دانشگاه به جایی رسیده است که اگر استادی قرار باشد آزادانه و مستقل فکر کند و یا از این که درصدد حمایت از دانشجویاناش - که در تنگناهای سیاسی قرار گرفتند - باشد، از شغل و کاری که دارد محروم میشود؟
چه بسیار استعدادهایی که از دهه هشتاد از حضور در دانشگاه محروم شدند، چرا که اگر بخواهند مستقل بمانند، افزون بر اینکه آنان را از بدو ورود، استخدام رسمی نمیکنند، گاهی آنچنان در فشار قرار میگیرند که، گاه رفتن را بر ماندن ترجیح میدهند.
در سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ بهرغم توانمندیهای علمی، عذر دکتر سرزعیم استاد اقتصاد دانشگاه علامه، دکتر محمد فاضلی دانشگاه شهید بهشتی، دکتر مصباحیان استاد رشته فلسفه دانشگاه تهران و ... را خواستند. در رشته ادبیات فارسی دکتر محمد راغب و در رشته تاریخ نیز با حضور دکتر ذیلابی هر دو از دانشگاه شهید بهشتی از حضور در کلاس درس مخالفت شد.
خانم دکتر ذیلابی و تعدادی دیگر را که از سرمایهها و آیندهسازان حوزه علوم انسانی هستند، فقط برای اینکه ساحت علمی دانشگاه را فارغ از خشونت میخواستند و از دانشجویان و آزادی آنها و اینکه سخن آنها نیز باید شنیده شود، حمایت کرده بودند.
در سال ۱۴۰۲ افزون بر تعلیق اساتید سایر رشتههای فنی و پزشکی، در مرداد و شهریور این سال نیز باز خبر عدم ارائه واحد درسی برای دکتر داریوش رحمانیان و تعلیق و اخراج ایشان از دانشگاه تهران مواجه شدیم و همچنین اخباری مبنی بر تعلیق تعداد دیگری از اعضاء هیئت علمی جوان گروه ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران که در دوره دانشجویی از نخبگان رشتههای خود بودند. هر چند دانشگاه تهران تکذیب کرد، اما نشان میدهد چگونه مدیران دونپایه به اصطلاح هیئت علمی به دنبال خشک کردن ریشه دانش و دانشگاه و کلا انهدام علمی هستند.
همین که برای دکتر داریوش رحمانیان که از نظریهپردازان خوب در حوزه تاریخ هستند و تحلیلهای علمی برای رخدادها اکنون ما میدهند و پیش از او برای سرکار خانم دکتر نگار ذیلابی استاد دانشگاه شهید بهشتی که از شایستگان تقدیر کتاب سال جمهوری اسلامی است و نیز دکتر حسین مفتخری از جانبازان دفاع مقدس که سالها در دانشگاه تدریس میکردند و به جای آنکه ارج ببیند و در صدر باشد، او را نیز بازنشسته اجباری کرده و حتی حدود هفت ماه حقوقش را نیز نپرداختند وحتی با این که وزیر حکم بازگشت او را صادر کرده است، باز دانشگاه محل خدمت او از برگرداندن او استنکاف ورزیده است و همچنین بسیاری دیگر از استادان جوان، نامدار، اندیشمند و دلسوز دانشکده ادبیات دانشگاه تهران که خبر تعلیق آنان نیز منتشر شده است، خودش درس است، چه برای آنان که بخواهند آزاداندیش باشند و در چارچوب تعیین شده فکر نکنند، چه برای آنهایی که قرار است خلوص خود را نشان دهند و از همه مهمتر برای آیندگان که در زمانهای که انقلابی که با تمسّک به استقلال و آزادی شکل گرفت و شعار حکومت علوی داده میشد، چگونه با اهل دانش رفتار شد.
من به عنوان یکی از علاقهمندان به حوزه علوم انسانی به ویژه رشته تاریخ که در خارج از دانشگاه فعالیت پژوهشی میکنم، احساس میکنم، قرار است چرخه دانش و پژوهشهای علمی دانشگاه کُند که نه، بلکه متوقف شود.
کافی است این تعلیقها و تسویهحسابها را برای این بزرگوارانی که محروم از تدریس شدند، در کنار اخبار کشور رقیب ما در پرچمداری حوزه تمدنی به ویژه تمدن اسلامی، یعنی کشور عربستان سعودی قرار دهید.
آن از شهرک لئوم و سرمایهگذاری سرسامآور و هنگفت در حوزه هوش مصنوعی، آن از خبر (کد خبر : ۸۶۳۲۰۹، ۲۳ مرداد ۱۴۰۲؛ گروه جهان خبرگزاری علم و فناوری آنا) اعزام دانشجویان عربستانی که گفتهاند ملک سلمان، پادشاه عربستان به پیشنهاد ولیعهد محمد بن سلمان، دانشجویان دختر و پسر سعودی را برای تحصیل و با هزینه دولت به ۳۰ دانشگاه برتر جهان اعزام میکند تا به چشم انداز ۲۰۳۰ و بالا بردن سطح علمی کشور دستیابد و به تازگی کانادا و اسپانیا نیز به لیست مقاصد بورسیه اضافه شدند.
سخن آخر، این رفتار با دانشگاه بهمثابه شلیک به چشم و مغز استقلال دانش، آزادی اندیشه و پیشرفت علمی کشور است. از برنامههای توسعهای و بزرگ ۱۴۰۴ که عقب ماندیم، ولی اگر قرار است تمدن نوین اسلامی دستیاب شود و بر دانش بومی تکیه کنیم، قدر دانشمندان خود را بدانیم و آنان را ارج گذاریم.