گیسوبُران، آیینی باقی‌مانده از گذشته آریایی (هندوایرانی)

✒️فاطمه کاملی، دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان دانشگاه تهران

 

 

تاریخ مو و مویه کردن

بریدن موها یکی از قدیمی‌ترین گونه‌های سوگواری در فرهنگ ایرانی‌ست. در اسطوره‌های ایرانی زمانی که سیاوش (شاهزاده کیانی) ناجوانمردانه توسط افراسیاب تورانی کشته می‌شود، فرنگیس (فریگیس یا گیس‌فری) که همسر سیاوش و دختر افراسیاب است در اعتراض به این ناعدالتی و از شدت اندوه موهای بلند خود را بریده و صورتش را با ناخن می‌خراشد و با گریه شروع به نفرین افراسیاب می‌کند. هم‌زمان، دیگر دخترانِ حاضر نیز به او پیوسته و موهای خود را می‌بُرند:

همه بندگان موی کردند باز 

فریگیس مُشکین کمند دراز

برید و میان را به گیسو ببست

به فندق گل ارغوان را بخست

به آواز بر جان افراسیاب

همی کرد نفرین و می‌ریخت آب

 

این رسم مخصوص به زنان نبوده و در منابع تاریخی از انجام این شیوه سوگواری توسط مردان و حتی حیوانات نیز اطلاع داریم. هرودت تراشیدن مو در مرگ شخص را رسم بربرها (ایرانیان) در تجلیل از متوفی و بزرگترین نوع سوگواری می‌داند و پس از کشته شدن ماسیستیوس سردار ایرانی به دست یونانیان در نبرد پلاته (۴۷۹ ق.م.) گزارش می‌کند: «با بازگشت سواران و شنیدن خبر مرگ ماسیستیوس تمامی سپاه ایران و خود مردونیه به بزرگترین سوگواری پرداختند، همه سر تراشیدند و یال و دم اسبان و قاطرهای خود را بریدند و فریاد زاری و شیون برکشیدند... بدین گونه بربرها به شیوه خود از ماسیستیوس تجلیل کردند.» (هرودت، ۹، ۲۴) بریدن دم و یال اسب، امروزه نیز در فرهنگ لری و کردی رایج است و در هنگام درگذشت جوانان یا بزرگان قوم، عزاداران، اسب خود را کُل می‌کنند (یال و دمش را می‌بُرند). (علی حصوری، سیاوشان، ۱۳۷۸، چشمه، ۱۱6)

 

از ادامه گیسوبُران در دوره ساسانی نیز خبر داریم. ثعالبی گزارش می‌دهد که در هنگام مرگ بهرام چوبین: «کردیه، خواهر و همسر بهرام رسید‌... روی خود بخراشید و گیسو بکند.» (ثعالبی، تاریخ ثعالبی، ۱۳۶۸، نقره، ۴۳۴-۵) یا فردوسی در همین باره می‌گوید:

بیامد هم اندر زمان خواهرش

همه پاک برکند موی سرش

 

می‌دانیم که این رسم در ایران دوره اسلامی نیز ادامه پیدا کرد، اگرچه رسمی کاملاً برعکس نیز از فرهنگ عربی به ایران راه یافت و آن، کوتاه نکردن مو و ریش در سوگ فرد درگذشته است که تا به امروز نیز در ایران رواج دارد و زنان و مردان عزادار تا چهل روز و گاه تا یک سال مو، ریش، و ابروهای خود را اصلاح نمی‌کنند.این رسم ریشه در فرهنگ عربی پیش از اسلام دارد که پس از آن هم در میان اعراب مسلمان ادامه یافت. مثلاً امروالقیس شاعر مشهور عرب سوگند خورده بود پس از کشته‌شدن پدرش، تا گرفتن انتقام وی موهای خود را کوتاه نکند. یا زنان خاندان پیامبر پس از واقعه عاشورا تا قیام مختار موهایشان را کوتاه نکردند. در عوض در فرهنگ اسلامی، بریدن مو یا کندن مو در سوگ، حرام و مستلزم پرداخت کفاره سنگین (آزاد کردن برده یا دوماه روزه متوالی یا سیر کردن ۶۰ فقیر) است. (حدیث از امام صادق، مندرج در شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۳۶۲، دارالکتب الاسلامیه، ج۸، ۳۲5)

 

با این حال اشارات نویسندگان و شاعران دوره میانه، به گیسوبُران نشان می‌دهد این رسم کماکان در ایران ادامه یافته و مردم با آن آشنا بوده‌‌اند. شاید خود واژه مویه به معنای شیون و سوگواری، از واژه مو مشتق شده باشد که البته در این زمینه باید به نظر زبان‌شناسان رجوع کرد. حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ رشیدی درباره مرگ اولجایتو گزارش می‌کند: «امرا و ارکان دولت و آقایان و خواتین مجموع سیاه و کبود پوشیده، روی‌ها می‌کندند و موی‌ها می‌بریدند و فریاد و نوحه و زاری به فلک اثیر رسید.» (حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به تصحیح خانبابا بیانی، ۱۳۵۰، انتشارات انجمن آثار ملی، ۱۱۹)

 

یا حافظ در قرن هشتم می‌گوید:

گیسوی چنگ ببُرید به مرگ مِی ناب

تا حریفان همه خون از مژگان بگشایند

 

کمال‌الدین اسماعیل شاعر قرن ۶ و ۷ می‌سراید:

بشخوده‌اند چهره و ببریده طره‌ها

از جورها که بر گل و شمشاد می‌کند

 

همچنین سلمان ساوجی در قرن ۸ می‌سراید:

ای صبحدم چه شد که گریبان دریده‌ای

وی شب چه حالتی‌ست که گیسو بریده ای پرچم از برای چه مو باز کرده‌ای 

وی سنجق از عزای که گیسو بریده‌ای

 

صفایی جندقی نیز در قرن ۱۳ گفته است:

دهر از ازل گرفته عزایت که روز و شب

گیسو برید شام و سحر پیرهن درید

 

در فرهنگ معاصر ایران نیز گیسوبُران در میان بسیاری از اقوام ایرانی از جمله، کردها، لرها، لک‌ها، و بختیاریان رواج دارد. کردها و لرها در سوگ متوفی روی خود را می‌خراشند و گیسوی خود را بریده و به دور دست خود می‌پیچند. زنان لک هم در آیین چمر، موی بریده را به مچ خود یا به زین اسب متوفی می‌بندند. این نکته از این نظر جالب توجه است که فرنگیس هم پس از بریدن موهایش، آن را به دور کمر خود پیچیده بود، گرچه فلسفه انجام این عمل مشخص نیست.

 

سیمین دانشور در داستان «سووشون» از رواج گیسوبُران در فارس می‌گوید:«درخت گیسو در تمام گرمسیر معروف است. اول بار که درخت گیسو را دیدم، از دور خیال کردم درخت مراد است. نزدیک که رفتم دیدم گیس‌های بافته‌شده به درخت آویزان کرده‌اند؛ گیس‌های زن‌های جوانی که شوهرهایشان جوان‌مرگ شده بود.» (سیمین دانشور، سووشون، ۱۳۵۲، خوارزمی، ۲۷۷) در کلیدر نیز زنان در سوگواری مردان کلمیشی، گیسوانشان را به دور دست پیچیده، بریده و بر گور ایشان می‌ریزند.(محمود دولت‌آبادی، کلیدر، ۱۳۸۰، چشمه، ج۱۰، ۲۵۹۴)

 

اما رسم گیسوبُران از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ عده‌ای آغاز گیسوبُران را بین‌النهرین باستان دانسته‌اند زیرا در داستان گیلگمش، او پس از مرگ انکیدو، موهایش را می‌کَند: «او موهایش را کَند و بر زمین بر می‌افشاند، زیورهایش را می‌درید و به طرفی می‌انداخت.» (لوح هشتم، ترجمه از این منبع)

 

پژوهشگرانی که رسم گیسوبران ایرانی را از منشأ میانرودانی می‌دانند، رواج آن در ایران را به داستان سیاوش گره می‌زنند و معتقدند سیاوش، ایزدی نباتی و نماد باروری و زایش محسوب می‌شود. به علاوه، مو نماد گیاه و مفهوم بریدن آن این است که: ای آسمان مثل گریه من بر این مو، بر زمین ببار و ایزد نباتی شهید شده، سیاوش را زنده کن. (حمدالله نوروزی، «بررسی تطبیقی مشترکات آیین سنتی چمر در ایلام و نمایش تراژدی در یونان»، فرهنگ ایلام، ۱۳۹۰، ۱۸۲؛ نجم‌الدین گیلانی و آذرنوش گیلانی، «سوگ سیاوش و شباهت آن به سوگ‌آیین‌های محلی»، ۱۳۹۳، ۱۹۴)

 

این استدلال‌ها و دعاوی چندان قانع‌کننده به نظر نمی‌رسد. زیرا گرچه داستان سیاوش، کهن است اما مشخص نیست که عنصر بریدن موها در سوگ او، چه زمانی به داستان اضافه شده. در ورژن اصلی داستان که در اوستا آمده، اصلا خبری از فرنگیس در دست نیست، چه برسد به شیوه سوگواری او. جالب اینجاست که برخی حتی پا را از این فراتر گذاشته و گیس بریدن و روی خراشیدن و... را تماماً نشانگر تأثیر سیاوشان بر سنت‌های تاریخی ایرانی دانسته‌اند. (گیلانی و گیلانی، همان، ۱۹۹) یعنی سنن میانرودانی به اسطوره‌ای ایرانی نفوذ کرده و بعد به واسطه محبوبیت این داستان در میان مردم هم رواج یافته است.

 

درحالیکه بیشتر به نظر می‌رسد گیسوبُران آیینی هندوایرانی بوده که به دلیل رواج در میان مردم عادی، در داستان سیاوش هم نفوذ کرده زیرا می‌بینیم که این رسم در میان هندیان نیز رواج دارد. در فرهنگ هندو می‌بینیم که رسم (mundan)  تراشیدن مو برای سوگواری تا چند دهه پیش در میان بسیاری از هندوان اجرا می‌شد و زنانی که شوهرشان را از دست می‌دادند موهای خود را از ته می‌زدند. یا حتی مردان پس از درگذشت بزرگ خانواده یا عضوی نزدیک چنین می‌کردند. این دو رسم هنوز نیز در میان برخی خانواده‌های سنتی هندو رایج است.

 

شواهد بسیاری از رواج آیین mundan در دوره میانه وجود دارد اما رجبعلی پاندی حتی قدمت آن را بسیار عقب‌تر می‌برد و با اشاره به متون مقدس سنسکریت، معتقد است گیسوبُران هندی، به سده‌های پیش از میلاد بازمی‌گردد.)Rajabali Pandey, Hindu Samskaras: Socio_Relegious Study of  the Hindu Sacrament (2013, 94-100 اشاره هرودت نیز متعلق به سده ۵ قبل از میلاد است. این نکته، امکان اینکه رسم گیسوبران رسمی آریایی (هندوایرانی) بوده که پس از جدایی دو قوم هندی و ایرانی ادامه یافته، را تقویت می‌کند.

 

به علاوه زمانی که به فلسفه گیسوبُران هندی می‌نگریم، می‌بینیم که هندیان معتقدند علت کوتاه کردن موها این است که مو، نماد زیبایی، اعتماد به نفس، غرور (ego(، و شکوه فرد محسوب می‌شود و فرد عزادار، برای عزیز درگذشته از این‌ها می‌گذرد و به نوعی آن را تقدیم متوفی می‌کند.

 

می‌دانیم که در دوره هخامنشی نیز ریش و موی پرپشت نماد شکوه محسوب می‌شده و هنر سنگ‌تراشی هخامنشی شاهان را با پرپشت‌ترین ریش و مو تصویر می‌کرده است. شاهان و موبدان ساسانی نیز با موهای پرپشت دیده می‌شوند و به طوریکه برخی معتقدند آنان از کلاه‌گیس استفاده می‌کرده‌اند تا موهایشان پرپشت‌تر به نظر برسد. (والتر هینتس، یافته‌های تازه از ایران باستان، ۱۳۹۵، ققنوس،۲۶۲) در همین راستا می‌بینیم که در تاریخ ایران، افراد را برای تحقیر و تنبیه سر می‌تراشیده‌اند. (اصطلاح گیس‌بریده از همین جا نشأت می‌گیرد) نکته‌ای که نشانگر همان ارتباط مو با زیبایی، شکوه و غرور فردی (ego) است.

 

به همین جهت نگارنده بر این باور است که گرچه دیگر فرهنگ‌ها نیز با فلسفه‌های گوناگون و ریشه‌های مختلف به گیسوبران اقدام می‌کرده‌اند، ریشه گیسوبُران ایرانی، در فرهنگ کهن هندوایرانی (آریایی) نهفته است. زیرا نه تنها هر دو قوم هندی و ایرانی در اعصار پیش از میلاد برای سوگواری اقدام به بریدن موهایشان می‌کرده‌اند که تا امروز نیز این رسم تا حدودی در میانشان باقی مانده است، بلکه، فلسفه انجام رسم گیسوبُران، در میان این دو قوم شباهت داشته و با دیگر داده‌ها و باورهای فرهنگی و تاریخی هماهنگ است.