✒️امیرحسین حاجیعلی، دانشآموخته کارشناسی تاریخ دانشگاه تهران
آقامحمدخان قاجار مؤسس سلسله قاجاریه، برای متحد ساختن قلمرو ایران زیر یک پرچم واحد، مجموعاً 18 سال به لشگرکشی و نبرد با رقبا و دشمنان مختلف پرداخت.
از بُعد روانشناختی، قتل پدر و برادرش، ابتلا به بیماری صَرع، اَخته شدن در نوجوانی و مورد تمسخر واقع شدن برای این موضوع، دوری از خانواده، اسارت طولانی مدت در شیراز و نگاه تحقیرآمیز درباریان شیراز به این ترکمن یتیم، تأثیر زیادی در روحیات و خلق و خوی او گذاشت و او را به فردی کینهجو، بیرحم و قسیالقلب تبدیل کرد. به خصوص در ارتباط با کسانی که او را «اَخته خان» صدا میزدند، هیچگونه ترحمی نشان نمیداد.
هنگام محاصره کرمان، عدهای از مردم که شبانگاه از بالای باروهای شهر او را با این لقب تمسخر میکردند،[1] پس از گشوده شدن دروازههای شهر و فتح کرمان، پیر و جوان این شهر، تاوان سنگین اهانت به او را با پیشکش کردن چشمانشان پرداخت کردند.
با لشگرکشی به قفقاز و فتح تفلیس و کشتار گرجیها، سعی در مطیع کردن این منطقه نمود. در بازگشت به تهران، در سال 1210 ق رسماً تاج پادشاهی را بر سر گذاشت. پس از آن به بهانه زیارت مشهدالرضا عازم خراسان شد تا به حکومت 49 ساله شاهرخ افشاری پایان دهد و بقایای جواهرات نادری را به نفع حکومت مرکزی باز پس بگیرد.
پس از عزیمت به مشهد و تصرف خراسان، در تدارک لشگرکشی به «فرارود» و نبرد با امیر بخارا بود که خبر تهاجم ارتش روسیه تزاری به قفقاز را شنید. با شنیدن این خبر، به سرعت راهی «دارالخلافه طهران» شد تا مهیای دومین لشگرکشی به قفقاز شود. در آنجا طی بخشنامهای همه ایلات و سربازان را برای جنگ با روسیه فراخواند، فرامین جدید حکومتی را صادر کرد و در حضور بزرگان و امراء، ولایتعهدی باباخان را مجدداً تجدید نمود و نصایح و وصایای خود را با ولیعهد در میان گذاشت.
جالب است که قبل از این سفر جنگی، او از میرزا حسن منجم پرسید: «طالع این سال چه دلالت دارد؟ [منجم] عرض نمود رفاه بلاد و آسایش عباد. پس شهریار جهان روی به جانب نواب ولیعهد داشته فرمود: باباخان، میرزا حسن منجم خبر از مرگ عموی تو میدهد، برای آنکه تا او زنده است رفاه و آسایش برای کسی نخواهد بود».[2] چند روز پس از فتح قلعه شوشی، بدست سه تن از خدمتکاران خود و به تحریک صادقخان شقاقی فرمانده گارد محافظین شاه، در شب شنبه 21 ذی الحجه 1211 ق (28 خرداد 1176 ش)، بعد از ادای نماز صبح[3] هنگامی که در چادرش خوابیده بود، با ضربات خنجر به قتل رسید.
قاتلین صندوق جواهرات سلطنتی را به صادقخان شقاقی تحویل دادند و پس از آن متواری شدند. با انتشار خبر قتل آقامحمدخان، اردوی شاهی متلاشی شد. کسی به فکر جسد شاه مقتول نبود. در این میان علما و بزرگان شهر، جسد شاه را در محل مناسبی به امانت سپردند. پس از استقرار فتحعلیشاه، او به حسینقلیخان قاجار عزالدینلو دستور داد تا تابوت «خاقان شهید» را از شوشی به تهران منتقل کند. در ماه جمادیالثانی 1212 ق، کاروان تابوت آقامحمدشاه به تهران رسید.
تابوت در حرم حضرت عبدالعظیم نگهداری شد و فتحعلیشاه که بسیار از مرگ عمویش غصهدار و غمگین بود، هفتهای را در حرم به عزاداری و سینه زنی سپری کرد. وابستگی عاطفی او به عمویش به قدری بود که طی یک قصیده، او را از حیث نام و سروری با پیامبر اسلام مقایسه کرده بود:[4]
داور دوران محمد شه که دادش کردگار سطوت افراسیابی صولت پیغمبری
دو محمد در جهان پیدا شد از ترک و عرب هر یکی را داد حق از لطف نوعی سروری
شاه جدید سپس محمدعلیخان قاجار را همراه دو هزار سوار و مبلغ ده هزار مثقال زر مسکوک، به اتفاق ملا مصطفی قمشهای و میرزا موسی منجمباشی، مأمور انتقال جسد به نجف اشرف نمود.[5] سلیمانپاشا والی بغداد، به استقبال کاروان جسد شاه آمد و با تشریفات بسیار، تابوت آقامحمدشاه را در بخش شمالی حرم حضرت علی(ع)، در آرامگاهی که برای خود تدارک دیده بود، به خاک سپردند.[6] قاتلین شاه را نیز مدتی بعد دستگیر کردند و به فجیعترین شکل ممکن به قتل رساندند.
-----------
پینوشت
1- محمدابراهیم باستانی پاریزی، آسیای هفت سنگ، تهران: دنیای کتاب، چاپ ششم، ص 216
2- حاج میرزا حسن حسینی فسائی، فارسنامه ناصری، منصور رستگار فسائی، تهران: امیرکبیر 1378، ص 665
3- محمد فتحالله بن محمدتقی ساروی، تاریخ محمدی «احسنالتواریخ»، غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: امیرکبیر 1371، ص 298
4- دیوان فتحعلیشاه، انتشارات کتابفروشی قائممقام، تهران مهرماه 1344، ص 23
5- فارسنامه ناصری، ص 669
6- همان، ص 670
7- مهدی میرکیایی، برف سرخ: نگاهی به جنگهای ایران و روسیه تزاری، تهران: مدرسه، 1383