تاملی در برنامه درسی جدید رشته تاریخ در مقطع کارشناسی - یادداشت اول

✒️امید غیاثی, دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه تهران

 

 

برنامه درسی رشته تاریخ در مقطع کارشناسی، با مشارکت برخی از استادان شناخته‌­شده دانشگاهی دچار تحول گردید و برنامه جدید منتشر شد. موضوعی که باید آن را به فال نیک گرفت، با تذکر به این نکته که این تغییر و تحول باید همچنان گشوده بماند، در میانه بحث و گفتگوی اهل تاریخ قرار گیرد و زوایا و خبایای آن را باید بتوان به محک چشم‌­اندازهای گوناگون زد.

 

اهمیت این نکته از آن‌­جایی بیشتر آشکار می­‌گردد که نقد این برنامه و نشان دادن نکات مثبت و منفی، می­‌تواند در تحول آتی برنامه‌­های درسی در دو مقطع ارشد و دکتری سودمند باشد. بر همین اساس، نگارنده بر آن است تا چند نکته در باب این تحول را برجسته کند و با مخاطبان در میان بگذارد. بیان این نکته نیز لازم است که نقدها ناظر به خود برنامه است و نگارنده به این نکته واقف است که محدودیت­‌ها و سیاست­‌گذاری­‌هایی وجود دارد که ممکن است دست استادان و دست‌­اندرکاران این تحول را بسته باشد.

 

یکی از نکات به زعم نگارنده مثبتی که در نگاه نخست، در برنامه جدید به چشم می‌­آید، ساده‌­تر کردن اسامی طولانی و گاه زائد برخی دروس است. از این نکته ظاهری و کم و اضافه کردن برخی واژه­‌ها در اسامی دروس که بگذریم، اضافه شدن سرفصل­‌هایی جدید جلب توجه می­‌کند. درس­‌هایی که با توجه به پیشرفت­‌ها و تحولات یکی دو سده اخیر در جهان مدنظر قرار گرفته‌­اند، مانند درس جدید«تاریخ و رسانه» و یا «تاریخ علم و فناوری». برخی درس­‌های جدید نیز احتمالا به قصد ارتباط بیشتر رشته تاریخ با بازار کار و ظرفیت­‌های شغلی این رشته طراحی شده‌­اند، نظیر «موزه‌­داری و گردشگری تاریخی». بعد از این نکات مثبت،تغییراتی در برنامه مشاهده می‌­شود که ابهام دارد.

 

به عنوان نمونه، درس مهمی که برای دانشجویان کارشناسی در باب روش طراحی شده بود، در برنامه جدید با تغییر ظاهری در نام همچنان قرار دارد، اما درس دیگری نیز اضافه شده است با عنوان «روش­‌ها و فنون آموزش و فراگیری تاریخ». قاعدتا باید منتظر نظر طراحان در این باب ماند، تا ببینیم سرفصل­‌های این دو درس چه نسبتی با هم دارند و قرار است چه چیزی را در آموزش مباحث روش­‌شناختی برای دانشجویان ارتقا دهد.

 

به زعم نگارنده، بحث روش از آن­جا مهم‌­تر خواهد بود که باید دید این تغییر با هر ذهنیتی که انجام گرفته است، در مقاطع بالاتر چگونه بروز خواهد یافت؟ آیا در دوره‌­های ارشد و دکتری، به ترتیب، بر دانش روش­‌شناختی دانشجو اضافه خواهد شد؟

 

بنابراین مسئله اصلی به نظر نگارنده در بحث روش­‌شناختی، علاوه بر گنجانده شدن واحد­های جدیدتر، تفاوت معنادار محتوای این درس، بصورت پلکانی در مقاطع مختلف خواهد بود و نه این­که یک درس و یک محتوا را بخواهیم در سه مقطع تکرار کنیم، و مثلا تنها در نام آن را در مقطع دکتری تغییر دهیم. در برنامه کنونی مقطع دکتری، درس«روش تحقیق پیشرفته» قرار دارد که باید دید در برنامه جدید و تحول آن، نسبت این درس با درس­‌های روش تحقیق در دوره‌­های کارشناسی و ارشد چگونه در نظر گرفته خواهد شد.

 

در باب تاریخ‌­نگاری و مکاتب جدید نیز درسی به برنامه اضافه شده است که قطعا مفید فایده خواهد بود، چنانکه درس­‌هایی نیز برای آشنایی دانشجویان با تاریخ اندیشه سیاسی غرب و مطالعات غربی درباره ایران و اسلام به برنامه افزوده شده‌­اند. یکی از نقاط ضعفی که در برنامه جدید به چشم می­‌‌خورد، حذف درس «تاریخ بیزانس» است. طراحان با حذف این درس و به نوعی ادغام آن با درس «تاریخ یونان و روم»، درسی با عنوان «تاریخ اروپا در دوران باستان» در برنامه گنجانده‌­اند.

 

نقطه ضعف این ادغام آن است که به یک اعتبار ­می‌­توان بیزانس را ذیل تمدن یونان و روم باستان فهمید، اما اهمیتی که تاریخ بیزانس در وجوه مختلف، از جمله روابط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی  با تاریخ ایران، چه پیش و چه پس از اسلام داشته است، لزوم مستقل بودن آن و توجه کامل را طلب می­‌کند.

 

افزون بر این، در بحث در باب تمدن یونان و روم نیز مشکل بتوان گفت در برنامه قبلی حق مطلب ادا شده است، و اکنون تاریخ بیزانس را نیز بر آن افزوده و در یک درس گنجانده‌ایم. در نظر داشته باشیم که وقتی از تاریخ اروپا در دوره باستان سخن می­‌گوییم، تاریخ بیزانس را چگونه می­‌توان در دوره باستان در نظر گرفت؟ تمدنی که بخش عمده‌­ای از تاریخ حیاتش در سده‌­های میانه تاریخ اروپا قرار می‌­گیرد.

 

نکته مهم دیگری که باید آن را برجسته نمود، عدم توجه به مباحث«تاریخ مردم» در برنامه جدید است. به‌­رغم این­که تلاش شده است با افزودن درس­‌هایی نظیر «تاریخ تحولات اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی ایران در دوران باستان»، به تاریخ غیرسیاسی نیز توجه شود، اما این نقد بر این برنامه وارد است.

 

نخست آن­که در عنوان‌­های این­‌چنینی این خطر همواره وجود دارد که به­‌دلیل سیطره همه‌­جانبه و طولانی‌­مدت تاریخ سیاسی­‌محور، محتوای درس در تاریخ سیاسی مستحیل شود، و از درس تنها نامی باقی بماند. علاوه بر این، وقتی ما آثاری مانند «تاریخ مردم ایران» از استاد زرین­‌کوب فقید داریم، می­‌توانستیم با همین عنوان، درسی در برنامه قرار دهیم.

 

دانشجویی که تنها با تاریخ سلسله­‌ها، پادشاهان و سیاستمداران مواجه شده است، توانایی فهم نسبت میان حاکمان و مردمان در طول تاریخ برایش سخت می­‌شود و در  درک مباحثی مانند ساختار «دولت-ملت» ها و چگونگی کاربست و تحولات این مفاهیم مدرن و بسیار کاربردی در تاریخ ایران، درمی­‌ماند.

 

این واحد درسی می­‌توانست تا حدی این خلا را پر کند. علاوه بر این، طراحی درس تاریخ مردم، به یکی از اهداف اشاره شده در میان سیاست‌های کلی برنامه کمک شایانی می‌کند. بحث درباره هویت و افزایش وفاق و آگاهی ملی. وقتی از تاریخ مردم ایران سخن می­‌گوییم، می‌­توانیم نشان دهیم که «ایران» کجاست؟ و هویت مردمان امروزش چگونه تکوین یافته است؟ این غفلت در باب هویت در برنامه جدید به چشم می­‌خورد و فکری برای آن نشده است. پیشنهاد نگارنده حتی این نکته مهم را در بطن خود دارد که می­‌توانستیم درسی با نام «هویت مردم ایران» در برنامه بگنجانیم.

 

در دوره‌­ای که تحولات منطقه‌­ای و جهانی، به سمت و سویی می­‌رود که گاه فرهنگ متکثر و در عین حال یکپارچه ایرانی بنا بر مقاصد خاص هدف گرفته می­‌شود، بتوانیم حداقل به دانشجویان رشته تاریخ نشان دهیم که چرا شما از مناطق مختلف و با زبان­‌های مادری شاید متفاوت، ایرانی هستید و در سرنوشت همدیگر شریکید؟ بتوانیم نشان دهیم چرا تنش­‌هایی که بر گسل­‌ها دست می­‌گذارند و می خواهند تاریخ ایران و مردمش را تاریخ تحمیل فرهنگ و سیاست یک نژاد! بر نژادهای دیگر معرفی کنند، بی­‌پایه‌­اند؟

 

پیشنهاد نگارنده آن است که برای نیل به این منظور، علاوه بر درس تاریخ مردم ایران و یا تاریخ هویت مردم ایران، «شاهنامه» فردوسی خود ظرفیت آن را دارد که به عنوان یک درس دو واحدی در برنامه گنجانیده شود.

 

دانشجوی تاریخ، در مواجهه با شاهنامه و جهان فردوسی، می‌­توانست دریابد که تاریخ ما فقط تاریخ شاهان و سران نیست، و مردمانی چون کاوه آهنگر، پهلوانانی چون رستم و زنانی چون گردیه چگونه می‌­توانند نقش­‌آفرینی کنند. می‌­توانست دریابد که چرا هویت ایرانی و تداوم آن نژادی نیست و چرا بزرگترین شاهان ایران مانند کیخسرو و یا بزرگترین پهلوانان ایران مانند رستم، دورگه هستند و نژاد خالصی از ایرانیان وجود ندارد. ما در امتداد یک فرهنگ متکثر هستیم که همه وجوه متکثر، تعینشان را به سطح وحدت رسانده‌­اند.

 

آن موقع بود که دانشجو بعد از گذراندن دو واحد شاهنامه می­‌توانست دریابد که تبلیغات ضدایرانی که بر پایه شقاق و دشمنی میان مردم ایران طرح شده است، چقدر بی‌­پایه است و در برابر کسانی که ممکن است نوعی ناسیونالیسم نژادی و افراطی مراد ­کنند، چه در میان ایران‌گرایان و چه قوم‌گرایان، او با کمک فردوسی مجهز به دانش تاریخ شده بود.

 

نکته­ دیگری که از بحث شاهنامه وام می­‌گیرم و کمبود آن را برجسته می‌­کنم، نبودن درسی برای بررسی تاریخ زنان در ایران است. اگر بتوان این درس را گنجاند، علاوه بر اینکه غفلتی تاریخی در باب جایگاه زنان در تاریخ ایران را تا حدی جبران می­‌کردیم، می­‌توانستیم افراط نظریه‌­های فمنیستی و بدفهمی­‌هایی که در برخی آرا و نظریات آنها وجود دارد را به دانشجو بیاموزیم.

 

نکته آخر نگارنده بر چند کمبود دیگر متمرکز است، که بویژه در حوزه نسبت تاریخ و مطالعات میان رشته‌­ای قرار دارد. خوشبختانه در برنامه جدید، درسی با همین منظور گنجانده شده است، که به نظر می‌­آید بنا دارد اهمیت این نسبت را آموزش دهد، چرا که درس‌­هایی مانند تاریخ و جغرافیا و یا تاریخ  و باستان‌­شناسی و...در برنامه وجود دارد.

 

با وجود این، نکاتی مهمی وجود دارد که می‌­توانست این برنامه را تقویت کند. برای این منظور، نگارنده مقایسه‌­ای با برنامه رشته تاریخ در دانشگاه شیراز، پیش از انقلاب، انجام داده است.

 

در برنامه مذکور که در وبسایت دانشگاه شیراز و در بخش تاریخچه گروه می­‌توان مشاهده کرد، سرفصل‌­های مهمی به چشم می­‌خورد. 6 واحد زبان فارسی و 14 واحد زبان انگلیسی که در ذیل دروس عمومی قرار گرفته بودند. 12 واحد فرانسه یا عربی یا آلمانی (و یا باز انگلیسی)، 3 واحد ریاضی و 8 واحد علوم پایه، که در ذیل دروس الزامی قرار گرفته بودند، و  12 واحد از دروس سایر رشته­‌های مرتبط مانند جامعه‌­شناسی،علوم سیاسی یا روان­شناسی که ذیل دروس انتخابی قرار داشته‌­اند.

 

اگر این برنامه مربوط به چند دهه پبش را با برنامه کنونی مقایسه کنیم، در می­‌یابیم که چه امکانات و ظرفیت­‌هایی در آموزش دانشگاهی تاریخ فوت شده است. عدم توجه به زبان‌­های علم در دوران جدید، نکته منفی برای این برنامه است.

 

همه آگاه­اند که در رشته تاریخ، متاسفانه سطح زبان دانشجویان در یک نگاه کلی نازل است و در مقاطع بالاتر مانند دکتری، مشاهده می‌­کنیم که برخی دانشجویان حتی از اخذ یک مدرک زبان ساده که پیش‌­نیاز گذراندن آزمون جامع است، عاجزند، چه برسد که بخواهند به عنوان یک پژوهشگر با متون و پژوهش‌های تاریخی به زبان‌های دیگر مواجه شوند.

 

درباب درس­‌های علوم پایه و ریاضیات نیز به نظر نگارنده بسیار جالب است که در برنامه پیشین دانشگاه شیراز، این واحدها ذیل دروس الزامی بوده‌­اند. واحدهایی که می‌­تواند ذهن عموما غیرمسئله پرداز دانشجویان در رشته­‌های علوم انسانی را به سمت مسئله­‌مندی و همچنین مباحث منطقی و تجزیه و تحلیل مسائل سوق دهد.

 

در وضعیت اکنونی، بدون هیچ آموزشی، تنها بخشی با عنوان «استعداد تحصیلی» در کنکور مقطع دکتری وجود دارد که ناکافی به نظر می‌­رسد. در مورد دروس میان­‌رشته‌­ای، همان‌گونه که مشاهده می­‌شود، در برنامه پیشین دانشگاه شیراز، دروسی که خود دانشجویان رشته­‌های مرتبط دیگر، در برنامه درسی خود می­‌خواندند، برای دانشجویان در نظر گرفته شده بود.

 

بنابراین به‌­رغم این­که در برنامه جدید، درسی درباره اهمیت مطالعات میان­‌رشته‌­ای در تاریخ قرار داده شده است، می­‌توانستیم چنین داد و ستدی با رشته­‌های دیگر را داشته باشیم و برخی از درس­‌های گروه­‌های تاریخ نیز، عینا در برنامه درسی رشته­‌های مرتبط گنجانده شود. امری که البته نگارنده آگاه است، نیاز به تشکیل و اثرگذاری یک اتاق فکر میان­‌رشته­‌ای، در سطح رشته­‌های مرتبط علوم انسانی دارد.

 

نکته آخر نگارنده، به آغاز این نوشتار و بحث درباره ضرورت بازاندیشی در برنامه درسی مقاطع بالاتر برمی­‌گردد. در برنامه جدید، دروس مهم و جالبی گنجانده شده است که جای تقدیر دارد، از جمله «تاریخ شفاهی» و یا «سندپژوهی و مطالعات آرشیوی». درس­‌هایی که با هدف آشنایی دانشجویان با مباحث پایه­‌ای، از جمله شناخت کاغذ،سند، خطوط، سکه و..طراحی شده‌­اند.

 

با وجود این، نگارنده بر آن است که دروس مرتبط با این آشنایی باید در مقاطع کارشناسی و تا حدی ارشد قرار داده شود. در واقع، یک دانشجوی تاریخ باید بتواند پس از طی دوره­‌های کارشناسی و ارشد، در دوره دکتری از آموزه­‌های قبلی خود در همه زمینه­‌های نام­برده استفاده کرده و به یک پژوهشگر بدل شود.

 

برنامه درسی در دوره دکتری، باید نسبتی مهم با اندیشیدن داشته و مهارت­‌ها باید در مقاطع قبلی کسب شده باشد. اگر بتوان چنین مسیری را هدف گرفت، می‌­توان امیدوار بود که در آینده با جریان­‌های جدید در تاریخ‌­نگاری ایران مواجه شویم. دانشجویانی که در نهایت به مورخان متفکر بدل شوند و در آینده ایران، نقش بازی کنند.