✒️مهدی میرزایی، دانش آموخته دکتری تاریخ ایران اسلامی دانشگاه تهران
نخستین رویارویی و برخورد ایرانیان با دنیای جدید و تمدن غربی توسط مسافران و سفرنامه نویسان ایرانی به غرب آغاز شد. این آشنایی، آغاز تفکر جدید ایرانی و ورود تجدد به ایران است. در عصر جدید ایرانیان توانستند کمکم در جایگاه هیئتهای سیاسی یا برای تحصیل و آموختن فنون جدید و ... با دنیای جدیدی مواجه شوند که به کلی با سرزمین خودشان متفاوت بود.
واکنش این مسافران در گزارشهایشان غالبا با حیرت و شگفتی همراه بود و قدرت توصیف را از آنها گرفته بود. اینان در واقع با تصویری که از آن سرزمین ها با خود می آوردند، برای نخستین بار امکان دیدن چهرهی غرب را مهیا ساختند. التفات و توجه به این جهان و آگاهی از اندیشه های نو برای ایرانیان نخستین بار در سفرنامه ها خود را نشان داد و بعدها مبنایی برای آشنایی و شناخت غرب گردید.[1]
این یک وجه از آشنایی و مواجهه با غرب است که عموماً پژوهشگران با رویکردهای مختلف به آن توجه داشتهاند. با این حال این مواجهه وجه دیگری دارد که عموماً مورد غفلت قرار گرفته است. باید توجه داشت که تقابل با دیگری غالبا به دلیل ناشناختگی و تفاوت میتواند موجب وحشت و هراس نیز شود. و بدین خاطر ما دائما سعی میکنیم دیگری را به خودمان تقلیل داده و شبیه سازیم. این وجه از مواجهه ایرانی ها با جهان جدید، به بهترین شکل در برخورد با اشخاص و افرادی از آن تمدن تجلی پیدا میکرد.
در ادامه یکی از این برخوردها که مواجهه ممتحن الدوله، محصل ایرانی در پاریس، و ناپلئون سوم امپراطور فرانسه است، ذکر می گردد. اینکه چگونه مواجهه ممتحنالدوله با امپراطور فرانسه، به نوع مواجهه یک رعیت ایرانی با پادشاه کشور خویش تقلیل پیدا میکند بررسی میشود. البته در ابتدا شرح حال مختصری از ممتحنالدوله برای آشنایی خوانندگان بیان میشود:
میرزا مهدی خان شقاقی ملقب به ممتحن الدوله ، نخستین مهندس معمار ( آرشیتکت ) ایران است. وی در سال 1263 ه.ق معادل با ۱۲۲۳ ه.ش و ۱۸۴۳ م در تهران ، محله سنگلج متولد شد. پدر وی میرزا قلی خان شقاقی، معروف به تاریخنویس گرمرودی، که چندین کتاب تاریخی از خود به جای گذاشته است از کارمندان وزارت خارجه و دوستان میرزا سعید خان موتمن الملک، وزیر امور خارجه عهد ناصری بود.
مهدی خان شقاقی پس از چند سال تحصیل در مکتب سرخانه و در مدرسه دارالفنون جدید التاسیس، در سال ۱۲۷۶ ه.ق ( ۱۲۳۶ ه.ش ، ۱۸۵۷ م )، بر اثر یک سلسله اتفاقات خانوادگی به دستور شخص ناصرالدین شاه با اولین هیئت محصلین به پاریس اعزام شد و پس از اتمام تحصیلات متوسطه و اخذ گواهینامه مهندسی معماری در مدرسه عالی « اکل نرمال سوپریور دوپاری » و دانشکده معماری ( آرشیتکتور ) پاریس در سال ۱۲۴۳ ه.ش ( 1864 م ) به ایران بازگشت.
ممتحنالدوله پس از بازگشت به ایران به عضویت در وزارت خارجه در آمده و تا مقام معاونت و مشاور وزارت خارجه ترقی کرد. وی در تمام مدت وزارت امور خارجه « عباس قوام الدوله » مقام مستشاری داشت و در سفر ناصرالدین شاه به اروپا جزو همراهان وی بود. در سفر اول مظفرالدین شاه به اروپا نیز جزو همراهان بود ولی از پترزبورگ، مامور کمیساریای راه انزلی به تهران شد. وی تا مدتها بعد مقام مستشاری وزارت خارجه را حفظ کرد.
شقاقی در خاطرات خود در مورد چگونگی بدست آوردن لقب « ممتحن الدوله » می نویسد که به علت ترجمه و تالیف کتاب حقوق بین المللی و نیز تشویق وزارت خارجه به افتتاح مدرسه علوم سیاسی و نوشتن برنامه این مدرسه با همکاری « سعدالدوله » به لقب « ممتحن الدوله » مفتخر و به دریافت مبلغ ۸۰۰ تومان اضافه مواجب و رتبه امیر تومانی نایل شد و بعد دارای نشان و تمثال ناصرالدین شاهی گردید.
از جمله آثار معماری مشهور وی میتوان به ساختمانهای مسجد سپهسالار ( شهید مطهری فعلی ) ، مجلس شورای ملی، پارک اتابک و قصر فیروزه، عمارت مفخم بجنورد و ... اشاره کرد که طراحی و نقشه کشی را او برعهده داشته و بر ساختنشان نظارت کرده بود.
وی مولف نخستین اثر فارسی درباره قواعد دیپلماسی و حقوق بین الملل به نام « مآثر مهدیه » است. این کتاب از نخستین ترجمه های حقوق بین الملل و دیپلماسی به فارسی است. تالیف کتاب در زمان معاونت وی در وزارت خارجه و به دستور ناصرالدین شاه و با استفاده از متون اروپایی انجام شد. تالیف دیگر وی کتاب خاطرات اوست که حکایات زندگی او را بازگو میکند.
از دیگر نوشتههای او میتوان از کتاب سخنان تاریخی بزرگان جهان و گوشههایی از تاریخ باستانی ایران را نام برد که مولف از کتاب های گوناگون از جمله لاروس برگزیده و ترجمه کرده است. وی در ۷۶ سالگی در سال 1299 ه.ش در تهران درگذشت.
دیدار ممتحن الدوله و ناپلئون سوم امپراطور فرانسه
ممتحن الدوله در کتاب خاطرات خود از دیدار با امپراطور وقت فرانسه توصیفی جالب و خواندنی به دست می دهد که ما در ادامه قسمتهایی از آن را نقل می کنیم :
از وقایع مهم دیگر که در سن نوزده سالگی برای من روی داد، به مدرسه وردو [2] که در عمارات مادام دو سوینیه [3] دایر شده بود و چند نفر از محصلین ایرانی در آنجا سکونت داشتند و مشغول تحصیل بودند مربوط میشود. عده زیادی از محصلین ایرانی برای تحصیل در همین عمارت سکونت داشتند از جمله یحیی خان پسر حسنعلی خان امیر نظام گروسی، لطفعلی خان خویی پسر محمدتقی خان سرهنگ توپخانه نوه حسنعلی خان آجودان باشی خویی و ....
روز یکشنبه بود که بنده با همین لطفعلی خان خویی که ذکر شد از مدرسه خارج شده ، به طرف سفارت ایران که در محله نجبا، مقابل باغ و عمارات سلطنتی پاریس واقع بود، با لباس مدرسه حرکت میکردیم و در نزدیکی رودخانه سن که از طرف غرب عمارات تویلری [4] و لوور [5] در جریان است ، دیدیم درشکه ی دو اسبه ای که مهارش در دست شخص ناپلئون سوم امپراتور فرانسه است و مارشال لوپف پهلوی او نشسته است در جلوی ما آشکار شد. بنده لطفعلی خان را متوجه نموده و ایستادیم و یک تعظیم غرایی نمودیم.
امپراطور از وضع سلام بنده و رفیقم تعجب نمود. درشکه را نگاه داشته از بنده خواهش نمود که نزدیکتر بروم و سپس گفت: آقایان ببخشید شما از اهل کدام مملکت هستید و وطن شما کجاست؟ بنده عرض کردم از طلبه های ایرانی می باشیم و وطن ما آذربایجان می باشد که از ایالات ایران محسوب میشود. از این جواب بنده تبسمی کرده، گفتند این چه قسم احترامی بود که شما نمودید؟ عرض کردم: ما در مملکت خودمان این قسم احترام ها را به سلاطین می گذاریم و چون شما امپراطور عظیم الشان فرانسه هستید و ما در پایتخت اعلیحضرت مشغول تحصیل میباشیم، بایستی همان احترام را به شخص محترم اعلیحضرت بگذاریم که ادای تکلیف نموده باشیم. امپراطور فرمودند: خود را برای آموختن چه صنعتی حاضر می کنید؟ عرض کردم بنده برای دارالفنون و رفیقم برای مدرسه نظامی سن سیر. [6]
از این جوابها ناپلئون سوم خوشنود گشته به مارشال گفت: ببینید چقدر اینها باهوش هستند و چه خوب حرف میزنند و رو کرد و سوال نمود: چند سال است در فرانسه هستید؟ عرض کردیم چهار سال است. اعلیحضرت امپراطور آفرین آفرین گفته - سوال نمود: اسم شما چیست؟ عرض کردم میرزا مهدی خان شقاقی و دیگری لطفعلی خان خویی. گفت شما خان هم هستید؟ عرض شد: بله خانواده های ما ریاست ایل داشته اند، بدین جهت خان هستیم. فرمود کلمه میرزا در اول اسم شما چیست؟ عرض کردم: اعلی حضرت، نویسندگان و ارباب فضل را به عنوان میرزا می خوانند. فرمود: حالا شما هم خان هستید و هم میرزا؟ عرض کردم اعلیحضرت چون پدرم را میرزا می خوانند، به بنده هم عنوان میرزایی میدهند. بعد اشاره به مارشال نموده که اسم بنده و رفیقم را ثبت نماید و با منتهای ادب کلاهش را برداشته، خداحافظی کرد و رفت.
هنوز یک هفته نگذشته بود که روزی نظر آقا که در آن زمان مترجم سفارت بود و بعدها لقب یمین السلطنه گرفت و وزیر مختار ایران در فرانسه شد، به مدرسه آمده رییس را ملاقات نموده، بنده را احضار کردند و خیاطی حاضر گشت که برای من یک دست لباس ایرانی بدوزد و به رئیس مدرسه تاکید نمود که یک نفر معلم رقص و آداب درباری حاضر نموده، دو دفعه در هفته مشق رقص به من بدهد. چرا که پانزده روز دیگر باید به دعوت شام تویلری ( عمارت سلطنتی در پاریس ) با هیئت سفارت ایران حاضر بشوم.
چیزی که باعث تعجب من شد این بود که به محض اینکه رئیس و ناظم مدرسه و همچنین مرحوم نظر آقا و سایر اجزا سفارت، فهمیدند که از طرف امپراطور به من چنین التفاتی شده است از همان ساعت به احترام من افزوده شده، من را به چشم دیگری نگاه می کردند. به هر حال روز یکشنبه بعد که به خدمت جناب حسنعلی خان امیر نظام گروسی، وزیر مختار ایران در فرانسه رسیدم.
اول سوالی که فرمود این بود که آقا شما از کجا با اعلیحضرت امپراطور آشنایی پیدا کردی که حسب الامر وزارت خارجه فرانسه، به سفارت مینویسند که میرزا مهدی خان شقاقی از شاگردان ایرانی را در فلان شب به قصر تویلری همراه بیاورید که امپراطور حضور او را در شب موعود خواستار گردیده و باید به اعلیحضرت امپراطور معرفی شود.
بنده وضع شرفیابی خود را به حضور امپراطور ، چنان که ذکر آن رفت عرض کردم. خیلی موجب خوشنودی جناب وزیر مختار گشته ، فورا به اتاق دفتر شخصی رفته و یک رشته حمایل با نشان سرهنگی آورده، زیب پیکر این بنده فرمود و یکصد فرانک پول طلا به بنده انعام داد و گفت: چون شاگرد مدرسه هستی، به تو اجازه نمیدهم که از این نشان و حمایل استفاده بکنی مگر در صورتی که از مدرسه عالی با دیپلم مهندسی بیرون بیایی و خیلی اظهار تلطف و مهربانی فرمود.
شب دوشنبه من را به شام سفارت دعوت کرده و بعد از آن من به همراه ایشان به اپرا رفتم و بازگشت به مدرسه و خانه هم با کالسکه سفارت انجام گرفت. تا چهار سال بعد که در پاریس بودم، هر زمستان مرا به مراسم شام تویلری دعوت می نمودند.
در آن شب اول که با هیئت سفارت داخل سالن گشتم، اعلیحضرت امپراطور پس از اظهار محبت به جناب وزیر مختار و یکی یکی اعضای سفارت من را به حضور امپراطوریس معرفی فرموده و گفتند که این همان شاگرد ایرانی است که ملاقات او را آن روز برای شما تعریف کردم. علیاحضرت امپراطوریس پس از اظهار محبت فوق العاده، یکی از دختران نجبا را که از ملتزمین حضورش بودند احضار نمود و مواظبت در رقص و راحت من را به او محول داشت. آن شب بر من خیلی خوش گذشت و در ضمن آداب و رفتار در دربار فرانسه را به دقت آموختم …. [7]
[1] - رجوع کنید به : فرامرز معتمد دزفولی ، تاریخ اندیشه جدید ایرانی ( دفتر اول : آینه آوران و عصر رویارویی با غرب ) ، تهران ، نشر شیرازه ، 1391 ه.ش ، صص 9 - 5
[2] - verdot
[3] - madame de sevigne
[4] - palais de tuilleries
[5] - louvre
[6] - saint – cyr ، دانشکده افسری فرانسه
[7] - میرزا مهدی خان ممتحن الدوله شقاقی ، خاطرات ممتحن الدوله : زندگینامه میرزا مهدی خان ممتحن الدوله شقاقی ، به کوشش حسینقلی خانشقاقی ، تهران ، انتشارات فردوسی ، نشر فرهنگ ، 1362 ه.ش ، صص 90 - 86