امر به معروف و نهی از منکر در عصر خلفای صدر اسلام

✒️ امیرحسین حاجی علی، دانش‌­آموخته کارشناسی تاریخ دانشگاه تهران

 

پس از پیروزی­‌های قاطع سپاه اسلام در فتح‌­الفتوح مکه و جنگ حُنین، بخش‌­های وسیعی از جزیره العرب­ به زیر قلمرو حکومت مدینه به زعامت پیامبر(ص) درآمد. با گسترش قلمرو حکومت، به دستور پیامبر عاملین وصول صدقات و زکات، به تمامی قبایل و مناطق گسیل می­‌شدند و تقسیم غنائم جنگی، موجب تقویت اوضاع مالی مهاجرین و انصار می‌­شد.

با رحلت پیامبر در سال 11 هجری، ابوبکر بن ابی‌­قحافه به خلافت رسید. با پخش این خبر، تعدادی از قبایل بنای نافرمانی از حکومت مدینه را گذاشته و چند پیامبر دروغین در شبه جزیره ظهور کردند. ابوبکر ابتدا سپاهی را به فرماندهی اُسامه بن زید، برای جنگ با رومیان راهی شام کرد. همان سپاهی که پیامبر در اواخر عمر اصرار زیادی در اعزامش داشت اما به دلایل مختلفی اعزام آن به تأخیر افتاده بود.

خلیفه همه کسانی که از دین برگشته و نیز تمام کسانی که از اطاعت حکومت مدینه سر باز زده بودند را مرتد اعلام کرد. فرماندهی سپاهیان خلیفه در جنگ­های ارتداد، برعهده خالدبن‌ولید بود که از جنگاوران مشهور عرب به شمار می‌­رفت و در جنگ اُحد، با دور زدن تنگه احد، باعث شکست مسلمانان شده بود. خالد با خشونت تمامی مخالفان حکومت مدینه را سرکوب کرد. او در جریان سرکوب یکی از قبایل که اسلام را قبول داشتند اما حاضر به دادن زکات به مدینه نبودند، مالک بن نُویره رییس قبیله را گردن زد و همان شب با زن مالک هم‌بستر شد.

این اقدام او اعتراض شدید چند تن از صحابه به خصوص عمربن‌خطاب را در پی داشت که مُسر به برکناری خالد و سنگسار او بود. اما ابوبکر معتقد بود که خالد یکی از شمشیر­های خداست و نباید در نیام گردد و دیه مالک را از بیت‌­المال پرداخت کرد.

پس از فراغت حکومت مدینه از جنگ­‌های ارتداد، روند فتوحات و لشگرکشی به مناطق خارج از شبه جزیره آغاز شد. با درگذشت ابوبکر و خلافت عمر، روند فتوحات با قدرت ادامه یافت. با فتح مناطق جدید و گسترش قلمرو، سیل غنائم به طرف مدینه سرازیر شد.

فراوانی ثروت موجب شد تا خزانه بزرگی برای بیت­‌المال ساخته و دیوانی برای محاسبه مخارج تهیه شود. به دستور عمر، میزان دریافت مقرری هرکس از بیت‌­المال بر اساس سابقه او در اسلام در نظر گرفته شد. با اینکه خلیفه خود زندگی زاهدانه و ساده‌­زیستانه‌­ای داشت، اما این اقدام او در دسته‌­بندی صحابه، موجب شکل‌­گیری طبقه­‌ای از اشراف شد که در آینده زمینه‌­ساز مشکلات متعددی شدند.

خلیفه دوم نظارت شدید و دقیقی بر روی صحابه و فرمانداران خود داشت. نمونه‌های متعددی از برخورد او با صحابه‌­ای که به دنبال ثروت‌­اندوزی یا سو­ استفاده از قدرت بودند، در تاریخ ثبت شده است.به طور نمونه، او فرمان مصادره بخشی از اموال عَمروعاص که به عنوان فاتح مصر شناخته می­‌شد را صادر کرد. و یا نقل است زمانی که عمروعاص استاندار مصر بود، پسرش در مجادله با یک جوان روستایی، یک سیلی به گوش او می‌­زند. پدر آن جوان روستایی برای اعتراض به مسجد می­‌رود و از عمروعاص تقاضای قصاص می­‌کند. عَمرو به او اعتنایی نمی­‌کند و دستور می‌­دهد آنان را از مسجد بیرون کنند. پدر و پسر برای اعتراض به مدینه می­‌روند و خلیفه عمروعاص و پسرش را به مدینه احضار می­‌کند.

به دستور خلیفه، آن جوان روستایی سیلی‌ای که خورده بود را قصاص می­‌کند. خلیفه سپس دستور می­‌دهد برای تعزیر، چند ضربه شلاق به عمروعاص بزنند. وقتی عمرو اعتراض می­‌کند که چرا باید من تعزیر شوم، خلیفه می‌­گوید به اعتبار قدرت تو بود که پسرت در گوش آن رعیت سیلی زد. سپس جمله‌­ای ماندگار می­‌گوید که در تاریخ ثبت می‌­شود: «از کی شما این مردم را برده خودتان قرار داده‌­اید در حالی که مادرانشان آن‌­ها را آزاد آفریدند».

 در سال 23 هجری خلیفه هنگام نماز در مسجد­النبی، به دست یک غلام ایرانی مشهور به پیروز نهاوندی، با ضربت خنجر مجروح می‌­شود و در بستر مرگ دستور به تشکیل شورایی شش نفره از صحابه برای انتخاب خلیفه بعدی می­‌دهد. با کشته شدن خلیفه، شورا، عثمان بن عَفان را به خلافت انتخاب کرد. با قتل عمر، پسرش عبیدالله به قصاص خون پدرش، علاوه بر زن و دختر پیروز نهاوندی (قاتل خلیفه که دست به خودکشی زده بود)، دو ایرانی دیگر از جمله هرمزان (صاحب منصب لشکر ساسانی که در فتح شوشتر به اسارت مسلمانان درآمد) را به قتل رساند. قتل هرمزان با اعتراض شدید علی بن ابی­طالب مواجه شد اما عثمان او را عفو کرد. علی(ع) وعده داد که اگر روزی به قدرت برسد، عبیدالله‌بن‌عمر را به جرم قتل هرمزان قصاص خواهد کرد. (عبیدالله بعدها در جنگ صفین کشته ­‌شد)

در دوران خلافت 12 ساله عثمان، تغییرات زیادی در شیوه حکومت­‌داری صورت گرفت. او والیان مناطق و شهرها را از میان اقوام و بستگان خود انتخاب ­کرد. خلیفه که خود سابقاً تاجر بود و زندگی مرفهی داشت، در جواب عده‌­ای که ساده‌­زیستی عمربن‌خطاب را به او یادآور می ­شدند و از سفره ‌های رنگارنگ او انتقاد می‌­کردند، تنها پاسخ می­ داد که عمر مردی قوی هیکل بود و عادت به خوردن غذای سخت داشت اما من پیرم و باید غذای نرم بخورم. به فرمان خلیفه حکم بن عاص و پسرش مروان که به فرمان پیامبر از مدینه تبعید شده بودند، به مدینه احضار و عطایای بسیاری به آن­ها بخشیده شد. مروان نیز در مقام داماد و مشاور خلیفه، عملاً همه کاره دستگاه خلافت شد.

گزارش­‌های زیادی از عطایای بی حساب و کتاب خلیفه سوم ثبت شده است. در این میان بیش از هرکس دیگری، بنی‌­امیه مورد توجه عطایای خلیفه واقع شدند. علی(ع) در خطبه سوم نهج‌البلاغه می ­گوید: «بستگان پدری‌­اش (بنی‌­­امیه) به همکاری با او برخاستند و هم‌چون شتر گرسنه‌­ای که در بهار به علفزار بیفتد و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعد، به خوردن اموال خدا مشغول شدند».

بخشش­‌های سنگین و بی اندازه عثمان به اقوام خود، موجب اعتراض شدید صحابه شد. با صحابیون معترض به شکلی خشونت‌­آمیز برخورد می‌­شد. مشهورترین این معترضان ابوذر غفاری بود که با خواندن آیاتی از قرآن در معابر به خصوص آیه 34 سوره توبه (وعده عذاب الهی به کسانی که طلا و نقره را پنهان می­‌کنند و در راه خدا انفاق نمی‌­کنند)، موجب خشم خلیفه شد. برای همین ابتدا به شام تبعید شد و وقتی به شیوه زندگی و کاخ سازی معاویه اعتراض کرد، به مدینه بازگردانده و سپس به صحرای رَبذه تبعید گشت و در همان مکان درگذشت.

از دیگر صحابه‌­ای که به علت اعتراض به خلیفه مورد ضرب و شتم شدید واقع شدند، می‌­توان به عماریاسر و عبدالله‌بن‌مسعود اشاره کرد. ام‌­المؤمنین عایشه نیز که از معترضان عثمان بود، در مسجد مدینه خطبه مهیجی خواند و کفش­‌های پیامبر را بر دست بلند کرد و گفت: «چگونه سنت مردی را فراموش کرده‌­اید که هنوز پای­‌افزارش کهنه نشده است».

با گذشت زمان، فساد والیان به حدی رسید که خلیفه نیز از خشم مخالفان در امان نماند. معاویه در دمشق کاخ بزرگ سبز رنگی مشهور به کاخ خضرا ساخته بود و مانند سلاطین حکومت می‌­کرد. ولید بن عُقبَه حاکم کوفه به علت شرابخواری نماز صبح را چهار رکعت خواند که باعث اعتراض شدید کوفیان شد. دیگر نقاط نیز وضعیتی مشابه داشتند. پس از مدتی معترضان و شورشیان از کوفه و مصر راهی مدینه شدند و خلیفه را واداشتند تا بر منبر توبه‌­نامه بخواند. با وساطت علی(ع) شورشیان به شهرهای خود برگشتند اما مصریان قاصد خلیفه را که فرمان قتل محمد بن ابی‌­بکر را به فرماندار مصر نوشته بود یافتند.

این اقدام خشم معترضان را برانگیخت و دوباره به مدینه بازگشته و خانه عثمان را محاصره می‌­کنند تا او از خلافت استعفا دهد. عثمان در مقابل خواست معترضان مبنی بر استعفای او سخت مقاومت می­‌کرد و معتقد بود ردای خلافت را خدا بر تن او کرده و او به دست خود این ردا را در نخواهد آورد. سرانجام خلیفه به دست عده‌­ای ناشناس کشته شد و قربانی کج­روی­‌ها و بدعت­‌های خود و والیانش گشت.

پس از قتل عثمان، علی(ع) به خلافت رسید. خلافت علی مخالفین زیادی داشت. از طرفی سایر تیره های قریش به خاطر جراحت زخم هایی که از آل هاشم در جنگ های صدر اسلام خورده بود، کینه شدیدی در دل داشتند و هم تعدادی از صحابه که به دنبال کسب قدرت بودند، علی را مانع اهداف خود می­‌دیدند. خلیفه جدید اساس حکومت خود را احیای سنت پیامبر نامید و اجرای عدالت را سرلوحه حکومتش قرار داد.

او در اولین خطبه اش اعلام کرد که اموال غصبی را حتی اگر کابین زنان خود کرده باشند، باز پس می­‌ستاند. نمونه‌های فراوانی از رفتار او در اجرای معروف و نهی از منکر در دوران حکومتش ثبت شده است. مراقبت و نظارت دقیق او بر فرمانداران و والیان خود به نحوی بود که وقتی مطلع می­‌شود عثمان بن حُنیف والی بصره در مهمانی شخصی ثروتمند شرکت کرده، نامه‌­ای سرزنش‌­آمیز خطاب به او می­‌نویسد.

در حکومت علی(ع) والاترین معروف، امنیت و آزادی کسی است که اگر بخواهد از بالاترین شخص حاکمیت انتقاد کند، بدون لکنت زبان حرفش را بزند و کسی معترض او نشود. اعتقاد به عدالت چنان در حکومت او جای داشت که حتی در دعوی بین خلیفه و یک فرد مسیحی، قاضی حکم به نفع آن فرد مسیحی می­‌دهد.

او هیچ‌گاه حق را فدای مصلحت نکرد و حتی در پاسخ به ناصحان که می­‌گفتند در عزل معاویه عجله نکند تا پایه‌­های خلافتش تثبیت شود، گفت: «خداوند مرا به گونه‌­ای نخواهد دید که گمراهان را بازوی خود قرار دهم». او با خاموش کردن چراغ بیت‌­المال در مقابل دو شیخ قدرت­طلب (طلحه و زبیر)، ثابت می­‌کند که حاضر نیست ذره‌­ای در مراقبت از اموال بیت‌­المال کوتاهی کند. نقل است که وقتی برادرش عقیل از او طلب سهم بیشتری از بیت­‌المال کرد، آهن گداخته‌­ای را به دست برادرش نزدیک کرد و گفت: «وقتی تو طاقت تحمل این آهن گداخته را نداری، چگونه از من توقع داری که آتش دوزخ را تحمل نمایم».

در حمله سربازان معاویه به شهر انبار وقتی خبر آوردند که سربازان او خلخال از پای یک زن یهودی درآورده‌­اند، علی در خطبه‌­ای مشهور(خطبه 27 نهج‌­البلاغه) اعلام می­‌کند: «اگر مرد مسلمانی از شنیدن این خبر از روی غصه و غم بمیرد، سزاوار سرزنش نیست»، از مردم کوفه شکایت می­‌کند که چرا در یاری دین خدا سستی می­‌ورزند و آنان را «مردنماهای نامرد» می‌­نامد.(یا اَشباه الرجال و لارجال)

خلیفه چهارم نیز عاقبت به دست تیغ کینه خوارج، هنگام نماز در مسجد کوفه مجروح گشت و دو روز بعد در 21 رمضان سال 40 هجری به شهادت رسید. در بررسی «امر به معروف و نهی از منکر» در عصر خلفای نخستین، آنچه بیش از همه مشهود است این واقعیت است که این فریضه الهی که جزو فروع دین شناخته می­‌شود، پیش از آنکه متوجه عوام جامعه باشد، متوجه اصحاب قدرت است.