✒️فاطمه کاملی, دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان؛ دانشگاه تهران
به مناسبت زادروز زردشت
واقعیت یا عدم واقعیت زردشت، زمان و مکان زندگی او به کرات توسط پژوهشگران و ایرانشناسان مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. عدهای او را شَمنی در استپهای آسیای مرکزی دانستهاند، عدهای او را پیامبر، بعضی سیاستمدار و برخی وی را مصلحی مذهبی قلمداد کردهاند. افرادی نیز او را از اساس افسانهای عنوان کرده و منکر وجود تاریخی او شدهاند.
در این میان، آشورشناسان نیز تئوریهای مختلفی را در باب زردشت مطرح نموده و تلاش کردهاند زردشت را نه حامل اندیشهای اصیل بلکه شخصی الهامگرفته از تمدنهای بینالنهرین بدانند.
سیمو پارپولا، آشورشناس، در مقالهی خود با عنوان «اصالت آموزههای زردشت در پرتو یَسنا ۴۴» که در سال ۲۰۰۴ انتشار یافت، نظریهای را مطرح کرد که مطابق آن، زردشت یکی از زندانیان یا اسرای بسیاری بوده است که شاهان نوآشوری، طی لشکرکشیهای نظامی متعددشان در نواحی ماد و پارس به آشور برده بودند. او در آشور به شیوههای روحانیون آشوری تعلیم داده شد و با تأثیرات مذهبی و فرهنگی که از ایشان گرفت، پس از سالها به عنوان نمایندهی امپراتوری آشور به میان قوم خود بازگشت.
به عقیدهی پارپولا، جایگاه برتر اهورهمزدا در ایزدکدهی ایرانی نیز الهام گرفته از جایگاه آشور است. پارپولا برای اثبات فرضیه خود، به این مسئله استناد میکند که یسنا ۴۴ یک رشته سوال است که زردشت از خدایش اهورهمزدا میپرسد. تمام پرسشها اینگونه آغاز میشوند:«ای اهوره! این را از تو میپرسم. مرا به درستی [پاسخ] گوی!» برای مثال زردشت میپرسد چگونه میتواند در انتشار اصولش موفق شود و یا دیگر سوالات دینی را مطرح میسازد. با این حال، هیچ پاسخی دریافت نمیکند یا حداقل هیچ پاسخی در اوستا ثبت نشده است.
پارپولا برای اثبات فرضیه خود، همچنین به شباهتهای سوالات زردشت با متون غریبه آشوری توجه میکند که مربوط به اصلاحات دینی و مذهبی، و مسائل نظامی و سیاسیاند. برای مثال در یکی از این متون نیز سوالی از خدایان پرسیده میشود. مثلاً گفته شده:«ای خورشید، خدای بزرگ! پاسخی درست برای چیزی که از تو میپرسم به من بده. آیا سین-تَبنی-اوسور پسر نیکَل-ایدنیا قابل اعتماد است؟» پاسخ همیشه «بله» یا «خیر» است که بر اساس معاینهی امعاء و احشاء حیوان قربانی شده، داده میشود. پارپولا سبک یسنای ۴۴ را متأثر از این متون میداند.
در نقد این دیدگاه باید گفت: اولاً، زردشت ساکن ناحیه پارس یا ماد نبوده است که طی حملات آشوریان به اسارت برده شود. غالب زردشتشناسان او را ساکن آسیای مرکزی دانستهاند، ناحیهای که هرگز مورد حملهی آشوریان قرار نگرفت. گذشته از مکان، مسئلهی زمان زردشت نیز مطرح است. چه دیدگاههایی که او را در حدود ۱۰۰۰ ق.م. میدانند و چه کسانی که زمان زندگی او را در قرن ششم ق.م. عنوان میکنند با زمان امپراتوری نوآشوری، قرن نهم تا هفتم ق.م.، تطابقی ندارد.
دوماً، اگر زردشت به عنوان نمایندهی امپراتوری آشور به میان قوم خود بازگشته بود، آیا او در تعلیماتش نباید اشارهای حداقلی به این حکومت و شاهان آن کرده و از آموزش و حمایت ایشان قدردانی میداشت؟ آنگونه که به کرات از کیانیان و شخص شاه گشتاسب تجلیل شده است؟ همچنین باید برخی واژگان دینی آشوری و اصطلاحات مذهبی به گاهان زردشت راه پیدا میکرد. در صورتی که این متون نشانگر واژگان دخیل آشوری نیستند.
سوماً تصور یک خدای برتر، به راحتی میتواند با تأسی از جایگاه زمینی شاهان و یا هر دلیل بومی دیگری باشد و نیازی نیست که مردی در استپهای آسیای مرکزی از آشوریان ساکن شمال میانرودان تقلید کند. همچنین، باید توجه داشت که شباهتهای میان یسنا ۴۴ و متون پیشگویی آشوری آن قدر هم نزدیک نیست.
به علاوه پارپولا تلاش دارد تا ریشهی نام زردشت را از زار-ایسار [زَرَ-ایشار] «بذر ایشتار» بداند، که هیچ تناسبی با معنی ارائه شده برای این نام توسط دیگر زردشتشناسان، چه به عنوان لفطی مرکب از زَرَت به معنی «کهن» و اوشترا به معنای «شتر»، به معنی «دارندهی شترهای پیر»، «دارندهی شترهای زرد» یا «کسی که شتر میراند»، ندارد.
هارتموت شارف، که او هم تلاش میکند زردشت را با تمدنهای میانرودان مرتبط بداند، نیز فرضیهی پارپولا را مورد نقد قرار میدهد. او از این جهت که زردشت با تمدنهای میانرودانی در ارتباط بوده و برای دین خود از آنها الگو گرفته، با پارپولا هم عقیده است اما این منبع الهام را نه امپراتوری نوآشوری بلکه تمدن بابلی کهن عنوان میکند.
او معتقد است پارپولا برای مرتبط دانستن اهورهمزدا با کیش نوآشوریِ و امپرتوری آشور (۸۰۰-۷۰۰ ق.م.)، از این واقعیت غفلت کرده که وَرونَه و میثرَه، دو خدای انتزاعی بسیار مشابه با اهورهمزدا، در معاهداتی که در حدود ۱۳۷۰ ق.م. میان میتانیها و هیتیها منعقد شده، ذکر شدهاند.
در این معاهدات، پادشاه میتانی، همراه با تشریفات رسمی و نیایش به درگاه خدایان بسیار، از جمله: میثره، وَرونَه و ایندرَه و دو ناسَتیَه، به پادشاه هیتی اظهار وفاداری میکند. گرچه به احتمال زیاد، خدایان ذکر شده در این قرارداد، خدایان قبایل هندی بودند نه ایرانی. با این حال این احتمال وجود دارد که ما در اینجا با نمایندهای از قبایل هندوایرانی (آریایی) که هنوز از هم جدا نشده بودند، روبهرو هستیم. خصوصاً اینکه در اوستا به میثره، ایندره و ننگهیثیا اشاره شده و میتوان بدون شک اظهار داشت که آنها بخشی از مجموعه خدایان ایرانیان باستان نیز بودهاند.
به عقیده شارف باید توجه داشت که دریافت الهامات مذهبی از دیگر اقوام، در هزاره دوم پیش از میلاد نیز چندان دور از عقل به نظر نمیرسد زیرا حتی در دورههای ابتدایی تاریخ انسان نیز، اقوام مختلف در انزوا نمیزیستند. مثلاً واژگان هندوایرانی خصوصاً در رابطه با پرورش اسب، توسط اقوام دیگر وام گرفته شدند. و مفاهیم و برخی نامهای منطقهالبروج از بینالنهرین به هند و اروپا گسترش یافتند؛ مصنوعات آشوری که در سایت مجموعه باستانشناختی باکتریا-مرگیانه (BMAC)یافت شدهاند، نشاندهندهی حضور تجار آشوری در ناحیه شمال و شرق دریای خزر است که در آن زمان، محل اسکان اجداد هندوایرانیان بودند.
شارف در باب به اسارت گرفته شدن زردشت یا سفر او به ناحیه بینالنهرین فرضیهای طرح نمیکند. بلکه صرفاً معتقد است زردشت و حتی اقوام ایرانی پیش از او، در محل زندگی خود تحت تأثیر فرهنگ میانرودانی قرار گرفته بودند. به عقیده او، زردشت، نه خدای آشور بلکه شَمَش بابلی را الگویی برای طرح شخصیت روحانی اهورهمزدا قرار داده است. او شباهتهای اهورهمزدا و شمش را به صورت زیر طرح میکند:
شمش خدای خورشید و حافظ عدالت بود. وی «خردمند» نامیده میشود و بنابرین میتوانست منبع الهامی برای ورونه و میثره در معاهدات میتانی، ورونه و میتره در ریگودا و اهورهمزدا و میثره در سنت ایرانی بوده باشد. شمش را بِل دینی یعنی «سرور قضاوت» میخواندند. در برخی متون کیتو «حقیقت، عدالت» و میشارو «جبران، بخشش» دختران شمش نامیده شدهاند که با دَجانو «قاضی» به عنوان دستیاران الهی او خدمت میکنند.
به باور شارف، شباهت غیر قابل انکاری میان اهورهمزدا به عنوان پدر اَشَه «حقیقت» و وَهومَنَه «اندیشه نیک» و دخترش اَرمَئیتی «اندیشهی درست، پرهیزگارانه» با شَمَش وجود دارد. البته زردشت نمیتوانسته اَشَه «حقیقت» و وَهومَنَه «اندیشه نیک» را پسر یا دختر اهورهمزدا را بخواند. زیرا هر دو واژه از نظر دستوری، اسم خنثی محسوب میشوند. اما واژه اَرمَئیتی «نیکاندیشی» از نظر دستوری مونث است. به علاوه، اهورهمزدا در یسنا ۴۷ پدر وهومنه و ارمئیتی خوانده میشود. مسئلهی پدر بودن او در قالب یک سوال در یسنا ۴۴/۳+۴+۷ نیز طرح شده است.
همچنین شمش خدای بابلی مکرراً به جای ایلو «خدا»، بِل «سرور» خوانده میشود. ایلو اصطلاحی عمومی برای خدایان معمولی بود. در حالی که عنوان بِل برای خدایان بزرگ استفاده میشد. چنین تمایزی در میان دیگر ادیان هندواروپایی مانند دینهای یونانی، رومی و ژرمنی باستان دیده نمیشود. در حالی که در ادیان هندوایرانی اسورهی هندی، اهورهی ایرانی «سرور، خدایی در منتها درجهی قدرت» در کنار دِوَه/دَئِوَه «خدایان معمولی» دیده میشوند.
علاوه بر این، بِل در متون غیر روحانی به «شاه، سرور، ارباب، صاحب، شوهر» اشاره دارد. در هند و ایران نیز، اسوره/اهوره ممکن است برای اشاره به انسانها نیز به کار رود. بنابرین به نظر میرسد رابطهی بل و ایلو الگویی را بنا کرد که اسوره و دئوههای ایرانی و در رأس آن اهورهمزدا، آن را دنبال کردند. در یکی از کتیبههای آرامی آربسون در کاپادوکیه (از اواخر دوره هخامنشی یا اوایل دوره اشکانی) نام اهورهمزدا در آرامی به صورت بل، و نه ایلو، ترجمه شده است.
شارف پا را از این فراتر گذاشته و حتی تأکید بر «اَشَه» و محکومیت شدید «دروغ» در اوستا و کتیبههای هخامنشی را از تأثیرات فرهنگ میانرودان عنوان میکند. در صورتی که مسئلهی نیکو داشتن راستی و دوری از دروغ مستلزم تقلید از آموزههای ادیان بابلی نیست. بلکه بنیادی اخلاقی ست که نزد تمام تمدنها ستوده است.
دیگر آن که، مسئلهی قائل شدن فرزندانی برای خدایان، مختص بابلیان نبود و تقریباً در میان تمام تمدنهای باستانی از شرق آسیا تا غرب اروپا و آفریقا مشاهده میشود و نمیتوان پدر بودن اهورهمزدا را صرفاً متأثر از میانرودان دانست مگر آن که مسیر انتقال این عقیده روشن شود و شباهت به خصوصی میان رابطهی شمش و فرزندانش از سویی و اهورهمزدا با اَشه، وهومنه و ارمئیتی ببینیم. خصوصاً آن که در میان عقاید دیگر اقوام هندواروپایی چون یونانیان و رومیان نیز به کرات به خدایانی برمیخوریم که دارای فرزند هستند. اقوامی که پیش از استقرار طوایف ایرانی در آسیای مرکزی و ایجاد ارتباط با تمدنهای بینالنهرین از ایشان جدا شده و به سمت اروپا روانه شده بودند. بنابرین ریشهی این عقیده میتواند هندواروپایی باشد.
گذشته از همه، مفاهیم طرح شده توسط زردشت چون یکتاپرستی، وجود دو اصل خیر و شر، دوگانگی بنیاد جهان، اختیار انسان، و وجود عاقبت نیکو برای نیکوکاران گذشته از جایگاه اجتماعی اینجهانیشان، به وضوح نوآوری محسوب شده و نمیتوان نمونهی آن را در بینالنهرین مشاهده کرد.
شخص شارف نیز معترف است که مفهوم فریب یا دروغ (دروگ) به عنوان یک نیروی خارجی تشخص یافته، انگره مینو که اهورهمزدا و اشه را به چالش میکشد، ممکن است ابداعات آگاهانهی زردشت باشند. همچنین به عقیدهی او نباید برای یکتاپرستیِ زردشت به دنبال منبع الهام باشیم زیرا نه دین ودایی و نه ادیان میانرودانی یکتاپرستانه نبودند.
---------------------------------------
کتابشناسی
پورداود، ابراهیم، یسنا، تهران: اساطیر، 1380.
پورداود، ابراهیم، گاتها، تهران: اساطیر، 1384.
Parpola, Simo, “The Originality of the Teachings of Zarathustra in the Light of Yasna 44”, in Sefer Moshe: The Moshe Weinfeld Jubilee Volume, ed. Chaim Cohen et al. Winona Lake, 2004, 373-84.
Scharf, Hartmut, "Rgveda, Avesta and beyond---ex occidente lux?", Journal of the American Oriental Society, Vol. 136, No. 1, January-March 2016, 47-67.