شهر فعلی اهواز قدمتی صدواندی ساله دارد. از اين جهت حیات كنونی شهر انقطاعی به وسعت چند سده با حیات تاريخی آن دارد. هر چند كه اطلاع دقيقی درباره زندگی مردمان شهر در دوره رونق تاريخی آن (اوایل ساسانیان تا پایان قرون نخستین هجری) در دست نيست، اما در متون تاريخی افراد و خاندانهای نامدار بسياری وجود دارند كه از اين شهر يا منطقهای كه شامل چندین شهر بوده و مجموعا به این نام خوانده میشده برخاستهاند. مهمترین عاملی که حیات دوباره اهواز را رقم زد، رونق دوباره «كشتيرانی بر كارون» بود. پیامد فوری اين امر بر حيات اجتماعی شهر را بايد توسعه كالبدی و جمعيتی اهواز دانست.
آموزش نسوان از دشوارترین مسائل آموزشی نوین در کرمانشاه بود. اگرچه روسای پیشین معارف ضرورت آن را درک کرده و تلاش های ناتمامی را صورت داده بودند، اما این مهم تنها در زمان ریاست سید حسین کزازی در معارف کرمانشاه صورت عینی یافت. در این ایام آموزش دختران در چند مکتب خانه قدیمی توسط ملاباجی ها صورت می گرفت. آموزش آنان سنتی و در چارچوب نظام تعلیم و تربیت قدیم و به قدر حاجات اولیه با هدف خوانش متون مذهبی مانند عم جزء وآشنایی با ادبیات قدیم مانند گلستان سعدی بود، آن هم تنها در میان اندکی از دختران خاندان هایی از علم و دانش و یا فرزندان طبقات متمول و اعیان شهر.
سـاخت مسـجد بـرای مسـلمانانی کـه در شـرکت آرامکـو کار میکردنـد فرصتـی بـود تـا در آن مسـجد نمـاز بخواننـد. همچنیـن سـعودیهای سـاکن مناطـق دیگـر را بـه ظهران میکشـاند. در واقـع امکانـات بسـیاری کـه در ظهـران وجـود داشـت شـامل مسـجد، مدرسـه، آب فـراوان درون کمپهـا و امـکان اشـتغال باعـث تشـویق نیروهـای مهاجـر روسـتایی برای جسـتجوی کار در صنعت نفت ظهران گردید. سالها پس از ساخت منطقۀ نفتی ظهران و در سال ۱۹۵۰م. شرکت آرامکو به نیروهای کارگـر محلـی شـاغل در شـرکت کمـک کـرد تـا کمـپ سـعودی را بـه محلی امـن و مدرن تبدیل کنند.
زنپوشی در ساختار روایی قالب آثار سینمایی یا نمایشی برای به دستآوردن یک امتیاز خاص مورد توجه شخصیت مرد قرار ميگیرد، چیزهایی مثل به دست آوردن یک شغل، به دست آوردن زنی دیگر، خروج از کشور یا کلاهبرداری، در یک کلام؛ هرچیزی که مازاد بر امتیاز مردانگی است. در اغلب این موارد مردان نسبت به زن بودن حالتی دارند که انگار زن بودن چیزی ذلتبار است، به بیان بهتر گویی زنپوشی تمهیدی است که مردانگیشان را تحتالشعاع قرار داده و آن برتری اجتماعی را خدشه دار میکند و مردان صرفا برای نیل به آن «هدف» این ذلت موقت را تحمل میکنند.
نصرالدین مرد کوچکی است که برای مردم کوچک این دنیا صحبت میکند، مانند یـک فـرد عـادی. بهطـور کلـی، او آسـیبپذیر اسـت. مانند سـایر مردم عـادی، او مجبور اسـت بـرای زنـده مانـدن در میان دریایی از نیروهای فیزیکـی و اجتماعی قدرتمندتر از خـود، تـلاش کنـد. او از طریـق هوشـیاری آمـاده، حـس شـوخطبعی، فروتنـی و تمایلـش برای بهترین استفاده از موقعیتهای بد، به خوبی با طیف وسیعی از مشکلات کنار میآید. داستانهای نصرالدین اغلب دربارۀ افرادی که در حاشیه جامعه هستند -دهقانان بیسـواد و فقـرای شـهری- و درگیـری آنهـا بـا قدرتمنـدان و ثروتمنـدان اسـت.
درباره شکست یا ناکامی نهضت مشروطه در ایران، مباحث بسیاری در حوزههای نظری و عملی درگرفته است. در سالهای اخیر این پرسش بیش از پیش ذهن محققان را به خود مشغول کرده است. ما در مقاله حاضر به یکی از دلایل ناکامی و تزلزل دولتهای مشروطه یعنی«بیپولی» دولتها توجه کرده و میکوشیم اظهار نماییم این ورشکستگی مالی در اثر اختلال در روند سنتی مالیاتگیری و ارسال آن به مرکز اتفاق افتاد. در این باره سندی در دست داریم و آن گزارش مفصلی است که رئیس اداره مالیه ولایت ثلاث ( شامل گلپایگان، کمره و خوانسار) در سال ۱۳۳۵ق / ۱۲۹۵ش به خزانهداری کل کشور نوشت.
فهم پدیدههای اجتماعی در ایران معاصر همواره درگیر نوعی ابهام بوده است بهطوری که عباراتی از قبیل: «وضعیت پیچیده است»، «شرایط ایران را با هیچ نظریهای نمیتوان توضیح داد»، «ما مثل سایر نقاط جهان نیستیم»، «وضعیت آشفته است، آنومیک است، غیرقابل فهم است» و... سکۀ رایج بازارند. در ابتدا باید گفت که هدف علم و دانش توضیح هستی چیزها است نه حوالهدادن آنها به نیستی. اگر فردی در جایگاهی عالمانه به جای توضیح چیزها آن را به نیستی حواله میدهد در عمل نهتنها پدیده را فهمپذیر نمیکند بلکه آن را نادیدنیتر میکند.
کرمانشاه در این ایام یکی از سیاهترین روزهای تاریخی خود را تجربه میکرد. قحطی، بیماری و جنگ کابوس دائمی زندگی مردم در این دوران و صورتهای سهگانهٔ مرگ بود که در کوی و برزن جولان میداد و هرازگاهی یک چهرهٔ خود را آشکار میساخت. در سال ۱۲۸۴ش (۱۳۲۳ ق) قحطی و گرسنگی بیداد میکرد و چندان گسترده شده بود که «کوچهها پر از فقیر شده و از بیقوتی خون گوسفند را جوشانده میخوردند.» در سال ۱۲۸۹ ش بیماری وبا دیگربار ناخوشی و مرگ را در شهر حاکم کرد و روزانه حدود ۴۰ نفر از مردم شهر را به کام مرگ میکشاند.
چهارباغ محور جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی شهر اصفهان است. از احداث این خیابان در زمان شاه عباس اوّل حدود چهارصد سال میگذرد و عجیب آنکه تا به امروز همان جایگاهی را که بنیانگذارانش در نظر داشتهاند حفظ کرده است. برخلاف بعضی خیابانها که امروز جایگاه سابق را ندارند، چهارباغ در طرحهای توسعهٔ شهری به حاشیه نرفته و هنوز ستون فقرات شهر اصفهان محسوب میشود. بیجا نیست اگر بگوییم از دیرباز چهارباغ ویترین شهر اصفهان، پاتوق مردمان آنجا، محور عمدهٔ گردشگری و بازارگاه اصلی آن بوده است. به همین خاطر، تاریخ تحوّلات این خیابان برای مورّخ اجتماعی بسیار اهمیت دارد.
باغ دوشان تپه در عصر ناصری بهحدّی اهمیت داشته که شکارگاه سلطنتی و قرق بوده و در آن تأسیسات مورد نیاز باغ و تفرّج ساخته شده بود. همچنین یک دروازهٔ خاصه در تهران داشته و تاقبل از دورهٔ پهلوی پررونق بوده است. ناصرالدین شاه در خاطراتش از این باغ که امروز ازبین رفته و در قصر فیروزه آثاری از آن مانده، یاد کرده است. بعلاوه نکتهٔ دیگر این تصویرگری ورود انسان و خاصّه زن به قاب تصویر است. موضوعی که در نقاشیهای آنعصر کمیاب است و نوع قرارگیری زن در انتها و گوشهٔ تصویر، خود مؤید جایگاه آنها در زمانهٔ مورد بررسی و حتی در آثار هنرمندان قاجاری است.
همانطور که واقفیم منابع تاریخنگارانۀ ما چندان به مسائل تاریخ مردم اهمیت نداده و موضوعاتی چون تاریخ سفر جای چندانی در این دسته از منابع ندارند. این نکته خصوصاً باعث دشواری بازسازی زندگی مردم در دورۀ باستان شده، زیرا گذر زمان بسیاری از نمونههای مادّی زندگی روزمره را از بین برده است. در این میان، الواح تختجمشید صحنههایی از زندگی روزمرۀ مردم را بازمینمایند که نمونۀ آن در دیگر منابع تاریخ هخامنشی قابل یافتن نیست. این الواح درواقع همان اسناد تاریخ مردماند، با این تفاوت که مثلاً در دورۀ صفویه یا قاجاریه، اسناد کاغذی بودند ولی در دورۀ هخامنشی بر الواح گلی نوشته میشدند.
پژوهشگران سه مرحله را برای تاریخ حیات رفاه اجتماعی قائل هستند: در گام نخست، زندگی قبیلهای و روستایی قرار دارد که در گذشته نیاز افراد در این جوامع درون خانواده یا روستا (یا قبیله) برطرف میشد. گام دوم زمان ایجاد مؤسسات دینی و خیریّه برای دستگیری از نیازمندان بود و در مرحلۀ سوم، مسئولیت کنترل جامعه و برقراری و گسترش رفاه اجتماعی به عهدۀ حکومتها افتاد. نگارنده بر آن است که رفاه اجتماعی در جامعۀ ساسانی در مرحلۀ سوم از مراحل مذکور قرار داشت. چراکه درواقع خود حکومت مجری محورهای رفاه اجتماعی بود.
بیتوجهی به مردم در تاریخنگاری موجب تقویت نگرشهای تقلیلگرایانه و ضدّ تاریخی میشود؛ برای نمونه بسیاری از پدیدهها و تحوّلات تاریخ در قالب مقولات دیگر ارزیابی میشوند. از طرف دیگر، سازههای تاریخ اجتماعی بدون فهم کنشگری یا وضعیت اجتماعی و فرهنگی مردم همیشه ناگویا و لنگ خواهد ماند. توجه به مردم در تاریخنگاری موجب فهم و خوانش بهتر سایر مؤلفههای تاریخی مانند دولت، مجلس و... شده و حتی دولتمردان را در شیوهٔ نگاه به جوامع متحوّل خواهد کرد. از طرفی دیگر، «تاریخ از پایین» لازمه و تداوم تاریخ اجتماعی است و جزء لاینفک آن است. نمیتوان به تاریخ اجتماعی پرداخت ولی تاریخ مردم را نادیده گرفت.
در گذشته، نزاع و زد و خورد بر سر آب، یکی از پدیده های رایج زندگی کشاورزان ایرانی بود که همواره زندگی روستانشینان را تهدید میکرد. درگیریها در فصل تابستان که مصادف با کم آبی بود، شدت میگرفت و برخی اعمال نفوذها و حقکشیها از سوی دولتمردان و میرابها و مانند آنها، بر شدت درگیریها میافزود. البته بحران آب بیشتر در مناطق خشک اتفاق میافتاد. کمبود آب و حفر قنات یکی از مسائل مورد مناقشه بود. مناطقی چون یزد، قم و جنوب خراسان از جمله این مناطق بودند. بعد از انقلاب مشروطیت، مجلس شورای ملی به عنوان یکی از مراجع این شکایات درآمد.
مناقشات و تنشهای آبی بر سر حق آبهها ، در میان کشاورزان همراه با حوادث تلخ و شیرین بوده است. این موضوع به طرق گوناگون در فرهنگ عامه بازتاب یافته است. گاه مناقشات به مرگ فرد یا افرادی منجر میشد و چنان ادامه مییافت که به آیین خونبست خاتمه مییافت. در افسانهها نیز معمولاً دیو ، راه آب را بر مردم میبندد و قهرمان باید با دیو بجنگد تا راه آب و نیز راه خود را برای رسیدن به وصال شاهزاده خانم باز کند. در لردگان به کسی که مدام بدنبال آبیاری باغ و مزرعهاش است ، بَقِ آبی (قورباغه آبی) میگویند و به هر صورتی (درست یا نادرست) آب را بر او میبندند.
مسأله رود هیرمند که نتیجه سیاست استعماری بریتانیا در جدایی افغانستان و سیستان از ایران بود ، علت العلل اختلافات ایران و افغانستان شناخته میشود. دلایل متعدد اقلیمی و سیاسی ، سبب شده که مسأله آب میان دو کشور لاینحل بماند. پس از کش و قوسهای فراوان بالاخره دو کشور قرارداد ۱۳۵۱ه.ش/۱۹۷۳م را امضا کردند. در حالیکه تصور میشد مسأله حل شده است ، تحولات سیاسی که در سالهای ۱۳۵۸-۱۳۵۷ه.ش در دو کشور روی داد و درگیر شدن دو کشور در جنگ با عراق و شوروی و عدم بروز خشکسالی در این سالها به جز سالهای ۱۳۶۴-۱۳۶۲ ه.ش ، سبب شد دوباره مسأله در محاق فرو رود.
شرکتهای ضبط گرامافن در دورۀ رضاشاه، اندک زمانی پس از انقراض سلسله قاجاریه و آغاز دورۀ پهلوی وارد ایران شدند و به ضبط آثار موسیقایی و گفتاری از ایرانیان پرداختند. شرکت پته در سال ۱۳۰۷ در دورۀ رضاشاه وارد ایران شده و صدوهشتاد و دو تراک صوتی از هنرمندان و موسیقیدانان ایرانی، منجمله آثاری ارزشمندی از زنان هنرمندِ ایرانِ آن روزگار ضبط کرد. ضبطهای این شرکت را باید از زمرۀ درخشانترین نقاط تاریخ صدا در ایران معاصر محسوب کرد، از آن حیث که برخی از نفیسترین آثار موسیقی در دورۀ رضاشاه را در اختیار مخاطبین کنونی قرار میدهد.
دورۀ قاجاریه از نظر گستردگی شمار حقوقبگیران، نسبت به ادوار پیشین منحصربهفرد و حائز اهمیت است. دفاتر رسمی ثبتِ حقوقبگیران نشان میدهد که در این دوره، طیف گستردهای از مردم به صورت مستمر از حکومت حقوق دریافت میکردند. شاهزادگان و درباریان، اهل نظام و اهل قلم، علماء و سادات و خوانین و خواتین از جمله مهمترین گروههایی بودند که در این دوره با عناوین مختلفی مثل مواجب، مقرری و مستمری حقوق میگرفتند. از آنجایی که این حقوقها پس از مرگ حقوقبگیران میان ورثۀ آنها تقسیم میشد، در دراز مدت، بر شمار حقوقبگیران افزوده شد و حکومت را با یک چالش اساسی مواجه کرد.
از روزگار صفویان به بعد، ری با دربرداشتن حرم شاهعبدالعظیم دارای اهمیت مذهبی شد و از روزگار قاجاریان به بعد، در جایگاه کانون مذهبی تهران در حوادث سیاسی تأثیرات اساسی داشت. ری در دورۀ مشروطه، نقشی پررنگ در تکاپوی جریانهای روشنگری ایفا کرد. حرم شاهعبدالعظیم با قداست و حرمت تاریخیاش، به علت نزدیکی به تهران اهمیت ویژهای یافت و محل دو بستنشینی مهم و پناهگاه مشروطهخواهان و آزاداندیشان شد. بنابراین باغ صفائیه با قرار گرفتن در ری و میزبانی صاحب آن که پذیرای اندیشههای نو بود، محلی مناسب برای گردهمایی افراد منسوب به جریان روشنگری بود
موضوع تاریخنگاری زنان چیست یا چه چیز باید باشد؟
پاسخ به چیستی تاریخنگاری زنان را باید در پیگیری بنیادین این پرسش پیگیری کرد که تاريخ اگر شرح تجربه بشری باشد، چرا تجربه زنان به عنوان نيمی از بشريت شرح داده نشده است. می دانیم که تاریخ به نوعی حافظه یک جامعه است .در تاريخ، چيزهايی ثبت میشود كه يك ملت، يك فرهنگ، از طریق آنها خود را به ياد می آورد.و تصميم مورخ در این مسیر بسیار اهمیت دارد که کدام تجربه بشری را بنگارد و به آن حضور و معنا دهد...ادعای تاریخنگاری زنان، این است که : زنان در تاريخ به يك فراموشي جمعی سپرده شده اند; درگزارشات تاريخی همچون مردان کنشگران اصلی تلقی نشده و تاريخ آنها، در ذيل شرح كلي زندگی مردان گنجانده شده است، چون موضوع مهم تاريخ همواره مردان بودهاند.
امروزه بحران آب در سراسر ایرانزمین به سرحدی خطرناک رسیده است. مدیریتهای نادرست آب در دهههای اخیر همراه با خشکسالیهای پیاپی دستبهدست هم داده است تا چنین وضعیتی پیش آید. این وضعیت اقتضای آن دارد که هر ایرانی به سهم خود گامی برای برونرفت از این وضعیت بردارد. یکی از عرصههایی که انتظار میرود به حل این بحران یاری کند عرصهٔ دانش است. در این راستا آنچه در پی میآید نیز از یک سو نگاهی کوتاه به وجه تاریخی بحران است و از سوی دیگر به این که علم تاریخ در این میانه برای حل آن چه میتواند بکند.
تاریخ شنیدن یکی از حوزههای تاریخ احساسات و عواطف است که در سالهای اخیر مورد توجه تاریخنگاران رویکردهای تاریخ فرهنگی و تاریخ اجتماعی موسیقی در خارج از ایران قرار گرفته است. با تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی سالهای پس از مشروطیت, حیات اجتماعیِ موسیقی دستخوش تحولات متعددی شد. یکی از تبعات این تغییر و تحولات، حضور موسیقی در عرصهٔ عمومی بود. موسیقی به مثابهٔ یک سوژهٔ مدرن در روزنامهها به بحث گذاشته میشد و در سالنهای کنسرت و نمایش، کافهرستورانهای پایتخت و همچنین از صفحات گرامافون شنیده میشد.
«مردم» مفهوم مدرنی است؛ دستِکم فهمی که در بستر معاصر از این واژه وجود دارد با فهم پیشینی آن تفاوت دارد. مردم در گذشتهٔ پیشامعاصر تودهٔ وسیع و بیشکلی را تشکیل میدادند که همچون محکومانی پیش چشم حاکمان بهشمار میآمدند؛ بهجز رویدادهایی استثنا، نه در مناسبات سیاسی چندان مهم دانسته میشدند و نه به حساب معادلات منطقهای میآمدند. البته این بدان معنی نیست که مردم بهمثابهٔ مجموعهای از نفوس متشکل در گذشتهٔ پیشامعاصر کنشگری نداشتهاند، اما آنچه مردم زمانهٔ معاصر را از نمونهٔ پیشامعاصر آن جدا میکند تفاوت مفهومی است.
در دوران رضاشاه و بازسازی تشکیلات شهرداری، مطابق خبری که در روزنامهٔ اخگر در سال ۱۳۱۱ آمده است، شهرداری اصفهان در آن زمان ۲۴۰ سپور داشت که میخواست ۴۰ نفر آنها را اخراج کند. اما نکتهٔ مهمی که باید بدانیم این است که همهٔ این ۲۴۰ نفر به جمعآوری پسماند مشغول نبودهاند بلکه بخش عمدهای از آنان امر «آبپاشی» گذرهای شهر را بر عهده داشتهاند.دقیقاً ده سال بعد شهردار اصفهان به دنبال استخدام 50 رفتگر جدید بود. در متن خبر [روزنامه اخگر] به خوبی معلوم میشود که عمل رفتگری شامل آبپاشی خیابانها هم میشده است.
مطالعهٔ فرهنگ عامه در مونوگرافیها، که همان فرهنگنگاری شهرها و روستاها باشد، راهی بود که با تکاپوهای صادق هدایت در ایران شروع شد. دو کتاب اوسانه و نیرنگستان صادق هدایت، از نخستین منابع مردمنگارانه در تاریخ معاصر ایراناند و مملو از اطلاعات ناب دربارهٔ فرهنگ، باورها و زندگی روزمرهٔ تودههای مردم. هدایت نام کتابهایش را با الهام از متون پهلوی برگزیده و شاید از اینرو که این دو کتاب نقطهٔ تلاقی تاریخ اسطورهای و فرهنگ عامیانه است. بیشتر داستانهای او از بنمایههای ادبیات شفاهی برخاستهاند.
از دوران ناصری، ضرورتهای تاریخی و عوامل اجتماعی مختلفی تنفروشی را به منزلهٔ یک مسئلهٔ اجتماعی به ساحت فکر و اندیشهٔ ایرانیان وارد کرد. تشکیل نهاد نظمیه و انضباطیشدن تنفروشی، رشد بیماریهای مقاربتی و شکلگیری گفتمان پزشکی مدرن و ... همه از جمله عواملی هستند که از دوران ناصری به پرسمانی شدن و مسئلهمند شدن تنفروشی کمک کردهاند. در دهههای بعد و با رقمخوردن مشروطه و آزادیهای سیاسی و اجتماعی و ظهور طبقهای از روشنفکران و مصلحان اجتماعی، گفتمانهای حول تنفروشی صدای بلندتری به دست آوردند.
تاریخ نوعی ساختار است؛ یعنی قواره ایجاد میکند. چرا جامعهشناسی نهادگرایانهٔ تاریخی این اندازه اهمیت دارد؟ زیرا نشان میدهد که در ایران یک قوارهٔ نهادی وجود دارد. یعنی یک امر تاریخی را بهعنوان یک ساختار در آنجا یا یک ذات یا جوهر عرضه میکند. همانگونه که جامعه مثل یک چسب همهٔ هویتهای دیگر را گرد هم میآورد، تاریخ نیز در یک مقیاس زمانی، افراد را بهعنوان یک هویت جمعی متشکل میسازد. تاریخ روایت میسازد و بسیاری مواقع به یک اَبَرروایت بدل میشود.
چرا تاریخ این اندازه برای قدرتها مهم است؟
سه بازوی اصلی اقتصاد روستا را دامداری (صرفاً گوسفند و بز)، کشاورزی خودبسنده و قالیبافی تشکیل میداد. اما جنگ جهانی اول باعث تغییراتی چشمگیر در وضع طرسک شد. زیرا از یک سو بازار بزرگ روسیه را، در پی انقلاب اکتبر آن کشور و برآمدن حکومت شوروی در ۱۲۹۶ش/ ۱۹۱۷م، بر روی محصولات ایران، از جمله محصولات دامی بست و از سوی دیگر همین واقعه موجب بیکار شدن بسیاری از پیشهوران صنایع دستی، از جمله نمدمالانِ دیگر روستاهای سبزوار شد. این رویداد خود سبب جابهجایی کلی در میان جمعیت این روستاها شد.
در مجموع به نظر میرسد یکی از دلایل اصلی بیتوجهی و به شمار نیاوردن این میراث عظیم معمارانه از سوی مورخان و پژوهشگران، عدم انتساب آن به نهاد قدرت بوده است. چراکه قناتها، آبانبارها، یخچالها، و روستاهای زیرزمینی عموماً ساختۀ دست مردمان عادی و مرتبط با جریان زندگی روزمرۀ آنان بوده و حیات آنان در گروِ آن بوده است.به همین دلیل و در راستای برداشتن گامی در جهت رفع این نقیصه و همسو با آماج مردمنامه بر آن شدیم تا از این پس در پروندههای هنر و معماری بیش از پیش به این بخش از میراث هنری و معماری ایران بپردازیم.
در دوران رضا شاه، فناوری ساخت پمپ دستی و لولههای فلزی ایجاد شد. حمامیها میتوانستند با لولهکشی داخلی، حمام را به دوش مجهز کنند. اما اشکالات کار فراوان بود، اشکالاتی که در دو بعد فرهنگی و اقتصادی میتوان آنها را تقسیم کرد. در بعد فرهنگی، مردم مسلمان ایران فقط «غسل» در خزانه را صحیح میدانستند و دوش را که تازه به میدان آمده بود و هنوز قوانین دینی درباره آنها وجود نداشتند، مورد اقبال قرار نمیدادند. در بعد اقتصادی هم آبی که از لولههای دوش خارج میشد، به چاه کنار حمام میریخت و دیگر وارد چرخه حمام نمیشد.
ساعدی روانپزشك بود. در دانشگاه تبريز تحصيل كرده بود و در رسالهاش نقش عوامل اجتماعی در بروز بحرانهای روانی را مطالعه كرده بود. چنين پيشينهای سبب شده بود تا در تكنگاریهايش بيش از آنكه مانند سفرنامهنويسان راوی صرف ديدهها و شنيدهها باشد، از دريچه حرفهاش به موضوع بنگرد و وجوه تاريك و ناشناخته و گموگورِ ذهن و روان و باورهای متعارف و گاه نامتعارف سوژههايش را بازنمايی كند. او در تكنگاریهايش، ضمن توصيف بودباش مردمان کوچه پسکوچهها، کوشیده است بر ریشههای باور و ذهنیت آن مردمان پرتوی بیفکند.
از بهترین برنامههای مدارس نوین مراقبت مدیران و رؤسای معارف بر روند تعلیم و تربیت بود. این مراقبت عمدتاً در سه حوزه آموزش، بهداشت و تشویق و تنبیه میباید صورت بگیرد. مدیران مدرسه در پذیرش کودکان و نوآموزان مراقبتهای بهداشتی را میباید به عمل آورند. اطفال نوآموز باید از طبیب صحی مدارس تصدیق در دست داشتند که نشان دهد مبتلا به کچلی، اگزما، زرد زخم و جرب و سایر امراض مسریه یا تقرحات سیفلیسی و گرانولاسیون نیستند و در مدت تحصیل نیز امراض دیگر مانند آبله، سرخک، مخملک، سیاه سرفه و ورم غده نگیرند.
میمند مرکز دهستان میمند، شهرستان شهربابک، واقع در استان کرمان است. یکی از مهمترین فناوریهای بومی تأمین آب در میمند، سیستم قنات است که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است. قناتها همیشه نقش بسیار مهمی در نظام کشاورزی میمند داشتهاند و بسیاری از باغستانهای اقماری میمند به آب حاصل از قناتها متّکی بودهاند. یکی از ویژگیهای قناتهای میمند، ترتیب فضایی آنهاست که بهصورت متوالی یا سری بوده و ارتباط هیدرولیکی با یکدیگر دارند. این ویژگی باعث میشود که حداکثر استفاده از منابع آب موجود بهعمل آید.
آلونکنشینهایی که از مراکز شهر به کوی نهم آبان منتقل شده بودند، از آنجایی که قبلاً در جوار اقشار نسبتاً مرفه تهران اقامت داشتند، امکانهای شغلی (مشاغلی از قبیل رختشویی، ماشینشویی، بلیطفروشی و...) برای آنها وجود داشت و از راههای مختلف کمکهای پولی و غیر پولی به آنها میشد و از این نظر اوضاع مالی آنها به طریقی تأمین میشد. انتقال خانوادهها به کوی نهم آبان مسئله مسکن را برای آنان حل کرد ولی مسئله تأمین معاش آنها نه تنها حل نشد که در مقایسه با قبل بدتر هم شد.
در سالهای بعد از انقلاب کمتر درخصوص قلعه شهرنو صحبت شده یا چندان سعی نشده که بهخاطر آورده شود؛ اما هنوز میتوان کسانی را پیدا کرد که بههرنحو با آنجا ارتباطی داشتهاند. به همین بهانه و پس از گذشت چهل سال از به آتش کشیدن آن، تلاش کردم تا یکی از زنانی را که در قلعه کار میکرده بیایم و با او گفتوگویی داشته باشم...مونس باید یکی از آخرین زنان قلعه باشد که در ذهنش روایتهایی از زندگی در آنجا وجود دارد. او از سیزده سالگی همراه با مادرش در قلعه کار کرده و اکنون شصتساله است.
تأسیس و ساخت حسینیۀ ارشاد ظاهراً در امتدادِ فعالیت محفلِ نیمهخصوصیای است که در سالهای ابتدایی دهۀ ۱۳۴۰ در منزل احمد علیبابایی، از بازاریان طرفدار محمد مصدق، جلساتی با مضامین مذهبی و اجتماعی و سیاسی برگزار میکردند؛ محفلی که به «انجمن ماهانه» مشهور شد و گزیدهای از سخنرانیهایی که در آن ایراد کردند در کتابی با عنوانِ گفتار ماه منتشر شد. خودِ این محفل به دنبال محدودیتهای ساواک بر سخنرانیهای مسجد هدایت، بهخصوص سخنرانیهای سیّدمحمود طالقانی، شکل گرفت.
اولگا توکارچوک (نویسنده لهستانی متولد ۱۹۶۲ میلادی)، چند سال پیش برنده جایزه نوبل ادبیات شد. موضوعاتی که او مطرح میکند بیشتر مسائلِ روز هستند که مردم عصر معاصر با آنها گرفتار هستند؛ ازجمله هویت و بحران آن، گذر زمان، گذرا بودن انسان، و مرگ. نگاه توکارچوک به انسان پرمحبت و دلسوزانه اما درعینِحال انتقادی است. وی انسان را موجودِ ناپایدار و شکننده در مقابل درد و تأثیر زمان میبیند. توکارچوک با نگاه «وارونه» خود نشان میدهد که انسان بیشتر از آنچه فکر میکند درمانده و تسلیمِ سرنوشت است.
در دهه دوم قرن بیستم، با وجود ساختهشدن نخستین خیابان مدرن، یعنی خیابان پهلوی (امام خمینی فعلی)، هنوز پای زنان چندان به گردش در شهر باز نشده بود. زنانی که با لباسهای مد روز در خیابانها قدم میزدند و در کافهقنادیها مینشستند، عمدتاً از جامعه ارامنه شهر بودند. شبهای تابستان، سبزهمیدان شلوغ بود. مردم گروهی و تک تک در معابر بین درختان باغ در نور فانوسهای مهتابی قدم میزدند یا زیر چتر درختی میایستادند و به موسیقیای که بعضی شبها در باغ نواخته میشد گوش میدادند.
یکی از روشهایی که میتوان از آن برای تحقیق در تاریخ معماری ایران بهره برد داستاننویسی است. این ممکن است در ابتدا عجیب به نظر برسد؛ اینکه نوشتن داستان چطور میتواند روشی برای تحقیق در تاریخ معماری ایران باشد. داستان نوشتن کار نویسندگان است و عنصر اصلی آن خیال است؛ اما در تاریخ معماری ما با رویدادها سر و کار داریم. اما آیا هر رویدادی که در گذشته رخ داده گوهری داستانی نداشته و داستانی بالقوه نبوده است؟ آیا محقق تاریخ معماری در پی یافتن داستانی که بقایای گذشته را روایت میکند نیست؟
تاریخنگاران و دیگر نویسندگان به روشهایی متفاوت از آلبومها و عکسهای خانوادگی استفاده میکنند. با تحلیل بصری و استفاده از روشهای ملهم از روانکاوی، برخی از پژوهشگران از عکسها برای واشکافی مناسبات بین اعضای خانواده بهره میبرند. ولی من استفاده از روشهای تاریخنگاران «اشیا روزمره» را پربارتر یافتهام. عکس، به ویژه عکسهای خانوادگی، به قول شری ترکل، اشیایی «خاطره برانگیز» هستد و جداییناپذیری اندیشه و احساس را در رابطه ما با اشیا برمینمایند.
آنچه «تاریخ معماری مردم» یا «تاریخ مردم در معماری» را از دیگر اقسام تاریخ معماری ممتاز میکند ویژگیای در موضوع، یا ویژگیای در روش نیست؛ بلکه ویژگیای در دیدگاه است. در نگاهی وسیعتر، میتوان معماری را افزون بر محصول معماری، به عاملان معماری و مسیر معماری و همۀ ساز و کارهای مربوط به آن اطلاق کرد. مقصود از معماری مردم جستنِ عکس مردم و رنگ مردم در هر معماریای است. در سخن مولانا شواهد بسیاری از بناهای عوام یا زندگی عوام در بناها هست؛ از جمله خانه و مسجد.
کارگران هندی صنعت نفت ایران، نزدیک به نیم قرن شکلهای گونهگون کاری را تجربه کردند. آنان با استخدام اجباری به عنوان کارگر متعهد خدمت در زمان جنگ، کارگر آزاد روزمزد و یا کارگر استخدام شده با قراردادهای جمعی شکل گرفته بر اساس قوانین کار مستعمراتی، در صنعت نفت ایران جای گرفتند. با حفظ پسزمینه استعماری، هدف این پژوهش جز این نیست که گزارشی از کارنامه و زمانه این کارگران به دست دهد. اینکه بود و باششان، کار و زندگیشان چگونه بود و قبول و رد جامعه میزبان را چگونه برتافتند.
آثار تناولی شامل چند موضوع است که وی آنها را - که تقریبا در همه آثارش مشترکند- در این بسترها به نمایش میگذارد. از آثاری که تناولی در ساخت و به تصویر کشیدن آن تلاشهایی کرده و آثاری را درباره آن خلق کرده، شیر است؛ که گاهی تنها و گاهی همراه با خورشید به کار رفته است. وی از این نماد یا به عبارتی دیگر از این عنصر تصویری در آثار مختلف تجسمی بهره برده است. شیر در فرهنگ و تاریخ ایران نقش بسیار پررنگی دارد. تصویر ۸ [بالا] یادآور شیرهای سنگی بختیاری است.
جنبش مشروطه زمینه انتشار جراید تخصصی طنز را در ایران فراهم کرد. پنج ماه پس از صدور فرمان مشروطیت، طنزنامه آذربایجان (بهمن ۱۲۸۵- آبان ۱۲۸۶ش.) منتشر شد که حامیاش ستارخان بود و الگویش طنزنامه مشهور ملانصرالدین (۱۳۱۰-۱۲۸۵ش.) که آن سالها در تفلیس منتشر میشد.مهمترین مانع طنزنامهها سانسور بود و طنزپردازان مجبور بودند همواره دست به عصا حرکت کنند. علیرغم محدودیتهایی مانند سانسور، طنزنامهها علاوه بر ایجاد انبساط خاطر، تاثیر عینی قابل توجهی در جامعه داشتند.
سرقت به شکلهای مختلف و با روشها و شیوههای متفاوتی انجام میشد. در واقع، سارقان برای ارتکاب سرقت روشهای جدیدی اتخاذ میکردند و از آنجا که تکرار یک شیوه موجب آگاهی مردم و ناکارآمدی آن میشد، در طول تاریخ اسلام، تنوع و گوناگونی شیوههای سرقت دیده میشود. در دزدیهای شهری، دزدی و سرقت از مغازهها و دکاکین از شایعترین نمونههای سرقت در ایران و جهان اسلام محسوب میشد. برخی از دکان دارها، برای ممانعت از سرقت، شب را در دکان خود سپری می کردند.