۲۳ آذرماه زادروز پژوهشگری ست که نامش با مفاهیم "ایرانشهر" و "تجدد" گره خورده است. در طی سه دهه اخیر و بخصوص با منتشر شدن کتابهایش و محل بحث قرار گرفتن نظریه امتناع اندیشه در تاریخ ایران، موافق و مخالف درباره او سخن گفته اند. با هر دسته همسو باشیم، این نکته را نمیتوان کتمان کرد که سیدجواد طباطبایی و پروژه فکریش را میتوان مهمترین تلاش نظری برای فهم تاریخ ایران دانست. این مسئله از آنجا اهمیت دارد که مخالفان تاکنون نتوانسته اند نظریه بدیلی عرضه کنند. پروژه فکری او را باید نقد کرد و به قول بیهقی "زوایا و خبایا"ی آن را نشان داد، اما به زعم نگارنده نقد جدی که نظریه او را بی اعتبار سازد، و به مثابه آنچه در فلسفه علم رایج است، نظریه خود را جایگزین نظریه طباطبایی کند، تاکنون مطرح نشده است.
این نوشتار در دفاع_آن هم به مثابه ژورنالیستها_از طباطبایی نیست، بلکه هدفش ادای احترام به پژوهشگریست که شیوه اندیشیدنش الهام بخش نگارنده در فهم تاریخ ایران بوده است. اگر پروژه طباطبایی را از خلال آثارش_ و نه فضای مجازی و مباحث روزنامه نگاری_ دنبال کرده باشیم، چند نکته بسیار تاثیرگذار خواهیم یافت. نخست، تاکید طباطبایی بر فهم نظری تاریخ ایران و تمایز گذاشتن میان فهم نظری و تطبیق نظریه در تاریخ است. این امر کلیدی ترین سخن طباطبایی ست و اگر خواننده جدی آثار او بوده باشیم، در می یابیم که چرا وی مفهوم "وجدان نگونبخت" را که هگل برای توضیح شکاف میان دین و دنیای مومن مسیحی در سدههای میانه تاریخ اروپا بکار برده بود، وام گرفته، در آن دخل و تصرف کرده و برای توضیح وجهی از تاریخ سده های میانه ایران بکار میگیرد. انسان ایرانی در آن سده ها میان ادعاهای امت مدار خلافت عباسی و فهم جهان به مثابه نظریه هفت کشور _که ایرانشهر در دل آن است_به زعم طباطبایی دچار گونه ای از همان وجدان نگونبخت است. این رویکرد طباطبایی را میتوان در مقام مقایسه با یکی دیگر از تاثیرگذارترین استادان علوم سیاسی معاصر قرار داد تا دیدگاه او در قبال تاریخ ایران روشنتر شود. حسین بشیریه در ترجمه کتاب "ریشه های استبداد و دمکراسی" برینگتون مور، فصل آخر در کتاب نویسنده را که دستاورد نظری او بوده است، به اول کتاب منتقل کرده تا با رویکردی تعمیم گرا، خواننده فارسی زبان را ابتدا با نظریه درگیر کند و سپس آن نظریه را در جزییات تاریخی نشان دهد. این تفاوت در فهم تاریخ ایران است که رویکرد طباطبایی را مهم میکند. به همین دلیل طباطبایی چنان که در سه گانه اول کتابهایش، تلاش میکند از تاریخ ایران به فهم نظری عزیمت کند و مفاهیم هگلی را با توجه به تاریخ ایران بکار میگیرد و نه بالعکس، در کتابهای متاخرش مفاهیم و عبارات راینهارت کوزلک، نظیر "آستانه" و یا "محل بسته شدن نطفه مفاهیم" را به وام میگیرد تا دوره بندی تاریخ ایران را محل مناقشه_به تعبیر خود طباطبایی محل نزاع_ قرار دهد. نکته مهمی که شاید توجه کمتری در میان مخالفان و موافقان بدان شده است، تلاش او برای فهم حقوقی مشروطه و به تبع آن تاریخ ایران است.
تمایزگذاری میان فهم علامه نائینی و شیخ فضل الله نوری در انقلاب مشروطه از امر ملی و امر دینی(یادآور وجدان نگونبخت ایرانی در سده های میانه) مناقشه ای مهم در تجدد ایرانی است که طباطبایی بدان تذکر داده است. اگر باز هم خواننده جدی آثار او باشیم، در می یابیم که چرا او در فهم تاریخ ایران در دوره نوزایش سده های سوم و چهارم هجری، میان فهم فردوسی و دقیقی تفاوت میگذارد. در اینجا به زعم نگارنده؛ شبیه به مناقشه ی فهم مشروطه از منظر دینی و ملی میان روحانیون آن دوره که پیشتر اشاره شد، طباطبایی به اهمیت فردوسی و چرایی جاودانه شدن فهم فردوسی در قیاس با دقیقی تذکر میدهد. دقیقی_ پیش از مرگ نابهنگامش_ به عنوان یک زرتشتی به تاریخ ایران در آن دوره و لاجرم از منظر دینی توجه نشان داده بود، در حالی که فردوسی به مثابه یک ایرانی_که مفهومی عرفی در اواخر دوره ساسانی شده بود_ تاریخ مینوشت! بنابراین نکته کلیدی دیگر در فهم طباطبایی، توجه به او به این نکته است که مفهوم ایران در تاریخ پر فراز و نشیبش چگونه و بسیار پیشتر از تکوین مفهوم "ملی" در اروپا، به مفهومی عرفی بدل شده است و به هیچ قومیت یا دین خاصی وابستگی ندارد. تاکید طباطبایی بر فهم سهرودی و پلی که میان ایران زرتشتی تا ایران اسلامی ایجاد کرده بود را باید از این زاویه فهمید.
در مورد نظرات طباطبایی، مجادله هایی که نظراتش در فضای فکری ایران معاصر بوجود آورده است، نقد او به ایدئولوژیهای جامعه شناسانه، اینکه طباطبایی در برخی اظهارنظرهایش آیا از خودش تخطی کرده است یا نه، اینکه آیا میتوان حیات فکری او را به دو دوره متقدم و متاخر تقسیم کرد یا خیر، به فرصت دیگری نیاز است، اما به عنوان حسن ختام این نوشتار کوتاه، میخواهم خاطره ای را یادآوری کنم و نکته ای که بر نگارنده تاثیر بسیار گذاشت. در همایش بزرگداشت سعدی در اردیبهشت 1395 ، طباطبایی که از سخنرانان بود، به این نکته اشاره کرد که در دهه 80 به همراه دکتر مصفا، گفتگویی درباره شاهنامه به تصحیح دکتر خالقی مطلق انجام داده بودند که به تازگی در آن روزها نسخه هایی از آن منتشر شده بود. وی اشاره کرد که چرا ملتی، مهمترین سند ملی تاریخش را تاکنون منتشر نکرده و همیشه دیگران بدان پرداخته اند؟!! این نکته تلنگر مهمی برای ماست و با آن همواره مواجه ایم. آیا میتوان بدون فهم فردوسی، بیهقی، مسکویه، از نظرات ژیژک و فوکو و مارکس و... به قول کالینگوود چسب و قیچی کرده و با آنها تاریخمان را توضیح دهیم؟!! میتوان در این نظر با طباطبایی همراه بود که افق پیش روی ما به فهم تاریخ خودمان از یکسو، و فهم غرب از سوی دیگر بستگی دارد.
روشنفکران عمدتا راه رفته را میروند، اما اندیشمندان راه را باز میکنند. طباطبایی با همه نقدهایی که میتوان به آرای او وارد کرد، برای من در دسته اندیشمندان قرار میگیرد.
✒️امید غیاثی، دانشجوی دکتری تاریخ
عکس: اصغر خمسه، خبرگزاری مهر