✒️ محمدحسین پیوند، دانش آموخته رشته تاریخ در مقطع کارشناسی در دانشگاه تهران و علاقهمند به تئاتر و نمایشهای ایرانی
رویینه دژ! تویی پاداش سالیان پای چراغ دانش سوختن! پس راههای ناهموار خود را بر من نمایان کن.
کارنامه بندار بیدخش- بهرام بیضایی
جشنواره شاهسوزی یا دیبمهر یا مغکشی (بررسی خطای شناختی بهرام بیضایی)
کتاب نمایش در ایران بهرام بیضایی که در سال 1344 شمسی برای اولین بار چاپ و منتشر شد، تقریباً اساسیترین منبع مطالعه نمایشهای ایرانی برای دانشجویان رشته هنر بوده و اکنون نیز هست. بیاغراق میتوان گفت این کتاب برای اولین بار روش پژوهش در تئاتر و نمایشهای ایرانی را به محققان فارسی زبان معرفی کرده است.
تا پیش از ترجمه هوشنگ آزادیور از سه جلدی تاریخ تئاتر جهان اسکار براکت در سال 1366 (انتشارات مروارید)، به جز همین کتاب آقای بیضایی، هیچ منبع دیگری که بتواند سرمشقی برای محققان در حوزه هنرهای نمایشی (با موضوع ایران یا جهان) باشد، در دسترس نبود؛ با در نظر داشتن همین موضوع، باید این کتاب را شایسته تحسین دانست، چراکه راه پژوهش در این موضوعات را برای اولین بار باز کرده است.
حتی در تجدید چاپهای این کتاب در سالهای بعد (انتشارات روشنگران و مطالعات زنان سال 1383 شمسی) خود مؤلف نسبت به بازنویسی و رفع ایرادها و خطاهای پژوهش خود واقف بوده. در مقدمه ناشر میخوانیم:
اصرار ناشر برای فراهم آوردن امکانات چاپ مجدد، همیشه با مقاومت بیضایی روبه رو میشد. بیضایی میگفت: «کتاب نیاز به بازخوانی و بازنویسی دارد. باید کامل شود. امروز حرفهای زیادتری درباره نمایش در ایران دارم که در چاپ اول ناگفته مانده. باید فرصتی باشد و فراغتی و نبود دلواپسی از گذران روزمرگی تا بنشینم و کتاب را برای چاپ جدید آماده کنم...»
با وجود اینکه گردآوری مطالب این کتاب، به گفته خود بیضایی از سالهای 1339 تا 1344 به طول انجامیده، اما در بخشهایی از کتاب، نقص در روش پژوهش و به دنبال آن خطا در شناخت پژوهشگر به وضوح قابل تشخیص است. در این یادداشت قصد داریم با استناد به منابع و پایبندی به روش پژوهش دقیقتر، یکی از این خطاهای شناختی را بررسی کنیم.
در مقدماتیترین بخشهای کتاب اشارههایی از مؤلف نسبت به مراسم مغکشی یا شاهسوزی میخوانیم: «ته زیاس- Ctesias» و «هرودوت- Herodotus» به مراسم مغکشی که ایرانیان هر ساله بیاد قتل گئوماتای مغ غاصب (بردیای دروغین) و اطرافیانش برگزار میکردهاند اشاره کوتاهی میکنند. ظاهراً این مراسم نیز نوعی نمایش بوده است، و در آن پس از باز نمودن ماجرای نیرنگآمیز پادشاهی گئوماتا، شبیه او را طی قراردادهای نمایشی میکشتهاند. ممکن است رسمهای این سالروز ریشه مراسمی چون ماجرای سالروز هبوط مانی یا حتی پایه خیلی از بازیهای نمایشی و مذهبی پس از اسلامی باشد. از طرفی دور نیست که نمایش کشتن این پادشاه دروغین همان باشد که بعدها بدل به جشنواره شاهکشی موسوم به «دیبهمر» یا حتی دستههای تمسخر «کراسوس- Crassus» و «کوسه برنشین» پیش از اسلامی و ماجرای «میرنوروزی» و «عمرکشان» عهد اسلامی شده باشد (بیضایی، 1394/ ص33).
تعجیل پژوهشگر در نتیجهگیری و ترسیم سیر تغییر و تبدیل شکل و صورت آیینهای نمایشی در دورههای مختلف تاریخی ایران مشهود است. بیضایی در جای دیگر کتاب به تفصیل و با استناد به منابع سعی میکند این نتیجهگیری را منطقیتر جلوه دهد: نکته دیگر مربوط به رسمی است که در روز پانزدهم دی ماه معمول میداشتند، و آن ساختن پیکرهای بود و سپس چون سلطانی گرامی داشتن آن، و عاقبت قربانی کردنش [استناد به عجایب المخلوقات زکریای قزوینی]. شاید این بازی که حامل نوعی حالت انتقام جویی نسبت به پادشاهان میبوده صورت دیگری از نمایش کشتن گئوماتا پادشاه دروغین بوده است. به هر حال این بازی همچنان ادامه داشت تا ابوریحان خبر منع یا قطع آن را در زمان خود (قرن چهار و پنج هجری) به ما میدهد [استناد به آثار الباقیه ابوریحان بیرونی]. ولی این بازی هیچ گاه ترک نشد، بلکه رنگ مذهبی به خود گرفت و به صورت جشن و بازی عمرسوزان درآمد. (همان، ص41).
نکته گمراهکننده اینجاست که روایت زکریای قزوینی در سده هفتم هجری روایت مبدأ نیست که پس از او ابوریحان در سده چهارم و پنجم هجری خبر منع شدن این سنت یا آیین را بدهد. آقای بیضایی با در نظر نداشتن تاریخ روایتها (سده هفت و سده پنج هجری) و محاسبه نکردن تقدم و تأخر روایتها دچار قضاوت نادرست شده است.
به بیان دیگر، آیینی تحت عنوان شاهسوزی یا دیبهمر در اصل وجود ندارد و خطای شناختی در این زمینه قابل اثبات است. برای پرداختن به این موضوع باید اشاره کنیم که گواه پژوهشگر (آقای بهرام بیضایی) در توضیح جشن شاهکشی، روایت کتاب عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات زکریای قزوینی است. روایت زکریای قزوینی چنین است: پانزدهم [دی ماه] دیمهر بود. و در این روز صورتی سازند از عجین یا از گل و در رهگذار بنهند و او را خدمت کنند چنانکه ملوک را. [سپس] به آتش بسوزند (زکریای قزوینی، 1361/ ص 80).
حالا مقایسه میکنیم با روایت مبدأ از کتاب آثارالباقیه بیرونی: روز پانزدهم این ماه [دی] روز دیبمهر است که آن را دیبگان گویند و از خمیر یا از گل شخصی را به هیکل انسان میسازند و در راهرو و دالان خانهها میگذارند ولی این کار از زمان قدیم در خانه پادشاهان استعمال نمیشده و در زمان ما اینکار برای اینکه مانند کارهای مشرکان و اهل ضلال است متروک شده (بیرونی، 1352/ص 296).
مشخص میشود که منظور بیرونی ساختن شمایل انسان بوده و هیچ اشارهای نمیکند که این شمایل تمثالی از پادشاه باشد. همچنین هیچ اشارهای به تعظیم و تکریم پیکره نمیکند و هیچ اطلاعاتی از آتش زدن آن نمیدهد. اما در کتاب «التفهیم» بیرونی در ذکر اعیاد یهودیان به این روایت بر میخوریم: نام او از قرعه و فال بیرون آوردند و چهاردهم روز بود از آذار، که پس از او نیسن آید. و نیز او را عید مَجَلّه خوانند. و سبب او آن است که هامان وزیر احشویش اَی خسرو، بد رأی بوده است با ایشان [یهودیان] اندر آن روزگار که اسیر بودند به بابل. پس وقتی تدبیر بسگالید بهلاک کردن جهودان، وچنان افتاد که تدبیر بر وی بازگشت و بدین روز کشته شد و بر دار کرده. اکنون جهودان بدین روز صورتها کنند بدار کرده و پس بسوزانند و بدان شادی کنند و او را هامان سوز خوانند از بهر این (بیرونی، 1367/ص 246 و 247).
به وضوح مشخص میشود که روایت زکریای قزوینی سهواً یا عمداً تلفیقی از این دو روایت بیرونی است (چه اینکه اقتضای گونه عجایبنامه نویسی همین است) و سوزاندن نمادین پیکره ساختگی اصلا سنت یا آیینی مربوط به یهودیان است نه ایرانیان.
پس روایت زکریای قزوینی هیچ اعتباری ندارد چراکه در موارد دیگر هم چنین قصوری داشته. به عنوان مثال، در روایت جشن سده یا روایت قحطی زمان فیروز دقیقاً از کتابهای بیرونی استفاده کرده، اما روایتها را با دستکاری و تغییرات بسیار لحاظ کرده تا روایت خود را بدیع و تازه جلوه دهد.
استناد دیگری که آقای بهرام بیضایی به عنوان محقق به آن متوسل شده، روایت تاریخ هرودت است. ذکر واقعه حمله به بردیای دروغین و کشتن مغها در این روز را هرودت اینچنین میآورد: پس از آنکه مغان را کشتند و سرهای آنها را از بدن جدا کردند درحالیکه سرهای مغان را بدست گرفته بودند با فریادها و تظاهرات پرسر و صدا شروع بدویدن کردند و دیگر پارسها را طلب کردند و ماجرا را برای آنها نقل کردند و سرها را بآنها نشان دادند و تمام مغانی را که بچنگ افتادند بقتل رساندند. همینکه پارسها از فداکاری آن هفت تن و خدعه مغان باخبر شدند بآنها پیوستند و درحالیکه خنجرهای خود را بیرون کشیده بودند هرجا مغی مییافتند خون او را میریختند بطوریکه اگر شب فرا نمیرسید و کار آنها قطع نمیشد یک مغ زنده نمیماند. این روز، امروز جشن بزرگ ملی پارسها است. مراسم بزرگی در این روز برپا میکنند که به «قتل عام مغان» معروف است. در موقع انجام این مراسم هیچ مغی حق ندارد خود را بمردم نشان دهد و همه در آنروز در خانه میمانند (هرودت، 1362/ جلد سوم-ص 168).
استفاده از روایتهای افسانهآمیز یا داستانگونه هرودت برای استناددهی در تحقیقات تاریخی باید با ملاحظاتی چند صورت بگیرد، چراکه به تنهایی در حکم گزارش خام تلقی میشود و فاقد ارزش و اعتبار علمی است.
با اینحال در این گزارش، هرودت به مراسم آیینی یا نحوه برگزاری آن در روز یاد شده که به «جشن بزرگ پارسها» تعبیر کرده، هیچ اشارهای نمیکند. پاسداشت این روز مهم نیز بنا به بندهای کتیبه بیستون محتملترین اتفاق است: داریوش شاه میگوید اکنون آنچه من کردم باید تو را باور آید. آن را به سپاه بگو. آن را پنهان نکن. اگر تو این بیانیه را پنهان نکنی و به سپاه بگویی اهورامزدا دوست تو باد و خاندان تو افزون باد و زندگانیت دراز باد. اگر تو این بیانیه را پنهان کنی و آن را به سپاه نگویی باشد که اهورامزدا تو را بزند و تو را دودمان نباشد (پی یر لوکوک، 1382/ ص 249).
شاهنشاه کسانی را که در تبلیغ این حرکت سیاسی کوشش کنند دعا کرده و کسانی را که این واقعه را دروغ و دغل بپندارند لعنت کرده و در نهایت به زنده نگه داشتن روایت صحیح امر کرده: این آن کاری است که من به خواست اهورامزدا کردم، این کار را تنها در یک سال کردم. تویی که پس از این، این کتیبه را میخوانی باشد آنچه من کردم تو را باور آید. نیندیش که این یک دروغ است (همان/ ص 247).
کاملاً واضح است که پاسداشت چنین روزی در جهت همین امر به زنده نگه داشتن روایت واقعه سیاسی و در حکم یادبود برای آن است. حالا اینکه در این روز واقعاً مراسمی آیینی برگزار میشده که طی آن مغکشی، بطور نمادین بازسازی میشده حدس و گمانی بیش نیست.
با در نظر گرفتن این نکته که تمامی شواهد ذکرشده فاقد اعتبار روایی هستند و در دیگر منابع نیز هیچ اشارهای به این مدل برگزاری آیین شمایلسوزی نداریم، با اطمینان خاطر میتوان گفت که چنین جشنوارهای موسوم به شاهکشی یا شاهسوزی اصلاً وجود نداشته است.
عمرسوزی یا عمرکشان هم مربوط به فرهنگ مذهبی معاصر است و تا پیش از برجسته کردن تعمدی فرهنگ دینی در خلال دعوای سیاسی صفوی و عثمانی، اصلاً تشخیص مردمان با معیار فرهنگ مذهب شیعه و سنی از یکدیگر کار دشواری بوده و اندک تفاوتها نیز به برگزاری مراسمهای مذهبی مثل عمرسوزان یا عمرکشان قد نمیداده. پس باز هم نمیتوانیم قبول کنیم که عمرسوزان در دوره قاجار ربطی به جشنواره یا آیینی به اسم شاهسوزی یا مغکشی داشته باشد.
در انتها ذکر این نکته واجب است که تمام این نوشتهها و یادداشتها مدیون وجود استادان بزرگی مثل بهرام بیضایی است که برای اولین بار مسیر شناخت و مطالعه روی این موضوعات را هموار کردند. از خداوند متعال برای ایشان صحت و سلامت تن و عمر طولانی را آرزو دارم.
------------
منابع:
- بیرونی، ابوریحان (1352)، آثار الباقیه عن القرون الخالیه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران، انتشارات ابن سینا
- بیرونی، ابوریحان (1367)، التَّفهیم لِأَوائلِ صناعة التَّنجیم، تصحیح و مقدمه جلال الدین همائی، تهران، نشر هما
- بیضایی، بهرام (1394)، نمایش در ایران [یک مطالعه]، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
- قزوینی، زکریا بن محمد بن محمود (1361)، عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات، تصحیح نصرالله سبوحی، تهران، انتشارات مهارت
- لوکوک، پی یر (1382)، کتیبههای هخامنشی، ترجمه نازیلا خلخالی زیر نظر ژاله آموزگار، تهران، نشر فرزان روز
- هرودت (1362)، تاریخ هرودت، جلد 3، ترجمه هادی هدایتی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران