نسبت زیست مردم ایران با مفاهیم «شهر» و «راه»

✒️امید غیاثی، دانشجوی دکتری تاریخ

 

در یکی از نشست های اخیر «ایران کجاست؟» که به همت موسسه آتوسا و آسیانیوز ایران برگزار می شود، نشستی با حضور علی هادوی با عنوان «ایران­‌راه: روایتی نوین از ایده ایران» برگزار شد و ایشان تلاش کرد تا نشان دهد که ویژگی اصلی و طبیعی ایران، با مفهوم «راه» قرابت دارد و نه مفهوم «شهر».

 

در این گفتگو روایتی از تاریخ و مفهوم ایران بیان شد که می توان زوایایی مهم از آن را با تکیه بر جایگاه مردم ایران نقد کرد. خلاصه کلام هادوی در این نشست آن بود، که تا پیش از دوران جدید و نیمه دوم عصر ناصری، زندگی مردم ایران با مفهوم «راه» معنا می یافت و در یک شیفت پارادایمی، به نظر ایشان ناصواب، از این دوره تحت تاثیر اندیشه‌های جدید ذیل مفهوم «شهر» تلاش شد تا زیست مردم ایران به مفهوم پولیس یونانی نزدیک شود!

 

هادوی بدون آنکه به صورت مستقیم اشاره کند، تلاش می‌کند از مفاهیم مارتین هایدگر، فیلسوف برجسته آلمانی برای دعوی خود استفاده کند و تأسی او به مفاهیم «در راه بودن»، «وجود» و...نشان از استفاده او از مفاهیم هایدگر دارد.

 

در آغاز سخن، وی با طرح ادات پرسشی «کجاستی» به جای ادات دیگری همانند «چیستی»، می‌گوید که کجاستی برخلاف ادات دیگر، می خواهد به جای تحمیل ما، بگذارد خود موضوع سخن بگوید! مسئله اصلی نگارنده در همین طرح هایدگری نهفته است.

 

فلسفه هایدگر ظرافت و پیچیدگی‌هایی دارد که در صورت عدم دقت در فهم و کاربست آنها، به ویژه در حوزه سیاست، می‌­تواند مشکل­‌زا شود. امری که در تحلیل هادوی هویداست. این نکته که موضوع خودش سخن بگوید، تحت تاثیر تلاش هایدگر برای مدام به عمق رفتن در خاستگاه تفکر و فلسفه است و تلقی او از عبارت آلمانی Es weltet(عالم می‌عالمد)، به دنبال توضیح امر همواره پیشینی است که پیشاپیش ما در جهان حضور دارد و به سوژه خاصی ارجاع ندارد. بحث هایدگر ظرایف و نکاتی دارد که به نظر در تحلیل هادوی غایب است و هر چه جلوتر می‌رویم، تحلیل از ایران به مثابه راه، به بی‌راهه می‌رود.

 

هادوی یکی از ویژگی­‌های مهم ایران به مثابه راه را بدون مرز بودن می‌داند و تلاشش بر آن است تا توضیح دهد کجاستی ایران یعنی جغرافیایی تثبیت نشده و ویژگی در میانه بودن این ایران را هم بدون مبدا و مقصد بودن می‌­داند.

 

به‌­رغم این ادعا، هادوی به نظر تنها به مرزهای سیاسی ایران نقد وارد می­‌کند، زیرا این ایران‌راه را از غرب چین تا مدیترانه در نظر می­‌گیرد و به صورت ضمنی خودش مرزی برای این ایران مدنظر قرار می‌دهد. درواقع، نقد او به ایران به مثابه شهر، نقد یک واحد سیاسی و هویتی به نام ایران است که امروزه می‌­شناسیم، اما در درون مرز گسترده ادعایی خود که نه ملی بلکه منطقه ای است، توضیح می‌­دهد تمامی جنگ‌های رخ داده و هجوم‌های صورت گرفته در تاریخ ایران، حملات دولتی به دولت دیگر بوده است و این قانونگذاران و سیاستمداران بودند که این گستره را به آشوب می­‌کشیدند.

 

او معتقد است که مردم در این گستره به مثابه ایران‌­راه، در کجاستی خود زندگی می‌کردند و زیستی طبیعی داشته‌­اند! به این توضیحات می‌­توان نقدهای جدی وارد کرد. افزون بر اینکه هادوی برخلاف نقدش به مرز، در نهایت باز هم مرزی نسبی برای گستره این ایران در نظر می­‌گیرد، این ایراد به نظر او را می‌­توان وارد دانست که اگر مردمان این گستره یک زیست طبیعی داشته‌­اند، چگونه می­‌توان به عنوان نمونه حمله مغولان به ایران را توضیح داد؟ نحوه مواجهه ایرانیان آن زمان با این هجوم چگونه بوده است؟ آیا تنها مانند نظر هادوی، آن را جنگی میان حکومت‌ها می‌­دانستند؟ این جنایت­‌ها و فجایع و تاثیری که بر زیست مردم ایران داشت را چگونه می­‌توان با این نظر هادوی توضیح داد؟

 

بر طبق همین قاعده، می­‌توان پرسید، اگر این یکدستی زیست مردمان در طی تاریخ، در این جغرافیای مدنظر هادوی وجود داشته است، باید ظهور داعش و نسبتش با زیست مردمان در این گستره را هم طبیعی بدانیم؟! او توضیح نمی‌­دهد که این هم­‌مکان بودن در این ایران­‌راه، چگونه این تمایزات اساسی را حل و فصل می کند؟  

 

در دیدگاه هادوی، در نهایت، نوعی خوش­‌بینی مفرط به انسان به مثابه یک موجود، آن‌چنان که باید باشد و نه آن‌چنان که هست دیده می­‌شود و نوعی تلقی ضدسیاسی از مفهوم ایران وجود دارد. بر طبق دیدگاه هایدگر و برخلاف نظر هادوی، پدیدار ایران به مرز و فرهنگی مشخص بازمی‌گردد که به رغم تبادلات فرهنگی با دیگران، در بدو ظهور، نوعی خودآگاهی به خویش را نشان می‌­دهد که ویژگی آن متمایز بودن از دیگری است.

 

هایدگر در بند 7 مقدمه هستی و زمان، پدیدار را خودنشانگری (das sichzeigende) تعریف می‌­کندکه در مورد پدیدار ایران، در روی­‌آوری ما بسوی آن، این خودنشان‌گری به روایت ایرج برمی­‌گردد و نه بر طبق نظر هادوی به فریدون. بدون ایرج، فریدون معنایی برای پدیدار ایران ندارد.

 

این نکته تحلیل هادوی را با چالش جدی مواجه می­‌کند و خوانشی ضد سیاسی او را کاملا محل تردید قرار می­‌دهد. هادوی زیست مردم ایران را در طول تاریخ جدا از مفهوم سیاسی شهر می­‌داند و مدعی می‌­شود که اگر ایران همواره در معرض آسیب بوده است، بر طبق روایت شهر از ایران، پس این انباشت فرهنگی و معماری در طول تاریخ چگونه شکل گرفته است؟

 

هادوی در نظر نمی­‌گیرد که مردم برای انباشت فرهنگی و معماری و...، نیاز به یک امر میانجی همانند دولت دارند تا از دستاوردها و زحمات آنها، در برابر خطرات محافظت کند. مگر چنین نبوده است که در همان حمله مغول اگر تنها یک نمونه نیشابور را در نظر بگیریم می بینیم که چگونه از هستی ساقط شد!

 

تحلیل هادوی پاسخی برای این مسئله‌ها ندارد، زیرا از اساس با فهمی سیاسی و اندیشیدن ایرانیان درباره امر سیاسی در طول تاریخ مخالف است. برخلاف نظر هادوی، اگر بخواهیم خود موضوع برای ما سخن بگوید و به تعبیر هایدگر، ایران خود را بر ما آشکار کند، در می‌یابیم که ایران به مفهوم شهر ارجاع دارد و زیست مردم ایران در طول تاریخ، ذیل گونه‌­ای فهمِ سیاسی و مدنی از ایران معنا می­‌یافته است. می‌­توان زوایای بیشتری از این نگاه را مورد نقادی قرار داد، اما آنچه مشخص است این است که اگر اندیشه هایدگر را نقطه عزیمت خودمان به مفهوم ایران قرار دهیم، به نظر می­‌رسد تفسیر شاهرخ مسکوب در کتاب ارمغان مور در قیاس با تحلیل هادوی دقیق تر و وفادارتر به پدیدار ایران است.