فرمانی راجع‌ به ساختن کلیسا در اصفهان از طرف ارامنه

✒️فریما دستیار، مدیر رادیو مردمنامه و دانشجوی تاریخ، گرایش ایران اسلامی

 

 

 

«فرمانی راجع‌ به ساختن کلیسا در اصفهان از طرف ارامنه»

نوع سند: فرمان

مقوله: فرامین و فرم‌ها

خط: شکسته

تاریخ سند: شهر شعبان المعظم سنه ۱۰۲۳

محل نگهداري: Mufakham, Mushin (private Collection)

تعداد صفحات: ۲ صفحه

 

 

مقدمه:

با ظهور سلسله صفوی در ایران، تغییرات سیاسی، اجتماعی و مذهبی فراوانی به وجود آمد. به رسمیت شناخته شدن مذهب تشیع اثنی‌عشری به عنوان مذهب رسمی و مورد حمایت حکومت در ایران، روابط و مناسبات حکومت صفوی با گروه‌های مذهبی غیرمسلمان از جمله مسیحیان را نیز تحت تأثیر قرار داد. مسیحیان کشور که در این زمان شامل ارامنه، گرجیان و مبلغان مذهبی می‌شدند نیز وارد گونه خاصی از تعامل با حکومت و شرایط جدید شدند. در این میان مواضع و سیاست‌های مذهبی شاهان عصر صفوی نسبت به اقلیت مسیحی در ایران حائز اهمیت است.

 

حضور مسیحیان در جامعه ایران عصر صفوی از طرق مختلف صورت پذیرفت. یکی از مهم‌ترین آن ها کوشش های سیاسی صفویان در شکل غزا و جهاد بود. آن ها به مناطق مسیحی‌نشین حوزه‌ٔ قفقاز با حکم جهاد لشکرکشی می‌کردند و یکی از نتایج این لشکرکشی‌ها، آشنایی آنان با غیر مسلمانان بود. حضور این جمعیت‌های غیرمسلمان در ایران عصر صفوی از طریق اسارت یا انتقال و کوچ آنان و یا تسخیر سرزمین‌های آنان توسط حکومت صفویه و دست نشانده کردن آن‌ها، صفویان را با جوامع مسیحی بیشتر آشنا کرد.

 

منابع ایرانی در مورد وضعیت اقلیت‌ مسیحی توضیحات اندکی ارائه داده اند اما منابع غیرایرانی که نوشته‌های سیاحان یا نمایندگان تجاری، سیاسی و مذهبی و بازرگانان است، اطلاعات جالبی از اوضاع زندگی مسیحیان به دست می‌دهند.

 

در این میان مطالعه و بررسی اسناد فرامین شاهان دوره صفوی و نحوه رویارویی آنان با این اقلیت مذهبی بسیار شایان توجه است. در دوره شاه عباس اول، متناسب با اهداف سیاسی و تجاری شاه که متوجه کشورهای اروپایی بود، توجه ویژه‌ای به این اقلیت دینی با توجه به هم‌کشیش‌ آنان با اروپاییان، صورت پذیرفت.

 

علی‌رغم گفته‌های اروپاییان حاضر در ایران دوره صفوی، مطالعه مستقیم فرمان رسیدگی شاه به امور مرتبط با مسیحیان اطلاعات دست اولی در اختیار پژوهشگران تاریخ قرار می‌دهد.

 

شرح سند:

فرمان شاه عباس با اظهار دوستی و محبت نسبت به مسیحیان آغاز می‌شود. در این نامه چنین نوشته شده است که:« میانه نواب کامیاب همایون و حضرات سلاطین رفیع الشأن مسیحیه خصوصاً سلطنت و شوکت پناهی قدرت السلاطین العیسویه کمال محبت و دوستی است و در میانه ما و طوایف مسیحیه یگانگی است و اصلا جدایی نیست.»

 

پیشوای روحانی ارامنه نیز معتقد است که از لحاظ تاریخی و جغرافیایی و هم چنین از نظر نزادی و اجتماعی هیچ کشور و ملتی در دنیا به اندازه ایران و ایرانی به ارمنستان نزدیک نبوده است. (سرکیسیان، ۱۳۵۱، ۵۸)

 

شاه عباس در این فرمان دستور ساخت کلیسایی در اصفهان را صادر کرده است. به گفته برخی منابع، رفتار شاه عباس با ارمنیان جلفا در مقایسه با دیگر ادامنه بهتر بود. دلایل آن را می‌توان اطاعت زودتر آنان و ثروتمند بودنشان دانست. به همین سبب آنان را در اصفهان سکونت داد و برای اینکه دارایی خود را از آذربایجان آسان‌تر به پایتخت برسانند، پنج‌هزار تومان از خزانه سلطنتی و از اردوی شاهی اسب و شتر و چارپایان به آن‌ها عطا کرد.

 

« می‌خواهیم که جهت مردم مسیحیه در دارالسلطنه مذکوره کلیسای عالی در کمال رفعت و زیب و زینت ترتیب دهیم که معبد ایشان بوده و جمیع مردم مسیحیه در آن‌جا به کیش و آیین خود عبادت نمایند و کس نزد پاپا خواهیم فرستاد که از کشیشان و رهبانان ملت مسیحی به دارالسلطنه صفاهان فرستد که در آن کلیسا به آداب عبادت قبام نموده...»

 

همانطور که پیشتر اشاره کردیم مسیحیان ایران در اکثریت  به تبع پیرو مکتب ارتدوکس یونانی بوده‌اند بنابراین امکان آنکه با سایر مسیحیان اروپایی پیرو مذهب کاتولیک بتوانند در یک کلیسا گرد هم آیند و عبادت کنند وجود نداشته است. با این همه شاه عباس در جای دیگر اشاره کرده است که مایل است تا از پاپ درخواست کند تا مبلغان مسیحی را به ایران ارسال کند. پس با این احتمال او در در آن زمان باید با برخی از مبلغان مسیحی آشنا شده باشد که از طرف پاپ برای هدایت مسیحیان شرق و گرویدن آنان به مکتب کاتولیک به ایران گسیل شده بودند.

 

برای مثال یسوعیها که دیرتر از سایر مبلغان مذهبی به ایران آمده بودند از همان آغاز به تبلیغ در میان ارمنیان پرداختند.اگر چه مبلغان مذهبی به صورت نمایندگان کشور خود به ایران می‌آمدند، بعضی از آن‌ها به عنوان مترجم در دربار نفوذ می‌یافتند و در ملاقات‌های سفرا و نمایندگان دیگر کشورها موثر واقع می‌شدند. مثلاً ژان تاده، مبلغ مذهبی کارملیت در زمان شاه عباس اول که از جمله نزدیکان و مترجمان خاص شاه عباس گردید.

 

 

شاه عباس در سال ۱۰۳۰ مصمم شد او را به کنسولی همه فرنگیان شهر اصفهان منصوب سازد تا مدیر و فرمانروای آنان باشد و به کار دعاوی و اختلافات آن‌ها بپردازد. ولی او چون می‌دانست مسیحیان اصفهان از فرق مختلف گرد آمده‌اند، این منصب را قبول نکرد. (دلاواله، ۱۳۴۸: ۲۵۴).

 

در ادامه نامه به خرابی کلیسای  ایروان اشاره شده است. فرمان‌هایی توسط شاه عباس یکم که حاوی اوامر صریح و مؤکد وی نسبت بر تأمین آسایش و رفاه ارامنه، جلوگیری از آزار و تجاوز دیگران به حقوق ارامنه، بخشودگی مالیات‌ها صادر گردید. یکی از مهم‌ترین فرامین، ساخت کلیسای بزرگ وانک در جلفای اصفهان بود که در طی آن دستور داد سنگ‌های بزرگ اوج کلیسا واقع در ایروان را به اصفهان منتقل کنند و در ساختمان کلیسای جدید مورد استفاده قرار دهند. اهمیت این فرمان دال بر کیاست و نشانه توجه و احترام او نسبت به اعتقادات ارامنه است. (رائین، ۱۳۵۶، ۱۱۵)

 

 «چند عدد سنگ بزرگ در اوچ کلیسای ایروان بوده و عمارت آن کلیسا منهدم گشته خرابی تمام به آن راه یافته دیگر شایستگی تعمیر نداشت و کشیش آنجا استخوان‌های پیغمبران را که در آن مکان مدفون بودند از آن‌جا بیرون آورده به جماعت نصاری و ترسایان فروخته آن مقام را از عزت و شرافت انداخته بود بنابر آن سنگ‌های مذکور را از آنجا بیرون آورده روانه دارالسلطنه اصفهان فرمودیم که در کلیسای عالی که در آن‌جا ترتیب می‌دهیم نصب فرماییم.»

 

لطف و عنایتی که شاه عباس به مسیحیان نشان می‌داد تا اندازه‌ای بود که حتی عده‌ای از مسیحیان فکر می‌کردند که او تمایل شدیدی به مسیحیت دارد چرا که همواره به کلیساها می رفت و در مراسم و دعاهای مذهبی آنان شرکت می‌کرد. (سیوری، ۱۳۷۹: ۱۷۰). رافائل دومان که نزدیک پنجاه سال در ایران به سر برد،  شاه عباس را حامی و پدر ارامنه می‌خواند (Du mans, 1890:97)

 

با این حال برخی از اخبار خلاف این ادعا را اثبات می‌کند چرا که وی مایل بود مسیحیان و ارامنه مسلمان شوند. او اغلب مسیحیانی که به علتی محکوم به مرگ بودند، اگر مسلمان می‌شدند می بخشید و همیشه به این‌گونه محکومان پیش از کشتن آنان، تکلیف مسلمان شدن می‌کرد. دلاواله گزارش می دهد:« … ملکی سدک (ملک صادق) خلیفه ارمنی را برای آنکه پولی به دولت بدهکار بود و با تهمت‌های دیگر، به فرمان وزیراعظم شکنجه کردند و مجبور ساختند که قطعاتی از گوشت تن خود را بخورد. سپس از او خواستند تا مسلمان شود تا آزادش کنند...»(دلاواله، ۱۳۴۸: ۱۱۱).