رفاه اجتماعی در دوره‌ی هخامنشی

امین بابادی، دانشجوی دکتری تخصصی تاریخ ایران باستان دانشگاه تهران

 

عکس:  پرسپولیس - دیگو دلسو - ویکی‌مدیا

 

۱. ثبات و پویایی نظام‌های سیاسی در دوره‌های مختلف تاریخی بستگی زیادی به توانایی برقراری ارتباط دوسویه با مردم تابعه و بدست آوردن وفاداری آنها برای حکومت داشت. در دو سده‌ی گذشته جامعه‌شناسان اروپایی با تعریف عبارت «رفاه اجتماعی» (social welfare) سعی در تعریف خط مشی خاصی برای دولت‌ها در رابطه با مردم داشتند. شاخصه‌های رفاه اجتماعی که دولت‌ها موظف به برقراری و پیشرفت آنها بودند از جانب مراجع مختلف به اشکال گوناگون تعریف شده‌اند که مهم‌ترین آنها عبارتند از: امنیت، رشد اقتصادی، پیشرفت آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، ساختار قضایی، آزادی و... {میرطاهر موسوی و محمدعلی محمدی، مفاهیم و نظریه‌های رفاه اجتماعی، ۱۳۹۸، دانژه، ۳۱۴-۳۱۶}.

 

ناگفته پیداست که شاخص‌های رفاه اجتماعی اغلب برای دوران معاصر تعریف شده‌اند و همه‌ی این شاخص‌ها آن هم با تعریف امروزی قابل تطبیق با شرایط جهان باستان نیستند. اما چنانکه فیتزپتریک متذکر می‌شود، اندیشه‌ی رفاه اجتماعی بسیار کهن‌تر از دوره‌ی معاصر است {تونی فیتزپتریک، نظریه‌ی رفاه، ۱۳۸۳، موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی، ۳-۴}. بنابراین آن دسته از شاخص‌هایی که در جوامع باستانی هم مفاهیم خاص خود را داشتند و تغییرات آنها برای مردم قابل لمس بود را می‌توان برای بررسی رفاه اجتماعی در دوران باستان برگزید. در گفتمان حاضر شاخص‌های امنیت، رشد اقتصادی، نظام علمی و آموزشی، نظام قضایی و ساختار درمانی مورد بررسی اجمالی قرار خواهند گرفت.

 

۲. هخامنشیان که با در اختیار داشتن حدود ۴۴ درصد از مردم جهان زمان خود بزرگ‌ترین واحد سیاسی تاریخ محسوب می‌شوند {Guinness world records, 2017, 67}، از همان ابتدا ناچار بودند تا ساختار اداری و اجرایی قلمرو پهناور خود را با شرایط روز سازگار کنند. نخستین شاهان هخامنشی با احداث راه‌های طولانی که به دقت حراست می‌شدند تلاش کردند تا امنیت را در حوزه‌ی نفوذ خود برقرار کنند و با توجه به برخی گزارش‌ها از امنیت را‌های هخامنشی { Munammad A. Dandamaev & Vladimir G. lukonin, The Culture and Social Institutions of Ancient Iran, 1989, Cambridge University Press, 108, 209} و شماری از الواح پارسه که به حمل خزانه‌ی ایالات به تخت جمشید بدون محافظ اشاره دارند {مثلاً حمل خزانه بابل - Persepolis Fortification 1357}، می‌توان پنداشت که در این زمینه موفق بودند.

 

کاهش شمار جنگ‌ها در دو سده‌ی حکومت هخامنشیان نسبت به دو سده‌ی پیش از آن در منطقه کاهش ویرانی‌ها و کشتارهای پس از جنگ را به همراه داشت و این افزایش امنیت مقدمه‌ای برای رشد اقتصادی از طریق رونق بازرگانی و کشاورزی بود. گیرشمن با بیانی آمیخته با شگفتی از نبود آثار ویرانی در این دوره در آسیای مرکزی که جبهه‌ی اصلی هجوم اقوام کوچرو بود سخن می‌گوید {رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ۱۳۷۲  علمی و فرهنگی، ۲۳۰} که باید آن را حاصل سازش هخامنشیان با اقوام کوچرو این حدود دانست.

 

برقراری سازش با مردم محلی و مهم‌تر از آن رسیدن به توافق با اقوام کوچرو شمالی موجب شد تا هخامنشیان دوره‌ای از از آرامش را به سرزمین‌های تابع خود هدیه کنند که پژوهشگران آن را با عبارتصلح پارسیمی‌شناسند {والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۳۹۲، ماهی، ۱۵۷}.

 

۳. اقتصاد جوامع پیشاصنعتی بیشتر متکی به کشاورزی بود و صنعت و تجارت جایگاه ثانوی را در معیشت مردم ایفا می‌کردند. پژوهشگران هخامنشیان را عامل گسترش زمین‌های زیر کشت به واسطه‌ی احداث سامانه‌های آب‌رسانی و به خصوص قنات‌ها در بخش‌های مختلف قلمروشان می‌دانند {R. Schmitt, Achaemenid Dynasty, Encyclopaedia Iranica, 1983} که موجب پیشرفت اقتصاد مردم شد.

 

داده‌های بابلی حاکی از پیشرفت فنی تاسیسات آبرسانی، پیشرفت کشاورزی و ایجاد امکان برداشت محصول به صورت ۲ بار در سال در این دوره هستند {آ. ل. اوپنهایم، مدارک بابلی درباره‌ی حکومت هخامنشیان، ۱۳۹۴، جامی، ۴۶۲}. بر اساس این داده‌ها در ابتدای دوره‌ی هخامنشی قیمت‌ها بالا رفت که برخی آن را معلول افزایش نقدینگی می‌دانند ولی پس از مدتی اوضاع تثبیت شد به شکلی که تورم کالاهای اساسی در پایان دوره‌ی هخامنشی نسبت به پیش از آن ۱۵۰٪ (۱.۵ برابر) برآورد شده است درحالی که حقوق‌ها همسان با تورم افزایش می‌یافت ولی مالیات‌ها ثابت بود {بنگرید به: Dandamaev & Lukonin, 221-222} که در بلند مدت به سود مردم تمام می‌شد.

 

بنا بر محاسبات یورسا، حقوق‌های پرداختی به کارگران آزاد در بابل در دوره‌ای که او قرن طولانی مدت ششم ق.م. (از دوره نوبابلی تا خشایارشا) می‌نامد به شکل قابل توجهی زیاد، و بالاتر از حقوق‌های پرداختی در دوره‌ی هلنی (پس از فتوحات اسکندر) و اسلامی بود {Michael Jursa, 2014, factor markets in babylonia, 179}.

 

تلاش هخامنشیان در رونق اقتصاد را شواهد باستان‌شناسی این دوره تصدیق می‌کنند. سیاست‌های شهرسازی هخامنشیان در آسیای کوچک باعث افزایش ثروت عمومی شدند {ژان فرانسوا سال، گندم، روغن و شراب...، ۱۳۸۸، ۳۲۰}. سیاست‌های اقتصادی آنان موجب افزایش استقرارگاه‌ها و رونق اقتصادی سوریه و سواحل شرقی مدیترانه شد {پی‌یر بریان، امپراتکری هخامنشی از کوروش تا اسکندر ترجمه ثاقب‌فر، ۱۳۹۱، توس، ۱۷۳۸}.

 

در بابل و میانرودان نیز چنانکه گفته شد داده‌ها حاکی از رشد و رونق اقتصادی هستند. در شرق نیز یافته‌های باستان‌شناسی و داده‌های مختلف حاکی از رشد و پیشرفت اقتصادی آسیای مرکزی در دوره‌ی هخامنشی هستند {ریچارد فرای، میراث آسیای مرکزی، ۱۳۸۶، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۱۵-۱۱۶}. داده‌ها نشانگر پیشرفت اقتصادی در بسیاری از دیگر بخش‌های قلمرو هخامنشی هستند و درکل عقیده‌ی پژوهشگران بر پیشرفت نیروهای تولیدی، شهرنشینی، مناسبات پولی و تلاش برای جهانی شدن در دوره‌ی هخامنشی است {پی‌یر بریان، وحدت سیاسی و تعامل فرهنگی در شاهنشاهی هخامنشی، ۱۳۸۶، اختران، ۵۵۵}.

 

۴. فتوحات هخامنشیان بخش‌های مختلف جهان متمدن را به هم مرتبط کرد و شرایط مناسب برای پیشرفت علمی را فراهم آورد. در این دوره بود که اقوام مختلف از برقراری ارتباط با هم سود بردند و با استفاده از پتاتسیل‌های علمی یکدیگر سطوح دانش‌های مختلف را افزایش دادند. ستاره‌شناسی و ریاضیات در بابل هخامنشی پیشرفت شگرفی داشت و برخی از پژوهشگران آن را یک انقلاب علمی می‌دانند {کریستوفر واکر، نجوم و احکام نجوم در بین النهرین، ۱۳۸۴، قطره، ۵۱۸}.

 

در همین دوره هندیان تابع هخامنشی با دانش بابلی آشنا شدند و از آن بهره بردند {آملی کورت، بررسی منابع مکتوب موجود درباره تاریخ بابل در دوره پسین هخامنشی، ۱۳۸۸، توس، ۲۴۶}. همچنین یونانیان بسیاری از مفاهیم فلسفی و علمی را از ایرانیان وام گرفتند {مری بویس، هخامنشیان، ۱۳۹۲، گستره، ۱۸۲-۱۹۰} و شماری از دانشمندان یونانی برای یادگیری دانش مغان به قلمرو هخامنشی سفر کردند {ویندیشمن و اشپیگل، عصر اوستا، ۱۳۴۳، آسیا، ۱۰۰}.

 

تحصیل در این دوره مختص قشر خاصی نبود و الواح بابلی دبیرانی را نشان می‌دهند که از والدین چوپان، ماهی‌گیر، بافنده و ... زاده شده بودند {Dandamaev & Lukonin, 285}. پیشرفت و رونق علمی این دوره را می‌توان از انجام پروژه‌های بزرگ ساختمانی و عمرانی همچون تخت‌جمشید، کانال سوئز و پل‌های ساخته شده بر روی تنگه‌های بسفر و هلسپونت در دوره‌ی داریوش و خشایارشا مشاهده کرد.

 

۵. داریوش در یکی از کتیبه‌های شوش خود {DSe, 4} می‌گوید که قانون (داتَه) او بود که باعث شد اقوام با یکدیگر درگیر نباشند و بنابراین قانون هخامنشی در ایدئولوژی حکومتی آنان ضامن نظم و امنیت در جامعه بود. در عهد عتیق از قانون غیر قابل تغییر پارسی‌ها و مادی‌ها سخن رفته {دانیال، ۶/۸} و این نشانگر استحکام قوانین این دوره است.

 

هخامنشیان در اداره‌ی شاهنشاهی خود از دو لایه‌ی قانونی بهره می‌بردند. لایه‌ی یکم که برخی آن را مقررات حکومتی می‌دانند شامل قوانین کلی مرتبط با حکومت مرکزی همچون ممنوعیت شورش، بی‌نظمی و اقدامات مختلف علیه دولت بود. لایه‌ی دوم که ماهیت منطقه‌ای داشت درواقع مجموعه قوانینی بود که بنا بر شرایط فرهنگی هر بخش از شاهنشاهی تنظیم می‌شد {بریان، امپراتوری هخامنشی از کوروش تا اسکندر، ۸۵۰-۸۵۳}. مثلاً داریوش یکم فرمان به گردآوری قوانین مصری تا پیش از غلبه‌ی پارسیان بر این کشور و مکتوب کردن آنها داده بود { Amelie Kuhrt, The Persian Empire, 2007, Routledge, 125}.

 

دیودور نیز داریوش را در میان ۶ قانون‌گذار برتر مصر جای داده است {بریان، وحدت سیاسی و تئامل فرهنگی، ۴۶۳-۴۶۴}. با توجه به این مورد و اینکه افلاطون نیز داریوش را قانون‌گذار شاهنشاهی هخامنشی دانسته بود{افلاطون، قوانین، ۱۳۶۶، خوارزمی، ۲۱۲۱-۲۱۲۲} و تاکید خود داریوش بر قانونش در کتیبه‌ها، باید او را قانون‌گذار اصلی هخامنشیان دانست.

 

در این دوره نظام قضایی بابل زیر مدیریت هخامنشیان پیشرفت شگرفی کرد {Dandamaev & lukonin, 121} و با توجه به رشد و رونق قوانین یهودی و مصری این دوره باید این پیشرفت در نظام قضایی را مربوط به همه‌ی شاهنشاهی دانست. در یکی از الواح بابلی دوره داریوش به یک پرونده قضایی اشاره شده است که به موجب آن کشاورزی بر علیه دادخواست دولتی مبنی بر تملک یک زمین اقامه دعوی کرده و ظاهرا موفق هم شده بود {همان، 142} و این مسئله نشانگر ثبات قوانین حتی برای دستگاه اداری و شاهنشاهی است.

 

۶. از نظام بهداشت و درمان شاهنشاهی هخامنشی نیز همچون دیگر حکومت‌های این دوران داده‌های کمی در دست است اما همین داده‌ها نشانگر اهمیت بهداشت و درمان از منظر حکومت هخامنشی هستند. در این دوره از مدرسه‌های پزشکی باخبر هستیم که به تربیت پزشکان خبره اقدام می‌کنند. دو قوم یونانی و مصری از دیرباز در امر پزشکی نامدار بودند و شهرت خود را در دوره‌ی هخامنشی نیز حفظ کردند. در غرب آسیای کوچک از دو مدرسه‌ی مشهور پزشکی در جزیره‌ی کوس و شهر کنیدوس آگاه هستیم که از نامدارترین نمایندگان مدرسه اول بقراط و مدرسه دوم کتسیاس بودند {کلیفورد کانر، تاریخ علم مردم، ۱۳۸۷، ماهی، ۱۵۴-۱۵۶}.

 

داریوش بزرگ نیز یک دانشگاه پزشکی در ممفیس را بازسازی کرد؛ در کتیبه‌ای از اوجاهورسنت نماینده‌ی داریوش در مصر که کورت ترجمه‌ای جدید از آن را ارائه می‌دهد آمده است:من آنها [خانه‌های زندگی، واژه‌ای برای مدارس پزشکی و بیمارستان‌ها در مصر] را با کارمندانشان تجهیز کردم، همه فرزندان افراد برجسته (notable) بودند؛ فرزندان افراد پست (wretch) در میان آنها نبودند. من یک دانشمند را در راس آنان قرار دادم [...] برای همه‌ی کارهایشان. اعلی‌حضرت سفارش کرده بود که به آنها همه‌ی چیزهای خوب داده شود تا بتوانند کارهایشان را به انجام برسانند. من آنان را با هرآنچه نیکو بود تجهیز کردم، نیازهایشان را برآورده ساختم، همانطور که نوشته شده بود و همانطور که در آغاز بود. اعلی‌حضرت این کار را انجام داد چون از سودمندی این هنر [پزشکی] آگاه بود. برای ایمن کردن زندگی همه‌ی زندگان، برای نگاه‌داری نام همه‌ی خدایان و معابد، برای پیشکش‌ها و تشریفات معابد.{kuhrt, 119}.

 

پیداست که داریوش به خوبی از اهمیت پیشرفت پزشکی آگاه بود و دلیلی نداریم که گمان کنیم جانشینانش در این امر پیرو او نبودند. به عقیده‌ی الگود دانش پزشکی ایرانیان از آشوریان بسیار پیشرفته‌تر بود و پیشرفت پزشکی در یونان معلول آموزش آن از ایرانیان در حدود ۵۰۰ پیش از میلاد، یعنی در دوره‌ی هخامنشی بود و بقراط و هم‌عصران او دانش پزشکی خود را مدیون ایرانیان هخامنشی بودند {سیریل الگود،تاریخ پزشکی ایران، ۱۳۵۲، اقبال، ۴۱}.