قصه پرغصه موسیقی و موسیقیدانان ایرانی شاهنامهای است بیپایان و یکی از پرآوزهترینِ این قصهها از آنِ بهمن رجبی، نوازنده شهیر تنبک دوران ما است. اگر چنانکه حسین تهرانی خود میگفت، تنبک را به سان صفری از این سوی اعداد به آن سوی انتقال داد تا در اذهان و حافظه موسیقایی «محسوب» شود، سرآغاز سترگ دیگر در تاریخ تنبکنوازی از آن بهمن رجبی و جد و جهد و مداومتها و پایداریهای او بود.
او نه تنها یک چهره تأثیرگذار در هنر تنبکنوازی، بلکه در زمره منتقدین تندوتیز موسیقی و جامعه ایرانی محسوب میشود که با بیان آتشین و زبان نیچهوار خود به مصاف مفروضات مسلم انگاشتهشده و قواعد رایجِ پذیرفتهشده جامعه موسیقی در ایران میرفت؛ واقعیتِ زشتیها و ناپسندیهای جامعه موسیقی را که در پس پردهای ملبس به جامهای بهظاهر نیکو و «فرهنگی» نهان شده بودند را آشکار و عریان میکرد. با زبانی آتشین، منطق غالب جامعه و موسیقی را به نقد صریح خود میکشید. همین باعث شد که علیرغم تأثیر ژرفش در تاریخ موسیقی و تنبک، در حاشیه جامعه موسیقی قرار گیرد؛ جایگاهی که خود یکه و تنها بر بودن در آن همواره بالیده، چراکه خود را حامی روایت و واقعیتهای پوشیدهمانده، محرومین و صداهای حاشیهای میداند و از تعارفات رایج بری.
از این روست، که در هیچ دورهای از مواهب قدرت و مکنت و ثروت برخوردار نشد و همواره حقیقت و مردم را بر قدرت و جایگاه ترجیح داد. او در جامعه موسیقی ایران یادآور تمثیل کشتی دیوانگانِ «تاریخ جنون» میشل فوکو است که از شهری دیگر آمده بود؛ یک دیگری که منطق و بیان درستش در تاریخ غالبِ شنیدن موسیقی ما شنیده نمیشد؛ منطق و بیانی که بر روایت و روایتگران غالب گران میآمد؛ پس نه تنها نمیفهمیدندش؛ نمیشنیدندش، بلکه حاشیهنشینش هم میکردند. امّا گواه حقانیتش همانا هنر والای اوست و البته روایت متفاوتش.
پویا نکویی
فارغالتحصیل اتنوموزیکولوژی (موسیقیشناسی)، دانشگاه تهران