✒️سید سعید میرمحمدصادق، دانشآموخته دکتری تاریخ ایران و پژوهشگر تاریخ
با توجه به ارسال برنامه و سرفصل دروس رشته تاریخ، مقطع کارشناسی، مصوب ۱۴٠۲ و بررسی آن به نکاتی برخورد کردم، که به نظرم به عنوان یک تاریخ پژوه و البته رویکردهای علمی جای تأمل دارد. نخستین نکته که در این طرح به چشم میآید، این دو عنوان است:
گروه تحصیلی: علوم اجتماعی
زیرگروه تحصیلی: علوم تاریخی
سوال است این علوم تاریخی اگر علوم تلقی شده است، این چه علومی است که زیرشاخۀ علوم اجتماعی قرار گرفته است؟
نکته دوم، آنچه در مقدّمه، اهداف، اهمیت و ضرورت بازنگری و اهیمت و ضرورت رشته این طرح به وفور دیده میشود، کلیدواژههای بومیسازی، اسلامیسازی، در چارچوب تمدّن اسلامی است که دارای تضادهای عجیب و البته نگاه ایدئولوژی به پژوهش علمی در رشتۀ تاریخ است که میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف) نظام معرفتی نو و دین محور:
تحول همه جانبه و بنیادی در دانش تاریخ و رشتههای وابسته به آن در گرو رسیدن به نظام معرفتی نو و دین محور در حوزۀ تاریخنگری و تاریخنگاری است. سوال این است که تعریف از نظام معرفتی نو چیست؟ و دین محوری چه مفهومی در این نظام تحوّل دارد؟ اساسا نظامهای معرفتی خود پارادوکس نگاه دینمحور و ایدئولوژی محور در پژوهشهای تاریخی است، حال چگونه این دو نگاه متفاوت قرار است، تحول ایجاد کند، خود از عجایب خواهد بود.
ب) باز در همان مقدمه نوشته شده است:
برنامۀ بلند مدت ... حاوی رویکردهای اصلی، شاخصها و مسائل رشتههای علوم تاریخی با محوریت تحوّل، اندیشیدن دربارۀ بنیانهای معرفتی و روششناختی، پیریزی بنیانی جدید و بومی برای رشتۀ تاریخ منطبق با مجموعه آرمانهای نظام جمهوری اسلامی ایران، نیازهای کنونی جامعه، اقتضائات علمی کشور و تحولات پدید آمده در ساحت دانش تاریخ در ایران و خارج از ایران، است.
پاردوکسهای بعدی را باز در همین مطالب میشود دید: بنیانی جدید و بومی، منطبق با مجموعه آرمانهای نظام جمهوری اسلامی ... [و] تحولات پدید آمده در ساحت دانش تاریخ در ایران و خارج از ایران.
خوب بود تهیه کنندگان این طرح مشخص میکردند چگونه میتوان بین آرمانهای جمهوری اسلامی و تحولات پدید آمده در ساحت دانش تاریخ ارتباط معنایی ایجاد کرد. برای نمونه خوب بود مثالی میزدند که چگونه میشود در پژوهش درباره تاریخ هخامنشیان و یا مناسبات خلفای عبّاسی با حکومتهای متقارن و ... آرمانهای جمهوری اسلامی را در نظر گرفت.
تا آنجا که من از تاریخپژوهی فهمیدم، این است که بنیانهای جدید تاریخ نگاری با شیوههای تاریخ نویسی بومی بسیار متفاوت است. اگر منظور از بنیان بومی این است که تاریخ ایران را ایرانی پژوهش کند، به نظرم این مفهوم اصلا گویا نیست.
ج) در ادامۀ همان مقدمّه نویسندگان طرح به دو پیش فرض رسیدند که پیش فرض دوم، بحث اسلامیسازی علوم تاریخی است؛ شرح این موضوع که در این طرح آمده چنین است:
پیشفرض مربوط به اسلامیسازی / اسلامی شدن علوم تاریخی: کارگروه با پیش فرض امکان تاریخ نگری و تاریخنگاری مبتنی بر آموزههای اسلامی کوشیده است با بازتعریف رشتهها، سازگار ساختن اهداف رشتهها با نیازهای امروز جامعه ایران اسلامی، بهرهمندی حداکثری از منابع، آموزهها و رویکردهای دینی در پیشنهاد اسامی دروس و تدوین سرفصلها، در عمل نشان دهد که اسلامیسازی علوم تاریخی چگونه به غنای دانش تاریخ و به ویژه برطرف کردن کاستیهای نظری آن میانجامد و بدین سان همۀ اعضای این خانواده بزرگ را در یک فعالیت جمعی همدلانه برای آزمودن این طرح میانمدت و زمینهسازی برای ورود به مرحله بلند مدت مشارکت داده است.
حال، افزون بر طنز تلخی که این عبارات دارد، پرسش این است، اگر قرار باشد مذهب و ایدئولوژی درگیر تاریخنگاری باشد، چه مفهومی از پژوهشهای تاریخی میماند. آیا ما در کشوری مثل هند، هندوییسازی علوم تاریخی داریم، یا در ژاپن شینتوییسازی علوم تاریخی داریم؟! بر فرض علوم تاریخی را اسلامیسازی کردیم، آیا این روش مورد وثوق سایر کشورهای اسلامی هست؟
اسلامیسازی علوم چه دردی از پژوهشهای تاریخی کم میکند؟ چه مسئله لاینحلی در علوم تاریخی است که کلید آن در اسلامیسازی است، آن هم اسلامی که همچون سایر ادیان از طریق تاریخ ثبت و با کمک از سایر علوم تاریخی و دانشهای میانرشتهای شناخت نوینی از آن ایجاد شده است.
چنین رویکردی به اسلامیسازی مرا یاد ایرانخودرو انداخت. به جای پرداختن به استحکام بدنه و کممصرف کردن موتور ماشین، به عنوان یک فعالیت، قرآنجیبی در هر خودرو قرار میداد. خب، خودروسازان خارجی اگر قرار بود چنین کاری بکنند، خودروها تبدیل میشد به پیک ادیان الهی.
د) در اهداف آموزشی نیز اشاره شده است:
برخورداری از نگاه انتقادیِ روشمند و مبتنی بر باورها و ارزشهای اسلامی-ایرانی و بومی؛
سوال این است که این نگاه روشمند مبتنی بر باورها و ارزشهای اسلامی ـ ایرانی و بومی چیست؟ آیا تاکنون الگویی در اینباره نوشته شده است تا با بهرهگیری از آن الگو بتوان چنین نگاه انتقادی به دست آورد؟ اگر قرار است باورها و ارزشها را در پژوهشهای تاریخی دخیل کنیم، آیا میتوان به کشف حقایق گذشته دست یافت؟
هرچند که نویسندگان در رویکر برنامهها تعاریف خود را از بومی و اسلامیسازی بیان کردند، اما باز نشان میدهد که چنین تعاریفی گویا نیست و البته اگر چنین نگاهی برای تعریف اسلامیسازی است به نظرم واحدهای درسی که در دهه شصت و هفتاد ارائه شده است، همچون: تاریخ ائمه اطهار، تاریخ تشیع، تاریخ خاورمیانه، تاریخ اسلام و ... نشان میدهد در دورهای که اسلامیسازی مطرح نبوده، به چه میزان به این مباحث توجه شده است.
نکته سوم که در این طرح دیده شد، درس تاریخ و ادبیات است. در دهه ۷۰، در دوره کارشناسی ارشد واحد درسی بود به نام تاریخ در ادبیات که مباحث خوبی دربارۀ شناخت منابع ادبی (لغتنامهها، تذکرهها، دیوانهای شاعران، منشآت، داستاننامهها) و نیز برخی نکات همچون اسطورهها، ماده تاریخها، مثلها، بنمایههای داستانهای کهن، نمادها، نشانهها، پیرنگ، استعاره، روایت و ... که محتوای تاریخی دارند به دانشجویان درس داده میشد.
آنچه در محتوای این درس دیده میشود و فاصله کاربردی درس جدید و محتوای تاریخی آن با درس قدیم و محتوای تاریخی به نظرم بسیار است، دست کم دربارۀ مواردی که اشاره کردم، جز بحث روایت و رمان که البته با داستانهای کهن بسیار متفاوت است، اشاره ای ندارد.
نکته چهارم، در میان دروس پایه و اختیاری، درسهاییی با این عنوانها دیده میشود:
موزه داری و گردشگری تاریخی
تاریخ و رسانه
با توجه به اینکه رشته تخصصی موزهداری وجود دارد و نیز دانشکده گردشگری با زیرشاخههای مختلف وجود دارد، سوال این است که این واحد درسی چه تحول علمی و شغلی را برای دانشجویان تاریخ ایجاد میکند؟
درس تاریخ و رسانه از لحاظ محتوای ارائه شده بیشتر کاربرد در رشته ارتباطات دارد. به هر روی پژوهشگران تاریخ میدانند که در دنیای جدید، روزنامهها، عکس و فیلم قطعا یکی از منابع ارزشمند برای مستندات تاریخی است همانطور که نقاشیها، مینیاتورها نیز منبع سودمند است. اینکه تعریف شده است که بعد از شناخت از رسانه، به عنوان کار عملی چگونه برای رسانه با ساختارهای متفاوت و مخاطبان گوناگون تاریخ بنویسیم، قطعا با ۷ جلسه نظری و ۷ جلسه عملی توفیقی برای دانشجو ندارد.
در ضمن تا آنجا که میشناسم تنها دو عضو هیئت علمی دانشگاه که تاریخ خواندهاند و در حوزه رسانه مطلع و خبره و البته هر دو در حوزه رادیو و هر دو در تهران مستقر هستند، میتوانند چنین واحدی را تدریس کنند. پس باید به تامین مدرّس خبرۀ چنین درس تخصصی - مهارتی که هم رسانه بداند و هم تاریخپژوه باشد نیز فکر کرد.
پیشنهاد میکنم، به جای این واحد درسی و نیز واحد تخصصی تاریخ و رسانه، چهار یا پنج واحد علوم تاریخی و صنایع فرهنگی، البته در جزو دروس پایه، پیشبینی کنید تا دستکم دانشجویان این رشته بدانند، برای آینده در چه حوزههایی میتوانند از دانش خود به خوبی استفاده کنند و چگونه به شغل پایدار برسند.
درپایان یادآوری میشود، جای برخی مباحث مهم مثل تاریخ ذوق، تاریخ زنان، تاریخ اجتماعی مبتنی بر حرف و مشاغل و تاریخ جامعه شهری و روستایی، تاریخ کودکی، در این برنامه ها خالی است، به ویژه تاریخ زنان که نیمی از جامعه در همه تاریخ بودند، نیمی دیگر را به دنیا آوردند و البته در سیاست هم بی تأثیر نبودند.