ازدواج در ایران دوره صفوی در سفرنامه شاردن

✒️علی سخایی، دانش‌آموخته کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان دانشگاه تهران

 

همانطور که پیشتر گفته شد، در اغلب سفرنامه‌ها به شرایط زندگی روزمره مردم ‌پرداخته می‌شود. سفرنامه شاردن یکی از سفرنامه­‌هایی است که در این مورد اطلاعات درخور توجه بسیاری را در خود جای داده است. یکی از موضوعات زندگی روزمره مردم که توجه این جهانگرد فرانسوی را به خود جلب کرده و آن را در سفرنامه خویش منعکس ساخته است، موضوع ازدواج و طلاق در نزد ایرانیان دوره صفوی است. 

 

شاردن - منبع پانویس ۱

 

در ابتدای این مبحث، شاردن انواع ازدواج در نزد ایرانیان را برمی‌شمارد که از این قرار بوده‌اند: ۱ـ ابتیاع یا کنیز (با پرداخت هزینه خواسته شده از طرف زن، این ازدواج اتفاق می‌افتد) ۲ـ اجاره یا همان صیغه ۳ـ ازدواج بر اساس حکم دین و قانون (عقد شرعی).[۲]

 

نویسنده چنین تصور می‌کرد که عمده مردان ایرانی، یک زن عقدی داشتند و هرگاه که احساس نیاز می‌کردند و به هر تعداد که می‌خواستند، با شرط پرداخت نفقه، کنیز اختیار می‌کردند و در واقع صاحب وی می‌گشتند. هیچ­کس نیز حق دخالت در نوع رفتار مرد با کنیزش را نداشت. در واقع کنیز همواره تحت فرمان صاحب خود بود.[۳] بدین‌­ترتیب کنیزان از حقوق چندانی برخوردار نبودند و همواره ممکن بود در معرض خشونت و تعدی صاحب خود قرار بگیرند و هیچ دادرسی‌ برای ایشان وجود نداشت.

 

اما این نوع ازدواج منافاتی با قوانین و عرف جامعه نداشت. برخلاف تصور، این اقدام مرد سبب بروز اختلاف در خانواده و اعتراض زن عقدی نمی‌گردید.[۴] در واقع در این نوع ازدواج، مرد قطعاً استطاعت مالی مناسبی داشت؛ زیرا در غیر این‌صورت قادر نبود تا اصطلاحاً اندرونی خود را گسترش دهد. از سوی دیگر، فرزندان حاصل از ازدواج با کنیز فرزندان حلال‌زاده شناخته می‌شدند و اگر فرزندی از کنیزی متولد می‌شد، می‌توانست بر فرزندان بعدی مرد - حتی اگر حاصل از زن عقدی وی بودند - ارشد شود، مگر آنکه آن زن عقدی از خانواده‌ای اشراف‌زاده و بلند‌مرتبه می‌بود.[۵]

 

 

روشن است که در طول تاریخ ایران، نسب و جایگاه خانواده بسیار مهم شمرده می‌شد و نجابت و شرافت عموماً از پدر به فرزندان منتقل می‌شد مگر زمانی که خاندان مادری، بلند مرتبه‌تر از خاندان پدری می‌بود. در حقیقت، دختران خانواده‌های اشراف هرگز به کنیزی شخصی در نمی‌آمدند مگر به قهر و جبر.

 

در ادامه نویسنده چنین ذکر ‌کرده است که کنیز شدن یک زن نه تنها امری زشت و دور از انصاف و عدالت نبوده بلکه عملی قابل افتخار نیز تلقی می‌شد، به‌ویژه اگر زن از طبقات پایین‌تری نسبت به مرد بود. به نظر می‌رسد شخص پس از نزدیکی به کنیز خود، اسباب آسایش وی را فراهم می‌کرد و او را از سایر کنیزان جدا می‌ساخت و گاه منزل شخصی برای وی ابتیاع کرده و چنان‌که از او فرزندی پدید می‌‌آمد، جاه و مقام کنیز بسیار بیشتر از سایر کنیزان می‌شد.

 

از این رو امکان داشت آن کنیز، دیگر از تحت این عنوان پَست خارج شده و به مقام همسر رسمی مرد برسد. بدین ترتیب فرزندانش نیز قادر بودند جانشین پدرشان شوند.[۷] از این گزاره چنین برمی‌آید که کنیزان در عین عدم برخورداری از عمده حقوق انسانی حقه خود، تحت شرایطی خاص (از آنجا که فرزند پسر در نزد خانواده ایرانی اهمیت بسیاری داشت چنانچه کنیزی صاحب فرزند پسر می‌شد جایگاه خود را ارتقاء می‌داد)، از برخی حمایت‌ها و پشتیبانی‌های عموماً عرفی برخوردار می‌گشتند. همچنین می‌توان دریافت که خانواده‌های رعایا، کنیز شدن دخترشان نزد اربابان و خان‌ها را افتخاری برای خود بر‌می‌شمردند.

 

شاردن نوع دیگری از ازدواج در ایران، یعنی صیغه را چنین تشریح کرده است که مردان، زنان را عموماً با مهریه‌ای سالیانه اختیار می‌کردند که معمولاً به ۴۵۰ لیره[۸] می‌رسید. شخص خواهان می‌­بایست خانه یا محل اقامت و وسایل آسایش همسر صیغه‌ای خود را فراهم می‌­آورد. خواهان می‌توانست در صورت توانایی برآمدن از پسِ مخارج، هر تعداد که بخواهد زن صیغه‌ای اختیار کند.

 

لازم به ‌ذکر است این نوع وصلت در حضور قاضی شرع برگزار می‌گردید. در واقع این ازدواج به مانند ازدواج دائم عملی صحیح و شرافتمندانه محسوب می‌شد. ممکن بود ازدواج موقت یا صیغه، پیش از اتمام زمان مقرر فسخ گردد. در این صورت شخص خواهان موظف بود تمامی مبلغ خواسته شده از طرف زن صیغه‌ای را به وی بپردازد. آن زن نیز می‌توانست پس از مدت چهل روز (مدت زمان عرفی و شرعی)، با شخص دیگری ازدواج کند.

 

اما گاهی پیش می‌آمد که پس از اتمام موعد مقرر ازدواج موقت، با توافق طرفین این ازدواج تمدید می‌شد.[۹] مشخص است در این نوع ازدواج،‌ زن از حقوق بسیار بیشتری نسبت به نوع کنیز برخوردار بود و برتر از کنیز محسوب می‌‌شد. این نوع ازدواج عمدتاً شبیه عقد رسمی بود که در ادامه به آن می‌پردازیم و تنها در مدت زمان با آن تفاوت داشت.

 

از سوی دیگر، زن صیغه‌ای عموماً مربوط به مردان طبقه متوسط بود و افراد نجیب‌زاده کمتر از اینگونه زنان اختیار می‌کردند، چرا که در شأن خود نمی‌دیدند به زنی که دیگران از او کام گرفته‌اند نزدیک شوند. ولی اگر فرد نجیب‌زاده از زنی خوشش می‌آمد و می‌خواست که با وی باشد، او را به صورت ۹۹ ساله اجاره می‌کرد. بدین­‌شکل، بدون اینکه وی را به ازدواج خود درآورد و همسر رسمی خود قرار دهد، از او بهره می‌برد.

 

معمولاً کسانی این نوع ازدواج را انجام می‌دادند که علاوه بر نسب بالای خود، همسر عقدی­شان از نجیب‌زادگان و اشراف ­‌بود. اما مردان فقیر کمتر از این نوع زنان اختیار می‌کردند چرا که متحمل هزینه‌هایی می‌شدند که برای فقرا سنگین بود.[۱۰]بدین خاطر، این نوع ازدواج‌ها اغلب مربوط به مردان طبقه متوسط بود که هم از پس مخارج همسر صیغه‌ای خود بر می­‌آمدند و هم از طرف دیگر، برخلاف بزرگ‌زادگان، صیغه را چندان دون شأن خود نمی‌پنداشتند. 

 

شاردن ازدواج رسمی و عقدی ایرانیان را بسیار شبیه یهودیان دانسته است و تنها در جزئیات میان آنان تفاوت دیده است. وی چنین گزارش می‌دهد که بر طبق قوانین شرعی ایرانیان، هر فرد می‌تواند حداکثر چهار زن قانونی داشته باشد. بیش از این تعداد خلاف عرف و قوانین کشور بوده است؛ اما مردان ایرانی معمولاً یک زن قانونی اختیار می‌کردند و این بدان سبب بود که حرمت حریم خانه خود را حفظ کنند، چرا که تعدد زوجات قانونی (منکوحه) سبب بی‌نظمی و مشقات در امور خانه و خانواده می‌گردید.

 

از سوی دیگر، هزینه ازدواج در ایران زیاد بوده و تنها افراد متمکن به این أمر اقدام می‌ورزیدند[۱۱] و باقی افراد که بنیه مالی ضعیف‌تری داشتند، زنی را صیغه‌ خود می‌کردند و یا از روسپیان استفاده می‌کردند.[۱۲] طبق این گزارش روشن است که میزان ثروت مردان در نوع ازدواج آن‌ها کاملاً تأثیرگذار بوده است. بعلاوه، ازدواج رسمی برای طبقات فرودست دشواری‌های خاصی داشت که به راحتی میسر نبود، چرا که در کنار هزینه‌های زیاد مراسم‌ گوناگون ازدواج، مهریه نسبتاً سنگینی از داماد طلب می‌شد که عمل ازدواج را دشوار می‌کرد. البته بدیهی­ است که تمکن مورد نیاز برای ازدواج رسمی در هر طبقه اجتماعی متفاوت بود. 

 

در ادامه شاردن مطالب شگفت انگیزی از جزء به جزء نحوه خواستگاری، وصلت طرفین و مراسم عقد و همچنین اتفاقات آن ارائه ‌کرده است. از آن‌جا که دختران از ۷ سالگی به بعد چادر به سر می‌کردند و چندان بیرون از خانه و پیش چشم مردان دیده نمی‌شدند، گاهی زنان فامیل آن‌ها را در کودکی دیده و برای پسران خود نشان می‌کردند.

 

پس از آن که پسرشان به سن ازدواج می‌رسید، مادر یا سایر زنان فامیل به خانه دختر موردنظر می‌رفتند و پس از بررسی دختر، وی را برای پسر توصیف کرده و بدین‌­ترتیب پسرها به‌طور ندیده و بر اساس توصیف زنان، دختر موردنظر را خواستگاری می‌کردند.[۱۳] در واقع در ایران، معمولاً زنان مقدمات ازدواج را با گفت‌و‌گو‌هایشان فراهم می‌کردند و قرارها را می‌گذاشتند. درصورت موافقت خانواده دختر، تاریخ مراسم خواستگاری تعیین می‌شد.

 

در این مراسم نمایندگان طرفین (ریش‌سفیدان و بزرگان خانواده) ابتدا با هم صحبت می‌کردند. چون مردان به هیچ وجه نمی‌توانستند روی دختر موردنظر را ببینند، بنابراین خانواده خواستگار با خانواده وی صحبت می‌کردند. پس از اینکه قرارهای اولیه گذاشته می‌شد خانواده‌ها به همراه اقوام در خانه دختر جمع می‌شدند، آنگاه داماد به خانه دختر رفته و مورد استقبال پدر وی قرار می‌گرفت و به جمع میهمانان می‌پیوست. سپس پدر دختر از محل خارج می‌شد چرا که رسم بر این بود که پدر دختر در مراسم عقد دختر خود نباشد تا بدین­‌ترتیب داماد احساس راحتی داشته باشد.[۱۴]پس از مقدمات و مراحل بسیار، نوبت به مراسم عقد می‌رسید.

 

در مرحله بعدی، عروس همراه چند زن در اتاقی مشرف به محل عقد حضور پیدا می‌کرد. درِ این اتاق نیمه باز بود و یا به وسیله یک پرده از محل اجتماع خانواده‌ها برای عقد جدا می‌شد. پس از انجام قول و قرارها، ابتدا نماینده داماد برمی‌خواست و به مقابل اتاق عروس می‌رفت و پس از معرفی خود به عنوان نماینده داماد در آن مراسم، شرایط ازدواج مثل مهریه را به عروس گوشزد کرده و وی را همسر رسمی مرد اعلام می‌کرد. آنگاه نماینده عروس برخاسته و به مقابل اتاق عروس رفته و از طرف خانواده عروس اقدامات نماینده داماد را تکرار می‌‌کرد تا در نهایت نوبت به عاقد می‌رسید.

 

اگر طرفین ازدواج از خاندان‌های بلند مرتبه ­بودند، عاقد را از روحانیون بلند مرتبه انتخاب می‌کردند؛ به­‌طوریکه حتی می‌توانست شیخ‌­­الاسلام کشور که منسب قاضی­‌القضاتی را در اختیار داشت نیز باشد. در نتیجه افراد طبقات پایین جامعه، روحانیون و فقهای محلی یا اصطلاحاً مُلّا را به مجلس خود دعوت می‌کردند.[۱۵] وی به مقابل اتاق عروس رفته و از او رضایتش از قول و قرار‌های بیان شده توسط طرفین مراسم را جویا می‌شد.

 

خیلی نادر بود که در آن هنگام عروس اعلام عدم رضایت کند و معمولاً رضایت خود را با گفتن بله ابراز می‌کرد، سپس از داماد نیز همین پرسش را مطرح می‌کرد و پس از تأیید وی، عقد میان طرفین جاری می‌شد. آنگاه عقدنامه را مهر کرده و شاهدان نیز ذیل عقدنامه به‌وسیله مهر و امضاء تصدیق خود را مکتوب می‌کردند. تعداد شاهدان می‌­بایست حدوداً ده نفر می‌­بود و هرچه تعداد شاهدان و تصدیق آن‌ها ذیل عقدنامه بیشتر می‌شد، آن وصلت از اعتبار بیشتری برخوردار می‌گشت. از سوی دیگر به جهت اطمینان عروس از پرداخت مهریه، عقدنامه در دست عروس باقی می‌ماند.[۱۶]

 

در این گزاره اهمیت ضمانت و رسمیت بخشیدن به ازدواج در خانواده ایرانی کاملاً مشهود است. در واقع عقدنامه یک سند رسمی کاملاً محکم بود که در تنظیم آن نهایت دقت به‌ عمل می‌آمد. تازه پس از این مرحله بود که داماد می‌توانست عروس خود را ببیند. این مسئله جایگاه مفهوم محرم و نامحرمی را در میان ایرانیان آن دوره بیان می‌کند که امروزه این گزارش‌ها در میان بخش بزرگی از مردم ایران باعث شگفتی می‌شود. شاردن این‌چنین گزارش کرده است که مردان معمولاً بخش مهمی از دارایی‌های خود را مهر همسر خود می‌کردند و جدا از آن، هدایایی را به منزل عروس می‌فرستادند. در ادامه توصیفات جالبی را از مراسم مفصل ازدواج تشریح می‌کند که بر طبق آن، مجلس عروسی در منزل داماد برگزار می‌شد و معمولاً تا ۱۰ روز ادامه می‌یافت و در روز دهم، جهیزیه عروس به خانه داماد منتقل می‌شد.[۱۷]

 

مقدار این جهیزیه با توجه به ثروت خانواده عروس و رتبه خانوادگی وی متغیر بود. جهیزیه عروس در خانواده‌­های توانمند معمولاً به وسیله چهارپایان و با همراهی کلفت‌ها و نوکر‌ها و رقص و آواز به خانه داماد منتقل می‌شد. گویا خانواده‌های ثروتمند‌تر از شتر برای حمل جهیزیه عروس استفاده می‌کردند.[۱۸]

 

خانواده عروس همواره تلاش می‌کرد تا جهیزیه دختر خود را با شکوه هرچه بیشتری به خانه داماد برساند. حتی گاهی پیش می‌آمد که از صندوق‌های خالی استفاده می­‌کردند تا جهیزیه سنگین به‌نظر آید و بدین­‌شکل موجب برانگیختن حس حسادت و رشک در بینندگان و اقوام خود شوند و لذا برای خود کسب اعتبار کنند. آنگاه به هنگام شب، عروس را بر کجاوه‌ای که بر روی شتر قرار داده شده بود سوار کرده و به منزل شوهر می‌بردند.

 

البته همانطور که گفته شد، اگر خانواده عروس چندان ثروتی نمی­‌داشت، در این مورد نیز از سایر چهارپایان استفاده می‌شد. گاهی هم پیش می‌آمد که عروس را پیاده به خانه شوهر خود ببرند. عزیمت به خانه شوهر با مشایعت نوازندگان و زنان فامیل که شمع روشن در دست داشتند انجام می‌شد. عروس نیز کاملاً پوشیده بود، به‌طوری که هیچ جزئیاتی از وی مشخص نمی‌گشت. به‌نظر می‌رسد این اقدام علاوه بر جنبه‌های دینی، از آن‌ ­جهت بود که از حسودان و جادوگران آسیب و ضرری به عروس وارد نشود. سپس عروس را از کجاوه یا چهارپا پیاده کرده[۱۹] و همراهان با رقص و آواز وی را تا حیاط خانه داماد همراهی می‌کردند.

 

حدود یک ساعت رقص و آواز در حیاط خانه داماد ادامه پیدا می‌کرد و پس از آن یک یا دو زن عروس را به حجله داماد هدایت کرده لباس عروس را از تنش خارج و لباس خواب بر تنش ‌کرده و بستر را مهیای شب اول زفاف می‌کردند. سپس داماد با همراهی یک یا چند پیرزن یا خواجه به حجله می‌رفت. تا زمانی که داماد به حجله برسد شمع‌ها خاموش می‌شدند، آنگاه وی را آماده هم‌بستری با عروس می‌کردند.[۲۰] در میان اعیان رسم بود که عروس پس از انعقاد عقد، برای به حجله رفتن درنگ می‌کرد.

 

این تأخیر نشان از ناز و عشوه عروس برای داماد و همچنین سخت به دست آمدن او برای داماد بود،[۲۱] هرچه عروس از خانواده بلند مرتبه‌تری می‌­بود، مدت زمان بیشتری را از همسر خود دوری می‌کرد، این رسم عموماً در میان خانواده‌های اشراف‌زاده و اعیان وجود داشت. در بخش مراسم ازدواج و جهاز بردن به خانه داماد، نویسنده جایگاه مراسم ازدواج و شادی در آن را به دقت وصف کرده و روشن ساخته است که این مراسم تا چه حد در نزد خانواده‌های ایرانی اهمیت داشت که تلاش می­‌کردند هرچه باشکوه‌تر برگزار شود.

 

در مورد فراهم نمودن جهازیه دختر نیز همین تلاش صورت می­‌گرفته است، به‌­ویژه که میزان و مقدار جهاز باعث ترفیع جایگاه عروس و خانواده او در میان خانواده و اقوام خود و داماد می­‌شد. این دیدگاه در میان خانواده‌های ایرانی تاکنون وجود دارد.

 

منبع: پانویس ۲۲

 

در ادامه شاردن به سنّتی مختص طبقات پایین جامعه که دچار فقر و یا کمبود دارایی بودند اشاره ­کرده است. بدین­‌صورت که اگر بر داماد مهریه‌ای سنگین قرار داده می‌شد که میزان آن بیش از توان وی می‌بود، به منظور کم کردن مهریه، زمانی که زن عقدی‌اش برای اولین بار وارد خانه می‌شد، داماد درب را بسته و می‌گفت گران است. این اقدام سبب بروز اختلافات میان خانواده زن و شوهر و دعوای طرفین نیز می‌گشت. اما از آنجا که متارکه و بازگشت دختر به خانه پدر باعث خجالت و سرافکندگی خانواده دختر می‌شد، مقداری از مهریه را کسر کرده و دختر در خانه شوی خود باقی می‌ماند.[۲۳]

 

گویا در آن دوران نیز در میان ایرانیان بازگشت زن از خانه شوهرش به قصد متارکه، عملی ننگین محسوب می‌شد. به­ همین­‌خاطر، خانواده‌ها به‌ویژه خانواده عروس، با مصلحت­‌اندیشی حداکثر تلاش خود را به کار می‌بستند تا دچار چنین سرافکندگی‌ای نشوند.

 

اگر متارکه انجام می‌پذیرفت و دختر به خانه پدر بازمی‌گشت، به احتمال بسیار آن دختر مورد بدبینی جامعه قرار می‌گرفت و در نتیجه دیگر مردی به جهت عقد رسمی از وی خواستگاری نمی‌کرد. این موضوع، امروزه نیز تحت عنوان "نام­‌گذاری بر دختر مردم" وجود دارد.نویسنده گریزی هرچند کوتاه به مسئله طلاق در میان ایرانیان زده است و توضیحاتی در آن باب ارائه نموده است. در واقع کاملاً مشهود است که مقدمات و مراسم‌ ازدواج برای نویسنده بسیار جالب‌تر از طلاق و شرایط مربوط به آن بوده است. 

 

شاردن چنین گزارش داده است که طلاق در حضور یک روحانی انجام می‌گرفت که خطبه مربوط به آن را جاری می‌ساخت. هرکدام از زن و مرد می‌توانستند تقاضای طلاق کنند. اما اگر زن درخواست طلاق می‌داد، باید مهریه خود را بر مرد می‌­بخشید تا مرد طلاقش دهد. این در حالی بود که از دیدگاه ایرانیان درخواست طلاق زن بر مرد ننگ‌آور است. به‌ویژه اگر مرد از خانواده‌ای بلندمرتبه می‌بود، مرگ را به درخواست طلاق زن ترجیح می‌داد. اما طلاق برای مردم معمولی نیز سختی خود را داشت، چرا که مرد می‌­بایست مهریه را تمام و کمال به زن می‌پرداخت. بنابراین گاهی پیش می‌آمد که شوهر همسر خود را آزار می‌داد تا وی تقاضای طلاق دهد و اینگونه مرد از پرداخت مهریه معاف شود.[۲۴]

 

به‌نظر می‌رسد طلاق در میان ایرانیان اتفاقی معمول نبود و به‌ ندرت دیده ‌می‌شد. از سوی دیگر مشهود است که مهریه زن حق شناخته شده وی محسوب می‌گشته و وی می‌توانسته هر زمان که اراده کند آن را مطالبه کند اما چندان قطعیتی وجود نداشت که زن به حق خود در این مورد برسد به‌‌ویژه اگر مرد فقیر و نادار می­‌بود. در این میان نکته‌ای که در جامعه ایران دوره صفوی سبب تعجب نویسنده گردیده است، نکوهیده بودن معاشرت زنان مطلقه با مردان بوده است.[۲۵]

 

در نهایت پیداست که ازدواج در ایران آن روزگار امری با مقدمات و مراحل بسیار بوده است و خانواده‌ها با دقت و وسواس خاصی تلاش می‌کردند تا آن مراحل را بر طبق سنّت و عرف موجود در جامعه انجام دهند. به هیچ‌ وجه مرسوم نبود که مردان بیرون از محیط خانواده اقدام به ازدواج کنند و این مسئله همواره با کسب اجازه بزرگان خانواده‌ها و تحت نظارت آن‌ها انجام می‌شد. به طور کلی مشهود است برخی سنن و رسوم ازدواج و طلاق در ایران دوره صفوی با دگرگونی‌هایی تا به امروزه امتداد یافته است.

 

 

 


[1] www.iranketab.ir

[2] شاردن، ژان، ۱۳۳۵، سیاحتنامه شاردن (دائرةالمعارف تمدن ایرانی)، با حواشی و تعلیقات و توضیحات لغوی و تاریخی و فرهنگ اصطلاحات و فهارس، اعلام و تصاویر عتیق و باستانی، جلد اول، ترجمه محمد عباسی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی امیرکبیر، صفحه ۳۳۸.

[3] همانجا، ۳۴۲

[4] همانجا

[5] همانجا

[6] www.esam.ir

[7] همانجا، ص ۳۴۰

[8] واحد پول بریتانیا و برخی دیگر از کشورهای جهان

[9] همانجا، ص ۳۴۰

[10] همانجا، ص ۳۴۲

[11] همانجا، ص ۳۴۱

[12] همانجا، ص ۳۴۲

[13] همانجا، ص ۳۵۰

[14] همانجا، ۳۴۳

[15] همانجا

[16] همانجا، ص ۳۴۴

[17] همانجا، ص ۳۴۵

[18] همانجا، ص ۳۴۶

[19] همانجا

[20] همانجا، ص ۳۴۷

[21] همانجا

[22] www.kojaro.com

[23] همانجا، ص ۳۴۹ و ۳۵۰

[24] همانجا، ص ۳۵۳

[25] همانجا، ص ۳۴۱