✒️ محمدحسین پیوند، دانش آموخته رشته تاریخ در مقطع کارشناسی در دانشگاه تهران و علاقهمند به تئاتر و نمایشهای ایرانی
نه فقط فلات ایران و فرهنگ دینی مردمان آن، بلکه تمامی فرهنگهای کهن در روزگار باستان، دارای مجموعهای منطقی از اسطورههای منحصربفرد بودند که نمودهای بیرونی آن را میتوان در قالب اندیشهها، روایتها، داستانهای حماسی، متون دینی و البته گاهشماری ردیابی کرد.
نامگذاری روزهای خاص، برپا کردن جشنهای دینی و نحوه برگزاری مراسم آیینی در آن روز خاص (که از قضا برملا کننده شکل فهم مردمان روزگار باستان از جهان خود است) در حکم نمودهای بیرونی آن اساطیر قابل بررسی هستند.
لازم به ذکر است که قضاوت این مجموعه معارف اسطورهای با نگاه نقاد امروزی جایز نیست، بلکه باید خود را در همان مختصات زمانی و مکانی انسان باستانی قرار دهیم و با صبر و شکیبایی با آن دستگاه اسطورهای برخورد کنیم، چراکه ساختمان آن جهانبینی بر منطق ویژه خود استوار شده و تمام نیازهای فکری بشر را در آن برهه تاریخی پاسخگو بوده است.
افزون بر این مورد، به گواه منابع تاریخی میدانیم که حساب دقیق زمان و حسابرسی و خراجگیری براساس زمان مناسب برداشت محصول، از کارویژههای دیوانسالاران ایرانی بوده است و اهمیت گاهشماری در این مورد تنها محدود به کارکرد دینی آن نمیشده است.
استاد فقید محمد محمدی ملایری در بخشی از کتاب «تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی»، در رابطه با تداوم این رسم دیوانی در دوره اسلامی (در دربار خلفای اموی و عباسی) اینطور مینویسد:
هرچند ديوان خراج پس از برگرداندن زبان آن شكل عربى به خود گرفت ولى گذشته از بسيارى از اصطلاحات آنكه به زبان فارسى باقى ماند، يكى از اركان مهم آن هم كه تاريخ يا تقويم آن بود همچنان براساس گاهشمارى ايرانى ادامه يافت. زيرا گاهشمارى عربى بر مدار ماههاى قمرى بود و ماه قمرى هم براى ديوان خراج كه برپايۀ كشاورزى و آن هم بر مدار ماه و سال شمسى استوار بود تناسبى نداشت و ناچار مىبايستى در ديوان خراج همان تاريخ شمسى ايرانى حفظ مىشد و چنين هم شد.
در گاهشماری ایران، جشن نوروز (آغاز اعتدال بهاری) و جشن مهرگان (آغاز اعتدال پاییزی)، مهمترین روزهای سال هستند که داستانهای زیادی پیرامون آنها در منابع دینی زردشتی نقل شده است. این روایتها بعدتر وارد تواریخ دوره اسلامی هم شدند.
برای راهنمایی ذهن خواننده به داستان شکلگیری جشن مهرگان در مروج الذهب مسعودی ارجاع میدهم:
پس از او [=ضحاک] فریدون پسر اثقابان پسر جمشید پادشاه شد و ملک هفت اقلیم یافت و ضحاک را گرفت و آنچنانکه گفته شد در کوه دماوند مابین ری و طبرستان به بند کرد. بسیاری از ایرانیان و مطلعان اخبارشان چون عمر کسری و غیره گفتهاند که فریدون روز به بند کردن ضحاک را عید گرفت و آن را مهرگان نامید (مسعودی،1390/جلد اول -ص 219).
بلعمی هم اینچنین آورده است: افريدون روى به ضحّاك نهاد، و كاوه سپاهسالار بود و همه كار به دست او بود. و ضحّاك روى بديشان نهاد و حرب كردند و افريدون ظفر يافت و ضحّاك را بگرفت و بكشت. همان روز كاوه تاج بر سر افريدون نهاد و جهان بدو سپرد، و آن روز مهر بود از مهرماه. و آن روز عيد مهرگان خوانند و عيد مهرگان از آن گرفتهاند. و چون افريدون بنشست داد و عدل بگستريد و داد و مهر او اندر جهان منتشر شد (بلعمی، 1378/جلد اول، ص 105).
در این مرحله، برای پرداختن دقیقتر به آیینهای نمایشی نوروزی هم ناگزیر هستیم که فرهنگ پیرامون نوروز و اندیشهها و کلانروایتهای شکلدهنده آن را بشناسیم.
بیارایید این آتش زر تهُشت | بگیرد همی زند و اِستا بمشت |
نگهدارد این فال و جشن سده | همان فرّ نوروز و آتشکده |
همان اورمزد و همان روز مهر | بشوید بآب خرد جان و چهر |
کند تازه آیین لهراسپی | بماند پی کیش گشتاسپی (شاهنامه فردوسی) |
در فرهنگ مردمان فلات ایران، فارغ از اینکه این مردمان متعلق به کدام شاخه فرهنگی یا زبانی یا حتی شیوه زندگی کوچروی یا یکجانشینی باشند؛ نوروز همیشه عنصری مقدس و جزئی از عناصر مقدس گاهشماری به حساب میآمده و میآید.
خواندن ادعیه و نماز گزاردن و آرزوی برکت و فراوانی و رخداد خیر در سال پیش رو و اجرای مناسک نوروزی از پختن غذاهای مخصوص گرفته تا زیارت قبور درگذشتگان، جزئی جدایی ناپذیر از فرهنگ نوروز است که توسط مردمان فلات ایران در طول تاریخ زنده نگه داشته شده است.
گواه دینی بودن نوروز در واقع روایت چگونگی جشن گرفتن آن برای اولین بار است. طبق کلانروایتها و تاریخ ذهنی مردمان ساکن فلات ایران که در منابع تاریخی دوره اسلامی و منابع دینی زردشتی بازتاب داده شده، جمشیدشاه پیشدادی، پس از سامانمند کردن جهان به وسیله پرداختن به آبادانی زمینها و همچنین مقابله با نیروهای آشوبگر یا همان اهریمنان و شکست دادن و تاراندن آنها و همچنین طبقهبندی مردمان در چهار جایگاه اجتماعی جداگانه، برای جشن گرفتن این موفقیت بزرگ و ثبت این رخداد مهم، بر تخت مینشیند و شهریاری (قدرت) و همچنین مغ بودن (وجهة الهی قدرت) خود را به طور نمادین ابلاغ و این روز را نوروز اطلاق میکند:
پس چون جمشيد ملك جهان بگرفت، و همه خلق او را فرمانبردار شدند، و نيكو روى بود. و معنى شيد به زبان ايشان روشنايى بود. پس چون به پادشاهى بنشست و تاج بر سر نهاد، داد به ميان خلق بگسترد و بر دين ادريس بود، و چنين گويند كه سلاح كردن او آورد و سلاح مردمان از چوب و سنگ بود، [او] شمشير و حربه و كارد كرد و كرباس او آورد و ابريشم و قز و رنگهاى الوان، و ديوان را فرمود تا گرمابهها نهادند و غوّاصى كردند و گوهرها از درياها بر آوردند و مردمان را بياموخت و راهها نهادند از شهر به شهر، و اين گچ و سپيداب و رنگها آورد. و اين اسپرغمها و بويها چون عود و مشك و كافور و غاليه رسم او آورد. و همه مردمان را چهار گروه كرد: از يك گروه دبيران و دانايان، و گروهى لشكريان، و گروهى كشاورزان، و گروهى پيشهوران. و هر گروه را گفت: هيچكس مبادا كه به جز كار خود كند. پس علما را گرد كرد و فرمود كه از ايشان بپرسيد كه چيست كه اين پادشاهى بر من پاينده و باقى دارد؟ گفتند: داد گستردن در ميان خلق خداى تعالى، پس او داد بگسترد و علما را بفرمود كه آن روز كه من بنشينم به مظالم، شما همه بنزد من باشيد تا هر چه در عدل و داد باشد بنماييد تا من آن كنم. و چنين روز كه به مظالم بنشست روز هرمزد بود از ماه فروردين [روز اول فروردین]. پس آن روز نوروز [نام] كردند و تا اكنون سنّت گشت. و هفتصد سال بنشست كه اندر اين روزگار روزى درد سرش نخاست و دشمنى بر وى بيرون نيامد و رنجى و غمى نديد. (بلعمی، همان، صص 90 و 91).
به این ترتیب، اولین شهریاری که نوروز را پایهگذاری میکند شخصیتی دو وجهی است. هم نماینده نهاد قدرت و هم نماینده نهاد دینی است. جشن گرفتن نوروز توسط نهاد قدرت (سلطنت) که نهاد دینی را هم در دل خود دارد، از این به بعد تبدیل به سنت شهریاری در آیین شهریاری ایرانی میشود.
سنت بار عام دادن، خلعت دادن به نظامیان و قاضیان و هدیه دادن به مردم و همچنین برگزاری سنت سلام نوروزی که طی آن اعیان و اشراف و سفیران و نمایندگان و والیان و خاندانهای مهم، پیشکشها و هدایایی به شاه تقدیم میکنند و متقابلاً هدیهای از او دریافت میکنند، تا دوره معاصر در دربار قاجارها و حتی پهلوی هم رایج بوده است. این در واقع تکرار همان جشن پیروزمندی جمشیدشاه پیشدادی در سامانمند کردن جهان است.
ارزش معنوی نوروز در فرهنگ زندگی مردمان ایرانی در روزگار باستان از اینجا ناشی میشود که حساب دقیق نوروز و اعتدال بهاری، اعلام وقوع آن و جشن گرفتن آن پیشهای نخبگانی و مربوط به نهاد قدرت و آیین شهریاری ایرانی بوده است.
همچنین به عنصر نهاد دینی و موبدان درباری باید اشاره کرد که نوروز را به مثابه امری دینی و درون فرهنگ دینی در نهاد سلطنت تداوم بخشیدند. اساساً هیئت روحانیون با دخالتی که در امور عرفی میکردند، آن امور را جنبه مقدس و رنگ دیانتی میبخشیدند.(کریستن سن، 1393/ص 83)
از طرفی طبقه دبیران در سلسله وظایف دیوانسالاری، حساب دقیق اعتدال بهاری را با جدولهای گاهشماری و اندازه گرفتن کبیسهها و اعمال آنها در تقویم انجام میدادند. تعیین درست وقوع نوروز و اعتدال بهاری، زمان درست انقلاب صیفی و زمان برداشت محصولات را با تاریخ اخذ خراجها و مالیاتها از سوی دولت موازی میکرد. در این صورت بود که دهقانان برای پرداخت خراج دچار مشکل نمیشدند چراکه محصول خود را برداشت کرده و به عواید آن دست پیدا کرده بودند.
پس میتوان نتیجه گرفت سلطنت و شهریاری برای این مردمان علاوه بر ساخت سیاسی، متضمن نوعی فرهنگ زندگانی هم بوده که حالا نوروز و جشن گرفتن آن یکی از ارکان اساسی آن فرهنگ زندگانی به حساب میآید.
یکی دیگر از عناصر تشکیل دهنده فرهنگ زندگی، جغرافیای زیستی یک گروه اجتماعی است و در جغرافیای فلات ایران چه چیزی مهمتر از آغاز فصل باروری زمین و به پایان رسیدن سرما و خشکی؟ از این حیث باید معنایی متفاوت از نوروز را برای پیگیری ادامه مطالب در این پژوهش مدّنظر داشت.
آیینهای نمایشی نوروز از چنین خاستگاهی برخاستهاند. مردمان دهقان و باغدار در کنار کوچروها و گلهداران، این آیینهای نمایشی را ترتیب دادهاند تا در نقش اجتماعی خود بتوانند برای فرا رسیدن فصل بهار انتظار بکشند و نهایتاً وقوع آن را جشن بگیرند.
----------------------------
منابع:
شاهنامه فردوسی، نسخه چاپ مسکو، 1388، تهران، کتاب سرای نیک
طبری، محمدبن جریر (1378)، تاریخ بلعمی، جلد 1، ترجمه ابوعلی بلعمی، تصحیح محمد روشن، تهران، انتشارات سروش
محمدی ملایری، محمد (1379)، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، جلد 5، تهران، انتشارات توس
کریستن سن، آرتور (1393)، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، انتشارات صدای معاصر
مسعودی، علی بن حسین (1390)، مروج الذهب و معادن الجوهر، جلد 1، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی