✒️ محمدحسین پیوند، دانش آموخته رشته تاریخ در مقطع کارشناسی در دانشگاه تهران و علاقهمند به تئاتر و نمایشهای ایرانی
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکمِ میرِ نوروزی
حافظ
میرنوروزی، پادشاه نوروزی یا شاهبازی
در یادداشت قبلی، با بررسی چند نمونه از آیینهای نمایشی مردم در فصل زمستان و انتظار کشیدن زمان آغاز اعتدال بهاری و گرم شدن هوا و فصل باروری دوباره زمین، متوجه شدیم که براساس منابع دینی زردشتی بنمایه اساطیری روشنی در پس هر کنش وجود دارد، اما گذر زمان و تحول پیدا کردن ظاهر فرهنگ از روزگار باستان تا کنون (که به فراخور تحولات تاریخی امری طبیعی است)، موجب شده مفاهیم جدیدی در بطن آیینها پدیدار شوند یا حداقل، مفاهیم کهن و قدیمی پیش چشمان مردمان امروزی غیرقابل خوانش یا با معنایی محو و مغشوش جلوه کنند.
دقیقاً در نقطه مقابل این وضعیت، آیین نمایشی دیگری وجود دارد که در ایام نوروز بازی میشود. این آیین اتفاقاً حاصل نوعی خودآگاهی تاریخی است. میرنورزی متداولترین بازی نوروزی است که تقریباً بین تمام اقوام ایرانی بازی میشود.
در ابتدای این سلسله یادداشتها، به یادداشتی از علامه قزوینی در شماره 3 مجله یادگار (آبان ماه سال 1323 شمسی) اشاره کردیم. استاد فقید در این جستار با ارجاع به بیتی از غزلهای حافظ، بخشهایی از تاریخ جهانگشای جوینی و تذکره دولتشاه سمرقندی توانسته بود برای اولین بار نحوه بازی شدن این نمایش را صورتبندی کند (علاقهمندان میتوانند برای مطالعه این بخشها به جهانگشای جوینی تصحیح محمد قزوینی، جلد اول، فصل راجع به فتح خوارزم، صفحات 97 و 98 و تذکره دولتشاه سمرقندی، بخش مربوط به بررسی احوال میرزا علاءالدوله پسر بایسنقر میرزا رجوع کنند).
حتی با استناد به یادداشتی دیگر از ایشان در شماره 10 مجله یادگار (خرداد ماه سال 1324 شمسی) متوجه میشویم که «مقریزی» مورخ مصری در روزگار ممالیک در کتاب خود «المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار»، از بازی شدن این آیین در ایام نوروز توسط قبطیان مصر سخن میگوید و پیشینه آن را به روزگار خلفای فاطمی نسبت میدهد.
کردهای کردستان هنوز هم این نمایش را بازی میکنند و به آن «میرمیرین» میگویند. مطابق گزارش علامه قزوینی از مشاهدات عینی یک راوی معتمد (در شماره 3 مجله یادگار)، این بازی در زمان او در شهر بجنورد در استان خراسان شمالی بازی میشده و در روزگار کنونی هم در دهستان طرقرود شهرستان نطنز در استان اصفهان بازی میشود.
به گواه منابع تاریخی این بازی مربوط به نیمه دوم سدههای میانه است، چراکه در آثار مربوط به اوایل دوره اسلامی هیچ اشارهای به اسم یا نحوه بازی شدن آن در دست نداریم؛ اما به یکباره با گزارشهایی از این نمایش در منابع سده ششم هجری به بعد مواجه میشویم.
اولین و قدیمیترین اشاره به بازی میرنوروزی در عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات احمد طوسی (با عجایب المخلوقات زکریای قزوینی اشتباه گرفته نشود) یافت میشود که پیشتر در هیچ پژوهشی به آن اشاره نشده بود و راقم این سطور آن را برای اولین بار ذکر میکند:
گویند در شهر اصطخر ملکی بود ظالم. مردم ناامید بودند از وی و قصد عورات رعیت کردی. زمانی بگذشت. روز عیدی پیش آمد. کودکان به صحرا آمدند یکی به پادشاهی کردند نام وی عضدالدوله کردند و یکی وزیر وی شد و یکی امیر حاجب شد و علمی برداشتند و وی را بر تخت نشاندند و بالای او باستادند و عضد فرمان میداد و مردم به نظاره میرفتند. چند روز برآمد کار وی مشهور شد و مرد و زن میرفت و ایشان را میدیدند و از آهستگی و آرام او شگفت میداشتند. این خبر به ملک رسید گفت من نیز بروم و ببینم. او با وزیر، جامه بگردانیدند و به صحرا آمدند. وزیر در پیش عضد آمد و شکایت کرد و گفت «این مرد سرای من به غصب دارد بفرما تا تسلیم کند.» عضد گفت «چه می گویی؟» گفت «بلی. من دارم» گفت «با وی ده» گفت «بسیار سراها دارم و به کس ندادهام.» عضد گفت «عاقبت ظلم بد بود. سرای او باز ده» گفت «نمیدهم». عضد حربهای در دست داشت از خشم آن حربه بر حلق ملک زد، حالی جان بداد (طوسی،1382/ص 506).
مؤلف به نام میرنوروزی اشارهای نکرده اما دقیقاً شکل اجرا شدن این بازی را توضیح داده است. منظور از عید، همان نوروز است و منظور از عضد همان میرنوروز، که در اول بهار به طور نمادین بر تخت مینشیند و به طور نمادین صاحب قدرت میشود و با احکام و فرامین خود، مردمان را شاد میکند.
در این کلانروایت که قابل تجزیه و تحلیل هم هست، حاکم شهر اصطخر ظالم و ستمکار توصیف شده و بعد به تماشای بازی میرنوروزی میآید و تعمداً توسط میرنوروز که اتفاقاً در نقش شهریاری، خوب سیرت و شهریاری آرمانی و عادل توصیف شده کشته میشود.
با بررسی این کلانروایت قصد آن دارم که از هرگونه بدفهمی جلوگیری کنم. در برخی از موارد پژوهشگران در تبیین ماهیت آیین نمایشی میرنوروزی دچار مشکل شدهاند و آن را نمایشی سیاسی یا توهینآمیز یا ساختارشکن دانستهاند (نمایش در ایران بهرام بیضایی).
برخی دیگر به اشتباه میان بازی میرنوروزی و قصه معروف به سلطان و شبان ارتباط برقرار میکنند. این دسته از افراد که به سختی میتوان آنها را پژوهشگر خطاب کرد، داستان «یوسف شاه» اثر میرزا فتحعلی آخوندزاده (در تمثیلات) را مصداق تاریخی یا گزارش صحیح تاریخی از دوره شاه عباس صفوی تلقی کرده و با همین برداشت اشتباه، سعی در توضیح و تفسیر مبنای بازی میرنوروزی دارند.
پیرنگ قصه یوسف شاه از این قرار است که منجمان پادشاه، او را از خطری که در راه است آگاه میکنند و شاه به تکاپو میافتد تا این حادثه را از خود دور کند. او با مشاورانش جلسهای ترتیب میدهد و منجم پیری پیشنهاد میکند که شاه موقتاً از سمت خود برکنار شود و یک مجرم محکوم به مرگ بر تخت بنشیند تا بلا بر سر او نازل شود. «یوسف سَرّاج» بدینمنظور انتخاب میشود.
یوسف، پیشهور زحمتکشی است که دریافت روشنی از سیاست و حکمرانی ندارد و به اقتضای طبع ساده خود بیشتر به دنبال گرهگشایی از کار مردم است. این شخصیت داستانی هنگام نشستن بر تخت سلطنت، دست به اصلاحات میزند و یک مجلس مشورتی تشکیل میدهد.
اصلاحات یوسف، همان خواستههای سیاسی میرزا فتحعلی آخوندزاده و دیگر روشنفکران آن زمان است که اتفاقاً در حال رصد تحولات سیاسی دنیا هستند. یوسفشاه، عاقبت با شورش درباریان و ثروتمندان از سلطنت خلع میشود. داریوش فرهنگ با استفاده از پیرنگ این قصه (که شاید بتوان آن را اولین رمان ترجمه شده به فارسی دانست)، مجموعه تلوزیونی افسانه سلطان و شبان را در اوایل دهه شصت تولید کرد.
با اطمینان خاطر میتوان گفت میرنوروزی هیچ کدام از اینها نیست و برای تبیین درستتر آن نیاز به بررسی خاستگاههای تاریخی پیدایش آن داریم. با توجه به اینکه گزارش این بازی در منابع نیمه دوم سدههای میانه آمده و با تحلیل کلانروایت طوسی در کتاب عجایب المخلوقات و همچنین با بررسی شکل و صورت بازی شدن میرنوروزی روستای طرقرود به نتیجه دیگری میرسیم.
از یاد نبریم که میرنوروزی پیش از هرچیز جزئی از آیینهای نمایشی نوروز است و زمان بازی شدن آن هفته اول فروردین ماه تا هفته دوم فروردین ماه است و شادی و سرور و فرحبخشی این نمایش برای مردم، حمل بر آمدن فصل بهار و فصل باروری زمین میشود. پس این شاه موقتی که در همین چند روز صاحب قدرت است و توان صادر کردن حکم و اجرایی کردن فرمان را دارد، جهت شادمانی رعایا و خشنودی مردمان این احکام را تنظیم میکند. و سؤال اینجاست که چه چیزی این مردم را خوشحال میکند؟
به عبارت دیگر، باید اینطور پرسش خود را مطرح کنیم: چه احکامی از سوی فرمانروای محلی، دهقان روستایی ساکن فلات ایران در سدههای میانه را خوشحال میکرد؟ مگر احکام صادر شده شاه موقت چه چیزی در خود دارد که مردم را خشنود میسازد؟
برای پاسخ به این سؤالات تنها شکل برگزار شدن آیین نمایشی میرنوروزی در روستای طرقرود نطنز را مطابق مشاهداتم تشریح میکنم: در روز دوم فروردین که مراسم معارفه امیر صاحب قدرت (معمولاً یکی از اهالی بذلهگو) در مرکز آبادی برگزار شد، مردم به همراه خدم و حشم میرنوروزی به مسجد آبادی میروند تا مابقی نمایش در روزهای آتی را آنجا بازی کنند.
«میرنوروز» دقیقاً مثل روایت طوسی در قرن ششم هجری دارای خدم و حشم است. وزیر دست راست که «کهن وزیر» خوانده میشود و پرحرفترین نقش در نمایش است. شخصیتهای دیگری مثل خزانهدار یا جلاد هم کنار کهن وزیر حضور دارند. و دیگر مردمان که در نقش شاکی یا احضارشده (به دادگاه نمایشی) ایفای نقش میکنند. درست مثل تعزیه و قراردادهای نمایشی آن که به طور مثال یک تشت آب و چند شاخه نی، فرات را نشان میدهد، یا چند آجر شکسته و یک شمع قراردادی است برای تصویر کردن خرابه شام (تعزیهای که با داستان آغاز اسارت اهل بیت در روز دهم محرم شروع و با شهادت حضرت رقیه در خرابه شام به پایان میرسد)، خدم و حشم میرنوروزی هم با چند چوب و چماق و شمشیر و خنجر، جایگاه خود در دربار میرنوروزی را به دیگران میشناسانند.
خود میرنوروزی هم روی یک صندلی معمولی نشسته که در حکم تخت مرصع تلقی میشود. کشاورزان آبادی چوب بدست و فریاد کنان وارد مسجد میشوند. آنها فریاد میزنند: «عدالت – عدالت». این لفظ «عدالت» همان پاسخ سؤال ابتدایی است. و حالا واکنش میرنوروز که از جنس همین مردم است نمایش را تکمیل میکند.
فرمان بخشیده شدن مالیات و خراج تا سال آینده. فرمان مجازات شدن ستمکاران [کلان روایت طوسی را به یاد بیاورید]. فرمان بازپسگیری اموال ثروتمندانی که به ناحق و با تعدّی به اموال مردم آن ثروت را انباشتهاند. فرمان ارزان شدن اقلام مصرفی زندگی و حتی فرمان واگذار شدن زمینهای تحت اختیار والی و حکمران محلی به مردم از طرف میرنوروزی صادر میشود.
این یک بازی شادیآور ساده نیست، بازی شدن میرنوروزی در زمینه تاریخی خود مانند یک جلسه رواندرمانی است. این در حکم همان تزکیه است که انسان امروزی در عصر مدرن سراغ آن را در مطب رواندرمانگران میگیرد.
فرمان به «عدالت» (آن عدالتی که مطلوب طبع ساده رعیت است)، برای دهقانان آبادیهای ایران در سدههای میانه به منزله محقق شدن خواستههای قلبی ایشان بود که محقق شدن آن را از زبان اجداد خود شنیده بودند، اما در روزگار معاصر خودشان بیم آن میرفت که هرج و مرج اجازه تحققش را ندهد.
این رعایا معمولاً جز حکام محلی هیچ مرجعی برای شکایت نداشتند. اساساً برخلاف تصور غالب، در تاریخ ایران (به ویژه دوره اسلامی)، به ندرت میتوان سند و مدرکی از رصدگری و دخالت مستقیم حکومت مرکزی در نظام اداری محلی هر شهرستان، چیزی پیدا کرد.
از طرف دیگر میدانیم که نظام اقطاعدهی و تیولداری در حکومتهای ترک تبار (از سلجوقیان به بعد) برای پرداخت حقوق نظامیان و سپاهیان در سطح وسیعی به کار گرفته شد. در چنین شرایطی دهقانان دیگر از تیررس حکومت مرکزی بیرون میآمدند و عملاً تنها مرجع قدرت برای آنها حکومت محلی بود.
این دسته از دهقانان که تا پیش از این (در دوره باستان)، با فلسفه و جهانبینی مزدیسنا و با تن دادن به خویشکاری خود به عنوان جزء مهمی از عالم هستی به شاهنشاه حکومت مرکزی در پیروزی اهورامزدا در نبرد با اهریمنان کمک میکردند، امروز عملاً به زارعان و کارگران زمینداران جدید تبدیل شده بودند که اتفاقاً به کلی با فرهنگ زراعت و آباد کردن زمین غریبه بودند و از همه بدتر اینکه اقتدار حکومت مرکزی هم بالای سرشان نبود.
واژه اقطاع در دوره سلجوقی در معنای واگذاری یک ناحیه و حق حکومت آن به ملوک سلجوقی، امرای ترک و دیگر بزرگان بود. اقطاع دیوانی مهمترین شکل اقطاعات در دوره سلجوقی بود و در این نوع اقطاعدهی، وظایف و کارکردهای تشکیلات حکومتی نظیر تأمین امنیت و انتظام امور و رسیدگی به مشکلات، در محل به شخص مقطع واگذار میشد. (یوسفی فر، 1390/ ص 210 و 211).
این برای دهقان یعنی کار طاقتفرسا، بدون کمترین عایدی از محصول به اضافه پرداخت خراج. این شرایط جدیدی بود که مناسبات قدیمی را بهم میزد. تا پیش از این حکومت محلی خود عهدهدار رسیدگی به امور بود. اما زمانی که قدرت قضایی و رسیدگی حکومتی به اقطاعداران تفویض شد، کیفیت زندگی دهقانان تا اندازه زیادی نزول پیدا کرد.
این به منزله بهم ریختن توازن و تعادل زندگی دهقانان بود. به این مقوله حملات مغولان را اضافه کنید. در پی ایلغار مغولان نظم اجتماعی تثبیت شده در فلات ایران تا حد زیادی تخریب شد. اساساً رسیدگی به امور زراعت و زندگی دهقانان، کاری نخبگانی و مربوط به دستگاه دولت مرکزی بود که باز سازوکاری حساب شده دولت محلی را پایش میکرد.
حفر قنات و نگهداری از کانالهای آبرسانی و برپا کردن بازارهای محلی و تأمین امنیت راههای ارتباطی و مهمتر از همه تعیین خراج به نسبت برداشت محصول، همگی به عهده دیوانسالاران محلی بود که بعد از حملات مغول، به کلی از بین رفتند و تا اصلاحات غازانی در حکومت ایلخانی هیچ مرجعی جای ایشان را نگرفت. این زمینه تاریخی را باید به عنوان بستری معتبر برای درک بازی میرنوروزی و به دست دادن تفسیری درست از پیدایش آن در سدههای میانه در نظر گرفت.
این بازی مرهمی چند روزه و موقت بر آشفتگی ذهنی رعایای هر آبادی به حساب میآید. دلیل ماندگاری و همهگیر شدن آیین میرنوروزی همین است. کارکرد آن خشنودکردن و پاسخگویی به دغدغه فکری مردمانی است که صاحب قدرت نیستند و جز همان چند روز در سال نمیتوانند قدرت و سیاست مطلوب و مورد نظرشان را محقق کنند.
این بازی نمایشی در خدمت کنترل احساسات برآمده از مسائل نگرانکننده در دنیای دهقانان سدههای میانه است، نه دهنکجی به جایگاه شاهی یا تمسخر قدرتمندان. میرنوروزی شاید در ظاهر احکام خندهداری صادر کند، اما نقطه پرگار این نمایش عبارت است از همان تزکیه اصیل؛ تزکیهای که در همان احکام سیاسی میرنوروزی نهفته است.
از آنجا که با تحولات تاریخی، امکان برآورده شدن نیازهای دهقانان و خواسته قلبی ایشان در تمام مدت سال فراهم نبود، آنها به شکلی ساده در ابتدای هر سال نمایش آن وضعیت آرمانی را بازی میکردند. فراهم بودن امکانات و زیرساختها برای کشت و زرع و اجرا شدن عدالت مطابق سنت و عرف اجداد و پرداخت منطقی باج و خراج، از مهمترین این خواستهها بودند.
------------------------
منابع:
- بیضایی، بهرام (1394)، نمایش در ایران [یک مطالعه]، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
- طوسی، محمدبن محمودبن احمد (1382)، عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات، به اهتمام منوچهر ستوده، تهران، انتشارات علمی فرهنگی
- قزوینی، محمد، یادداشت «میرنوروزی»، مجله یادگار، شماره 3 آبان ماه 1323 و شماره 10 خردادماه 1324
- یوسفی فر، شهرام (1390)، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سلجوقیان، تهران، انتشارات دانشگاه پیام نور